8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
🌟این نسل، شاهد اتفاقات بسیار مبارکی خواهد بود!
※ #FreePalestine
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توےایݩانتخاباٺپیشرۅ...🖇
ڪسےرۅانتخابڪݩکہ...✋🏻
حرفࢪهبࢪٺروزمیݩنندازه...♥️
#دولتجوانحزباللهی
#سعیدمحمد✌️🏻
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بدونشرح...😔
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
╔═════ ೋღ
@profile_mazhabii
ღೋ ═════╗ پروفـــــ...مذهبی...ـــــایل
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت377
ذوق مرگ شدم از اینهمه تعریفش و سرم رو کج کردم که یه نیشگون کوچولو از گونه ام گرفت و گفت :
_باقیش باشه واسه شب .
آتلیه و عکس های یادگاریمون رو دوست داشتم . چون هر لحظه که سرم به سینه ی حسام چسبید ، از تپش های پر از التهابش شوق و ذوقی وصف ناپذیر به دلم نشست . بعد از عکس و آتلیه رفتیم تالار . هیچ روزی مثل اونروز دلم نمی خواست بقیه ی اقوام و فامیل رو ببینم . با ورودمون به تالار همه دورمون جمع شدند. هستی با ماکسی بلند دنباله دارش ازمون استقبال کرد و در میان تشویق ها من و حسام روی سکوی بالای تالار سمت جایگاهمون نشستیم
بالاخره با رضایت بقیه و کف زدن هاشون سر جایم نشستم که کمی بعد حسام به سالن مردانه رفت و من ماندم و خانم ها . زن عمو فرنگیس اولین نفری بود که بعد رفتن حسام بالای سکو اومد و با آن لباس پر زرق و برق یه خودی نشان داد و گفت :
-مبارک باشه الهه جان ... نازلی منم اگه خدا بخواد داره نامزد میکنه .
نپرسیده حرف نازلی رو وسط کشید که مبادا فکر کنم ، بعد حسام ، نازلی ترشیده شده . اما آخر ، کنایه اش را هم در کنار تبریک گفتن هایش زد و گفت :
_به نازنینم گفتم ....گفتم خدا شانس بده مثل الهه ... یه ازدواج ناموفق کرد و آخرش با یه پسر مجرد ازدواج کرد
یعنی اگه کنایه اش رو نمی زد حتما سکته رو می زد ! فقط با یه پوزخند نگاهش کردم که به " خوشبخت بشید " اکتفا کرد و رفت و مادر با رفتن زن عمو باز یه اسکناس دور سرم چرخوند و رفت گذاشت توی سینی اسپند یکی از خدمه ها.
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت378
بعد از شام و اون تشکیلات که اصلا نمیتونستم یه قاشق غذا بخورم ، وقت خداحافظی شد . ما موندیم و پدر و مادر ، دایی و زن دایی ، علیرضا و هستی . با ما عکس گرفتند و پدر و مادر همانجا با من خداحافظی کردند . برخلاف مراسم من و آرش ، حتی قرار رفتن و خداحافظی از منزل دایی و پدرم یا همان پدر داماد و پدر عروس هم کنسل شد و قرار شد ،در عوض فردای اونروز ، جلوی پایم یه گوسفند قربانی کنند و با همان گوشت برای شام دعوتی پاگشایی دایی محمود ، غذا درست کنند .
بعد از تالار و چند تا خیابان بوق زدن ، همه رفتند و من و حسام تنها به خانه ی خودمان رفتیم .
یه دلشوره دوباره سراغم آمد . یه حس عجیب و بی دلیل . دایی محمود یه خونه ی دوطبقه کرایه کرده بود که طبقه ی بالای آن خالی بود و قرار بود بعد از چند ماه که قرارداد خانه ی کرایه ای علیرضا تمام شد ، علیرضا و هستی هم به ما ملحق شوند . یه خانه ی تقریبا کلنگی و شخصی و دوطبقه که با اجازه صاحب ملک بازسازی شد و امید داشتم با آمدن هستی ، یادم برود که در آن خانه مستاجر هستم .حسام ماشين مهندس را درون حیاط خانه جا زد و درها را قفل کرد . از ماشین پیاده شدم و یه نگاه به خانه ای که قرار بود ، خانه ی شروع زندگیمان باشد ، انداختم .
همراه هم از پله ها بالا رفتیم . جلوی درب ورودی طبقه ی اول ، حسام جلوتر دوید و در و باز کرد و بعد جلوی پای من خم شد و زانو زد و دامن لباسم رو بالا داد :
_چکار می کنی ؟
-رسمه ، از آداب شب زفاف که داماد کفش عروس رو از پاش در بیاره .
-وااا ... برای چی ؟
-که یادش بمونه ، ملکه ی خونه اش کیه و اون فقط بادیگاردشه .
ازحرفش باشوق خندیدم . درست مثل لحظه ای که کفش سیندرلا به پایش شد ... اما این بار کفش سیندرلا کنار خانه اش جفت شده بود.
کفش هایم را جفت کرد و دستم را گرفت و با یه لبخند پر از اشتیاق بهم خیره شد :
_به خونه ی من خوش اومدی الهه جان .
-البته خونه ی من دیگه .
-حالا خونه ی ما .
-این بهتره .
چرخی زدم و از تزیین و چیدمان خانه که سلیقه ی هستی بود ، لبخند زدم .
نشستم روی مبل که پرسید:
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️مادرشهید مدافع حرم سید احسان میرسیار:
مشڪلی با شهادت2 فرزند دیگرم هم ندارم،
اما بهشان گفتم صبرڪنید تا نفس تازه ڪنم!
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
دفتر صبح☀️
از سطری شروع میشود
كه بنام بزرگ تو تكيه كرده است
به نام زیبای تو،
ای خـدای صبح …☀️
ای خـدای روشنی …✨
ای خـدای زندگی …❣
هر صبح، آغازی است☀️
برای رسیدن به تو ..❣
الهی، به امید تو ..🙏
هدایت شده از 🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
--مهدی جانم
💫بر گِل نشسته ایم بدون حضورتان
ای ناخدای کِشتی طوفان زده بیا...
#اللهمعجللولیکالفرج
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت379
_چیزی بیارم بخوریم ؟
-ببین چی تو یخچال داریم .
-خب ... خیلی چیزا ... میوه ...کیک ، نوشیدنی ...ترشی ..
ترشی رو با خنده گفت و بعد ادامه داد:
-کیک بخوریم ؟ من که شام نخوردم .
-کیک میخوریم .... با چایی.
لم دادم روی مبل و ادامه دادم : البته اگه شما چایی بذاری .
-چشم بانو.
کتری شیرداری که مادر خریده بود را پر آب کرد و روی گاز گذاشت .
باچند جرقه ی فندک گاز ، زیر کتری روشن شد . برگشت توی پذیرائی و کتش را در آورد. آستین پیراهنش رو بالا داد که با شیطنت پرسیدم :
_قراره کُشتی بگیریم ؟
خندید:
_به اونم می رسیم ولی نه الان ... یه امشب چند تا نماز داره که برم بخونم تا آب کتری جوش بیاد.
همون موقع صدای زنگ در توجهم را جلب کرد . هردو با تعجب بهم نگاه کردیم . حسام رفت سمت آیفون .
-بله ....شما ؟
به من نگاهی انداخت و جلوی خروج صدایش از طرف گوشی رو گرفت :
_آرشه .
قلبم نزد . ایست کرد . ترسیده از جا پریدم :
_نه حسام در و باز نکن ... واسه چی اومده اینجا ! چکار داره یعنی ؟
-الهه ! چرا ترسیدی ؟! چیزی نیست .
-آخه واسه چی الان !؟ این وقت شب !
دستش را از جلوی گوشی آیفون برداشت که گفت :
_امرتون ؟...نمیشه ....
بله چند لحظه گوشی رو سر جایش گذاشت و با یه اخم جدی گفت :
_من برم ببینم چی میگه .
فوری با ترس فریاد زدم :
_نه حسام ....تو رو خدا نرو.
-وااا .... الهه ! چرا اینطوری می کنی ؟!
-می ترسم یه بلایی سرت بیاره .
-نترس بابا ... بچه که نیستم ... تو همین جا بمون ...نیای پایین یه وقت ... به قرآن قسم ، بیای بد جوری عصبی میشم ها.
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
آدم اگر جنسش خوب باشد، اصلا به آنچه خدا دوست ندارد علاقه هم ندارد.🍃
- #آیتاللهجاودان
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺چیزی به اسم اسرائیل نداریم!
#سعیدمحمد
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝