#مهـــــدیجان❤️
مـا همـانیـم که از عشـق تـو غفلـت ڪردیـم
بـا همه آدمیـان غیـر تـو خلـوت ڪردیـم...
سـال هـا مے گـذرد، #منتظـری بـرگـردیـم
و مشخص شده ماییم که #غیبت ڪردیم
🌿 #اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج🌿
✨یا صاحب الزمان مولای مهـ❤️ـربانم✨
984.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌼برای خودتون
🍃🌸خانواده های پرمهرتون
🌸🌼عزیزان و دوستانتون
🍃🌸وهمه کسانی که
🌸🌼دوستشون دارید
🍃🌸آرزوی سلامتی
🌸🌼وحال خوب ، خوب دارم
🌸🌼روی غم نبینید
🍃🌸و یاد خدا همیشه
🌸🌼همراه لحظه هاتون
روزتون سرشاراز🍃🌸
بركت، آرامش و سلامتی🍃🌸
#طنز_شهدا
شوخ طبعی و مزاح رو موقع مرگ دیدید؟؟؟
داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یه هو خمپاره اومد و بوممممم ... .
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین.دوربینو برداشتم رفتم سراغش.بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو ...
در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.
اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستشو نکنید!
بهش گفتم :بابا این چه جمله ایه!قراره از تلویزیون پخش بشه ها... یه جمله بهتر بگو برادر ...
با همون لهجه اصفهانیش گفت : اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!
😂😂😂😂😂😂
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣3⃣2⃣
#فصل_هفدهم
از طرفی حرف های صمد نگرانم کرده بود.
فردا صبح، صمد زودتر از همه ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه شان را داد و بردشان مدرسه. وقتی برگشت، داشتم ظرف های شام را می شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه پله. بعد رفت روی پشت بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می آمد.
ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد. گفت: «بچه ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می رویم بازار.»
بچه ها شادی کردند. داشتیم ناهار می خوردیم که در زدند. بچه ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته.
گفت: «آمده ام با هم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار.»
صمد گفت: «بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازه پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
🌸 ﷽ 🌸
#طنـــــز_جبھـــــہ
♨️ آفتابه مهاجم
🔹بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت میدوید؛ صدای سوتی شنید و دراز کشید، آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود.😳
🔹برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار میکرد که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است.
🔻موقع دویدن باد میپیچید تو لوله آفتابه سوت میکشید. 😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#عاشقانه_شهدا 🥀
سختیهایے ڪہ #همسر_شهید_همت ڪشید، فڪر نڪنم در زمان ما ڪسے ڪشیده باشد🤕😁خودش مےگفت:
خدایا من چه ڪنم با این همه تنهایی😢😥(روزها، ماهها)
و دزد😰😨😱 (چند بار در نبود همت)
و عقربـــــ 😱 (ےڪ روز 25 عقرب ڪشتم حتے در رختخواب ڪودڪم👶)
و موشڪـــــ 🚀 (خانہ شان در معرض موشک باران و او تنها در شهر دزفول غریب بود.)
امّا مےگفت: «در اوج تمام آن سختیـها😖 محرومیتها😁
ترسـها 😰
و حتے ناامیدے ها☹️
خودم را #خوشبخت_ترین_زن_دنیا مےدانستم.😊😍
#همسر_شهیدابراهیمهمت
#صبر_زینبــی
#یا_ذبیح_العطشان
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
الان همه بفکر #خوشگل کردن پوست و #روشن_کردنش هستن 😍
ولی #هزینه_ها زیاده 🤦♀🤦♀🤦♀
منم که #پوستم_سیاه و #لک #جای_جوش پر🧏♀
دوست داشتم یه حالی بدم به سرو وضعم اما کو پول 😔ولی این کانال مشکلمو حل کرد الان پوستم اونقدر عالی شده که #جاریام دوروبرمو گرفتن بگم کجا رفتم دکتر 😐😂
ولی نمیگم این کانال به دادم رسید👇
https://eitaa.com/joinchat/3720937500C4757d84643
👇👇👇👇👇👇👇
😱☝️**قرعه کشی** 100 سرویس طلا ماهانه # تازه خیلی چیزای دیگه هم داره که روم نشد بگم خودت بیا و ببین 🤷♀
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
الان همه بفکر #خوشگل کردن پوست و #روشن_کردنش هستن 😍 ولی #هزینه_ها زیاده 🤦♀🤦♀🤦♀ منم که #پوستم_سیا
#بهترین_و_مدرنترین_روشلاغری💥👇
⭕️نابودی افتادگی #شکم و #پهلو
درکمتراز یک هفته😨
〽️نسخه ای عالی برای افـراد تیروییدی،
استپ وزن شدید و افرادکم تحرک
بزرگترین کمپین لاغری عضویت رایگان👇
https://eitaa.com/joinchat/3720937500C4757d84643
فرصت رو از دست نده ؛ شاید دیگه این فرصت تکرار نشه❌❌
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣4⃣2⃣
#فصل_هفدهم
منتظریم ان شاءالله عملیاتی بشود، برویم آن طرف اروند و بچه ها را بیاوریم.»
پدرش اصرار کرد و گفت: «من این حرف ها سرم نمی شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه ام کجاست؟! اگر نمی آیی، بگو تنها بروم.»
صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض میشود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.»
پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.»
صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است.
پدرش گفت: «تنها می روم.»
صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.»
پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه هایش سری بزنم.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
2.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرونای_معرفت
حکایت از خود گذشتگی شهید حسین املاکی، جانشین لشکر قدس گیلان در مواجه با بسیجی بدون ماسک در حمله شیمیایی
و روایت رهبر معظم انقلاب اسلامی🌺
روحشان شادویادشان گرامی باد🌷
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#دلنوشته
چه خیال خامیست رسیدن به شهادت ؛
وقتی هنوز لذت گناه را ترجیح میدهیم ...
و چه درد شگرفی دارد جا ماندن ،
وقتی خوشی دنیا را همچنان بر دل کندن مقدم میداریم ...!
چه انتظار عجیبی ست ، امید به لحظه وصال ؛
وقتی هنوز منتظر امام غائبمان هم نیستیم ...!
و چه غربت غریبی دارد ، قدم نهادن بر خاکی که
متصل به معراج است ...
اما دل آلوده کجا؟!!
معشوق کجا؟!!
یار کجا؟!!
همنشینی با سیدالشهدا کجا؟!!
#شهادت_آرزومونه_حسین
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹