فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح است
همه چیز رنگ و بوی
تازگی و طراوت میدهد🍀
آرزو میکنم وجودتون
پرشود از عطر و رنگ خدا💚
و صبح را سرشار از انرژی و
سلامتی آغاز کنید😊
و امروزتون آکنده باشه از
هر چه زیباییست🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #ترجمه دعای
#روز_بیست_ودوم ماه مبارک رمضان
✅ویدیو دانلود شود🌹
22(2).mp3
3.52M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه
شرح دعای #روز_بیست_ودوم ماه مبارک رمضان
حضرت آیت الله #مجتهدی(ره)☀️💫
🔴 #پیشنهادوییییییژه😍
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
خدایا...
میگویند ماه رمضان ماه مهمانی توست
و تو خدای همه عالمیانی
پس همه به این ضیافت دعوتیم
فارغ از هر اعتقاد و باوری؛
خدایا میدانم که یگانه میزبانی در جهان چون تو نیست
که همهی عالم به خوان کرمت ریزه خواریم
و به لطف و مرحمتت امیدوار
پس به حرمت میزبانیت
ذهنهایمان را بصیرت ببخش
بر کلاممان صداقت و مهربانی ارزانیدار
به دلهایمان سخاوت در عشق بیاموز
گامهایمان را در پیمودن راه درست استوار بدار
و انسان بودن را فارغ از هر عقیده و باوری که داریم
ره توشهی زندگیمان قرار بده...
🍃#خدایمهربانم
دلم پر میکشد
برای #پناه بردن
بِپناهگاهاَمنِتو
و آسوده در
#آغوش تو
امان یافتن❣
و اکنون ،
بیست و یکم ماه مبارک رمضان
و آغاز دهه پایانی این ماه ...
.
دهه آخر ، از دو دهه ابتدایی هم مهم تر هست ،
دهه ی که قرار است ما را به دنیایی وارد کند که در آن شیاطین دیگر در غل و زنجیر نیستند ،
اگر دو دهه ابتدایی را غفلت کردیم ،
کم کاری کردیم ، از کنار روزهایش بیخیال گذشتیم ، این دهه را از دست ندهیم ،
گاهی فرصت ها تکرار نمی شوند .
.
جدی بگیرید ، چون به ما جدی می گیرند !
.
#ماه_فرصت_ها
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣1⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
خانم دارابی گفت: «دلم شور می زند. امشب پیشت می مانم.»
هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعاً درد دارد سراغم می آید. یک ساعت بعد حالم بدتر شد. طوری که خانم دارابی رفت خواهرشوهرش را از خواب بیدار کرد، آورد پیش بچه ها گذاشت. ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین که معاینه ام کردند، مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد.
فردا صبح همسایه ها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز می کرد، یکی به بچه ها می رسید، یکی غذا می پخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند. خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاج آقایم. عصر بود که حاج آقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: «دختر عزیز و گرامی بابا! چرا این طور به غریبی افتادی. عزیزکرده بابا! تو که بی کس و کار نبودی.»
بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: «چرا نگفتی بچه ات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید.»
همان شب حاج آقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمس الله که با خانمش همدان زندگی می کردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
هدایت شده از اطلاع رسانی💎گسترده برلیان💎
معما #عجیب
در این عکس یکی از بچه ها زنده نیست و جنازه اش در کنار بقیه است😳😱
میتونید اون بچه رو پیدا کنید❓
99درصد افراد نمیتونن جواب درست بدن ⁉️
جواب در لینک زیر👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1882521627C2c92a90f10
💖 #برای_عاشقان_شهادت 💖
حاج حسین یکتا:
.
چرا شهیدا دارن دل تو رو میبرن؟ دل خداام بردن!
میدونی چرا بردن؟ چون پشتِ پا به هرچی دنیا بود زدن!
حالا حساب کن اونا پشت پا به این دنیا زدن، پا شدن رفتن تو جبهه که دیگه نامحرم نبود، دیگه آهنگ و موسیقی و دی وی دی و وی سی دی و موبایل و بلوتوث نبود، هیچی نبود، خدا بود و خدا بود و خدا بود. خاکریز بود و خاک بود و بیابون بود، دعا بود و گریه بود و ندبه بود. رو به رو هم #شهادت ❤ بود...
👇👇👇👇👇👇👇
#حاج_حسین ما چه کنیم؟
.
بچه ها به خدا قسم از شهدا جلو میزنید، اگه👈 کوفتتون بشه صحنه گناه! و واردش نشین...
به خدا قسم از شهدا جلو میزنین، اگر رعایت کنین قلب امام زمان (عج) نلرزه... 💔
به خدا قسم از شهدا جلو میزنین اگر تو این #جهاد_اکبر در مقابل اون #جهاد_اصغر که اونا رفتن (که توش جهاد اکبر و خودسازیم بود) مواظب باشین...
#معرفت و #بصیرت
بچه ها کل زندگی مسابقه الهیه!
نکنه تو این مسابقه کم بیاریم!😔
.
التماس دعای هدایت 💖
گفت : آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه ؟!
سوال عجیبی بود! ولی می دانستم بی حکمت نیست .
گفتم شما فرمانده نیروی هوایی سپاه هستین سردار .
به صندلی اش اشاره کرد . گفت: آقای امینی ، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم نرسی ، ولی من که رسیدم ؛ به شما میگم که اینجا خبری نیست!
آن وقتها محل خدمت من ، لشکر ۸ نجف اشرف بود .
با نیروهای سرباز زیادی سر و کار داشتم.
سردار گفت اگر توی پادگانت دو تا سرباز رو نماز خون و قرآن خون کردی ، این برات می مونه ؛
از این پست ها و درجه ها چیزی در نمیاد!
به یاد #شهید_احمد_کاظمی
#صلوات
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنده ی غرق گناهت امده....
مستمند روسیاهت امده...
#شب_قدر
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
قسمت 21.mp3
7.48M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 1⃣2⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان: 8دقیقه
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهدا_عاشق_ترند
🍃🌹 🕊 🕊 🕊 🕊 🌹🍃
#حےعݪےاݪصݪاة
بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ
بلكه دو دست (قدرت) خدا گشوده است، هرگونه بخواهد انفاق مىكند ...
|سورهی مائده آیهی ۶۴ جزء ۶|
رها کن،
اِتّکایت را به هر قدرت دیگری...
خدا از هر دست دیگری،
مهربان تر، مطمئن تر و قدرتمندتر است.
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#کلام_شهید 🌷
همه شرایط را بسنجید امّا بدانید
آنکه به کار ما نتیجه میدهد عنایتِ خداست
از توکل به خدا و توسل غافل نشویـد
اگر هم کـــمکــاری کنیـم
بـاید جـوابـگوی خـون شهـدا باشیم.
#شهید_حسن_باقری🕊
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
خدای عزیزم💕
خودت گفته ای که
ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ✨
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را💕
🌿🌺میخوانیم تو را،
نه با آن زبانی
که ذهنش پیش دیگران است
و
به آنها امید بسته است
💕بلکه با تمام وجود صدایت میزنیم
و امیدمان و تمام دار و ندارمان #محبت به توست
✨و #ایمان داریم
هر جا که در بسته ای هست
از جایی که گمان نداریم
برایمان راه نجاتی میگشایی💕
🍃🌺یا مجیب الدعوات
ای برآورده ی حاجات✨
💗🍃تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣2⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
«آره، بچه به دنیا آمده.» می گفتم: «من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟!»
معصومه با ایما و اشاره می گفت: «بگو بچه به دنیا آمد، بگو.»
از همسایه خجالت می کشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «حاج آقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد.»
صمد آن قدر ذوق زده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: «خودم را فردا می رسانم.»
از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقه در می آمد، به هول از جا بلند می شدم و می گفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفته بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دست تنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب. خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بی وقت به کمکم می آمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود. صبح زود بنده خدا می آمد کمی به من کمک می کرد. بعد می رفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم می ایستاد پیش بچه ها تا به خرید بروم.
آن روز صبح، خانم دارابی مثل همیشه آمده بود کمکم. داشتم به بچه ها می رسیدم. آمد، نشست کنارم و کمی درددل کرد. شوهرش به سختی مجروح شده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از رفتن بابا همه غصه دارن، در و دیوار حتی عقربههای ساعت، هیچکس نمیتونه گریه نکنه برای بابا همه دلتنگ بابا شدن ولی بابا با خوشحالی رفت
امروز این دخترکوچولوی شهید به مادرش دلداری میده؛ فردا که خودی! و غیرخودی به این یادگار شهید زخم زبون میزنن کی دلداریش میده؟
#عند_ربهم_یرزقون
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «دستم را بگیر»
تقدیم به سپهبد سرافراز حاج #قاسم_سلیمانی
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣2⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
از طرفی خیلی هم برایش مهمان می آمد. دست تنها مانده بود و داشت از پا درمی آمد.
گرم تعریف بودیم که یک دفعه در باز شد و برادرم آمد توی اتاق. من و خانم دارابی از ترس تکانی خوردیم. برادرم که دید زن غریبه توی خانه هست، در را بست و رفت بیرون. بلند شدم و رفتم جلوی در. صمد و برادرم ایستاده بودند پایین پله ها. خانم دارابی صدای سلام و احوال پرسی ما را که شنید، از اتاق بیرون آمد و رفت.
برادرم خندید و گفت: «حاجی! ما را باش. فکر می کردیم به این ها خیلی سخت می گذرد. بابا این ها که خیلی خوش اند. نیم ساعت است پشت دریم. آن قدر گرم تعریف اند که صدای در را نشنیدند.»
صمد گفت: «راست می گوید. نمی دانم چرا کلید توی قفل نمی چرخید. خیلی در زدیم. بالاخره در را باز کردیم.»
همین که توی اتاق آمدند. صمد رفت سراغ قنداقه بچه. آن را برداشت و گفت: «سلام! خانمی یا آقا؟! من بابایی ام. مرا می شناسی؟! بابای بی معرفت که می گویند، منم.»
بعد به من نگاه کرد. چشمکی زد و گفت: «قدم جان! ببخشید. مثل همیشه بدقول و بی معرفت و هر چه تو بگویی.»
فقط خندیدم. چیزی نمی توانستم پیش برادرم بگویم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc