eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 🔴 لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ! . سوگند به کربلا ... که عشق تو ... ما را ... کُشت ... » سوگند به این شهر که تو در آن ساکنی... بلد 1-2 ❤️ای بهترین رفیق من ......... . 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 گفتم آب حیات ؟ گفتا : چای اربعین اباعبدالله ... . #دلم_برا_حرمت_پر_میزنه ... 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ‍ ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣3⃣ همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم.» بعد رفت و با عکاس صحبت کرد. عکاس به من اشاره کرد تا روی پیت هفده کیلویی روغنی، که کنار شمشادها بود، بنشینم. عکاس رفت پشت دوربین پایه دارش ایستاد. پارچه سیاهی را که به دوربین وصل بود، روی سرش انداخت و دستش را توی هوا نگه داشت و گفت: « اینجا را نگاه کن.» من نشستم و صاف و بی حرکت به دست عکاس خیره شدم. کمی بعد، عکاس از زیر پارچه سیاه بیرون آمد و گفت: «نیم ساعت دیگر عکس حاضر می شود.» کمی توی میدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: «حاج آقا! یعنی من این شکلی ام؟!» پدرم اخم کرد و گفت: «آقا چرا این طوری عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست.» عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: «خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من، هیچ عیبی ندارد.» عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرف خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ❤️ ای «بنده حوائج یڪ ساله خود را در می گیرم.» 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
مداحی آنلاین - برا فاطمیه چیکار کنیم - حجت الاسلام دارستانی.mp3
994.9K
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ♨️برا چیکار کنیم؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید. اللهم عجل لولیک الفرج 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣ صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.» محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.» ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
MajazeHaghighi.mp3
11.9M
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 📻 مجاز حقیقی 🎙 به روایت حاج حسین یکتا 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 یادمان باشد از یک جایی قرار است امتحان شویم که امروز از نگزیده شدن از طریق همان راه بسیار مطمئن هستیم ... . و فردا ، پشت دست خواهیم زد که ای وای من ، قرار نبود چنین شود ... . ... 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌸صبحتی باشما عزیزان درمورد و 🍃بطور مرسوم و درتمام کانالهای و.... تبلیغات باچند درکانالها گذاشته: 🌀1⃣ و دیده شدن : تقریبا 99% شما عزیزان بواسطه تبلیغاتی که از کانال ما در دیگر کانالها دیدیداینجارو شناختید وعضو شدید🤗 بنابراین تمام کانالهای محتوایی یاحتی فروشگاهی ودیگرکانالها درهرپیامرسانی: خبری،همسرداری،رمان،اشپزی و...... برای ادامه فعالیت خود و شدن در بین یک پیامرسان نیاز به تبلیغات دارند واین یک امر بدیهی هست وگرنه کانال با همون10نفری که ابتدا درکانال بودن میمونه و عملا فعالیت کانال و انتشار مطالب مفید آن متوقف میشود🍃 ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘ 🌀2⃣ حمایت از فروشگاهی که در راستای 👏👏 فعالیت میکنن یا افراد و هایی که سرپرست خانواده هستن و ازین طریق امرار معاش میکنن و معرفی این کانالهای فروشگاهی به شما عزیزان برای خرید راحت تر😊 ... 🌀 3⃣ تمام کانالهایی که شما در هر پیامرسانی عضو آن هستید منجمله کانال های ما: ( ، _بهشتی/آشپزی اسلامی/ ، و /عاشقانه های شهدا) یک دارند که این تیم برای تولید محتوا یا پیداکردن برای شما عزیزان واقعا شبااااااااااانه روووووز درحال تلاش هستن تا مطالب و بی محتوا براتون نیارن این عزیزان (ادمین ها یا خادمین) کانالها براشون شده خواب و خوراک😅 و گوشی براشون حکم یک در بدن رو داره... از زمان ، ،درس ، خانواده ، مسافرت ، تفریح ، مهمونی ، کلاس ، وشادی هاشون میزنن و برای ، مصرفی و ..... هزینه میکنن تا ۲۴ساعته پای کانال باشن و بتونن بی هیچ چشم داشتی با نیت و های هموطنان عزیزمون تولید محتوای قوی داشته باشن تا اثرات خوبش رو توزندگی هاتون بزاره😊 ✅بنابراین نیازهست که این عزیزان حداقل بتونن شارژ و اینترنت مصرفیشون رو از طریق تبلیغات که هزینه دارن دربیارن 👌👌گرچه یادمون باشه بزرگترین سرمایه هر انسان هست که خادمین دارن بی هیچ چشم داشتی اون رو برای شما صرف میکنن.... 🍃❤️🍃❤️🍃ودر نهایت از شما عزیزان نهایت قدردانی رو دارم که با اشراف به این شرایط دیدتون رو نسبت به تبلیغات تغییرمیدید و تبلیغات رو یک امر میدونید و وجودش رو درکانال میکنید🙏🌹 ما تمام تلاشمون این هست که کانالهای خوب و رو به شما عزیزان معرفی کنیم ولی یادتون باشه قبل از و یا حتما کسب اطمینان کنید و بعد اقدام کنید.... ✅ممنون از حضورتون و وقتی که دراختیار کانال خودتون گزاشتید🌹🙏
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣3⃣ عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✅✅ توجه توجه پیام خانم ملایی( از قم و از کسانی که دختر و داماد نخبه و جوانشون را در هواپیما از دست دادند) سلام علیکم: با توجه به صدور بیانیه نیروهای مسلح در مورد سقوط هواپیمای اکراین , بنده خودم یکی از داغداران ومصیبت دیدگان این حادثه بودم ولی☝️ به همه عزیزان توصیه میکنم که مبادا 🔺حرفی بگوئیم ذره ای به نیروهای مسلح و سپاه ومقام ولایت خدشه ای وارد شود کشور درشرایط حساس جنگی وموشکی وتهدیدات زیاد میباشد ✔️☑️دوستان سعی کنیم آب به اسیاب دشمن نریزیم. 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
#بیانیه مهم خانواده مرحوم مهندس #شهید_مهدی_اسحاقیان ازشهردرچه که فرزندشان را در سانحه سقوط هواپیمای اوکراین از دست دادند. بسم الله الرحمن الرحیم مردم شریف و انقلابی جمهوری اسلامی ایران اینجانب عباسعلی اسحاقیان پدر مرحوم مهندس مهدی اسحاقیان که فرزند عزیزم را در سانحه ی سقوط هواپیمای اوکراین ازدست دادم ضمن #تشکرفراوان ازابراز همدردی شما مردم انقلابی و همیشه در صحنه تقاضا دارم #مراقب باشید هرگز سخنی که تضعیف کننده ی نیروهای جان بر کف سپاه پاسداران ونظام ولایی و انقلاب باشد بر زبان جاری نکنید تا در این شرایط حساس؛ در #زمین_دشمن بازی نکرده باشید. همه ی مامدیون تلاش های بی وقفه وخالصانه ی نیروهای سپاه پاسداران هستیم. سپاهی که چهل سال است دردفاع از جان و مال و ناموس وکیان این ملت از هیچ تلاشی دریغ نکرده ودر این راه؛ هزاران شهید وجانباز تقدیم نموده است. ما در حُسن نیت جان برکفان نیروی هوافضای سپاه، هیچ شک وشبهه ای نداریم. #دشمنان_سیلی_خورده از مقاومت بدانند بافرافکنی و دروغ بستن به نظام به کمک رسانه های مواجب بگیرشان؛نخواهندتوانست ازبی آبروتر شدن خودوشیرین کام شدن مقاومت از سیلی محکم سپاه بکاهند ومثل همیشه این امت بصیر ایران اسلامی است که با تبعیت از رهنمودهای مقام عظمای ولایت؛ نقشه های خبیثانه آنان را نقش بر آب خواهد کرد؛ان شاءالله.ازخداوندمسئلت داریم به داغداران این حادثه اندوهبار؛صبر جمیل عطافرمایدو همه ی جانباختگان را باارواح طیبه ی شهدا خصوصا شهیدسپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی محشورفرماید. والسلام علیکم ورحمه الله بیست ویکم دیماه1398 شهر شاهد نمونه کشور(درچه اصفهان)
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣3⃣ فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت. گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو چشمش بسته اما درد دارد.. يقينا بيشــــ از اينها درد دارد.. بريـز آبِ روان برسنگِ غُسلش.. ولے آرامــــ أسماء درد دارد.. #حضرت_زهرا_س #فاطمیه #حسن_لطفی
عکس پروفایل در حمایت از سردار #حاجی_زاده #انتقام_سخت #النجاة_فی_الصدق #شجاعت_پذيرش_اشتباه
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣3⃣ دویدم توی باغچه. زیر همان درختی که اولین بار بعد از نامزدی دیده بودمش، نشستم و گریه کردم. از فردای آن روز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی پس از دیگری شروع شد؛ مراسم رخت بران، اصلاح عروس و جهازبران. پدرم جهیزیه ام را آماده کرده بود. بنده خدا سنگ تمام گذاشته بود. سرویس شش نفره چینی خریده بود، دو دست رختخواب، فرش، چراغ خوراک پزی، چرخ خیاطی و وسایل آشپزخانه. یک روز فامیل جمع شدند و با شادی جهیزیه ام را بار وانت کردند و به خانه پدرشوهرم بردند. جهیزیه ام را داخل یک اتاق چیدند. آن اتاق شد اتاق من و صمد. 🔸 فصل ششم شبی که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزار شود، صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چند بار به بهانه های مختلف به خانه ما آمد. فردای آن روز برادرم، ایمان، سراغم آمد. به تازگی وانت قرمز رنگی خریده بود. من را سوار ماشینش کرد. زن برادرم، خدیجه، کنارم نشست. سرم را پایین انداخته بودم، اما از زیر چادر و تور قرمزی که روی صورتم انداخته بودند، می توانستم بیرون را ببینم. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #فتنه_های_دوست_داشتنی! 🎬سخنان مهم استاد پناهیان در باب فتنه های اخراالزمان و ارزش این فتنه ها! با اینکه خیلی سخت و شدید هستند
🔴 مـــهـــــــــــــــــــم | پاره کردن تصاویر شهید ابومهدی المهندس در عراق و سردار شهید حاج قاسم‌سلیمانی در ایران خیلی جالبه نه ؟؟ اقدام هماهنگ و مشترک ... چند سوال مهم : چرا اول کشوری که همان روز اول اعلام کرد هواپیمای اوکراینی با موشک ساقط شده دولت آمریکا بود بدون تحقیق ؟ از کجا خبر داشتند ؟ شعارهای تند و رادیکال به بالاترین شخص نظام و سردار دلها و پاره کردن تصاویر آنها و از همه مهم تر بازداشت سفیر انگلیس در وسط معرکه !!!! اقدام‌هماهنگ سلبریتی ها در شبکه مجازی!! اگر قرار بر تسلیت بود و جان هموطنان برایتان مهم بود چرا روز حادثه شمعی روشن نشد و دو روز بعد از حادثه همه باهم یادتان افتاد یا منتظر اسم رمز بودید و شروعی همه جانبه؟؟؟ ما الان باید در حال پخش اخبار سیلی دوم می بودیم ولی سردار خط شکن جبهه موشکی را در چالش انداختند وظیفه ما مطالبه همگانی #انتقام_سخت ترور سردار سلیمانی شروع سناریوی بزرگ آمریکا در منطقه است و این اولین سناریو بعد از آن 🔴 هوشیار باشید تا می توانید در شبکه های اجتماعی ورق را بر گردانید که میخواهند ورق را بسمت خود برگردانند .... نــــــــشـــــــــــــر حــــــداکـــــــــثری اولین قدم ... ✅ #سردار_حاجی_زاده ✅
🔸 چه کسی مقصر است؟ آمریکا یا ما؟! 🔹خداوند امروز از حاجی زاده امتحان سختی گرفت سخت تر از ۸سال جنگ تحمیلی سخت تر از نشاندن هواپیمای آر کیو ۱۷۰ سخت تر از حمله موشکی به داعش و سختتر از پاسخ موشکی به آمریکا امروز خداوند بر خلاف این چهل سال او را نه با جانش بلکه با آبرویش آزمایش کرد او امروز آمد از خطای اپراتور پدافند تا تاخیر ستاد کل در اعلام خبر را بر عهده گرفت این کار جرات میخواهد... ایستادن و عذرخواهی کردن مردانگی میخواهد 🔹آن لاشخورهایی که فراموش کرده اند شروع کننده این آتش آمریکا بود بدانند هر روز به تعداد شهدای هواپیمای اکراینی در این کشور بیمارانی از دنیا میروند که به خاطر تحریمهای آمریکا دارو به آنها نمیرسد اگر دلسوز مردمید اینها را فریاد بزنید آن کفتارهای خارج نشینی که امروز دارند اشک تمساح میریزند همانهایی هستند که تا دیروز نامه مینوشتند ایران را تحریم کنید، همانهایی هستند که به ترامپ نامه نوشتند به ایران حمله نظامی کن، این خائنین همانهایی هستند که به ترامپ گفتند در سخنرانیت بگو به ۵۲ نقطه ایران حمله میکنی 🔹این فاجعه دردناک است خیلی هم دردناک، آنقدر که قلبها از شدتش فشرده میشود و چشمها از ناراحتیش گریان اما: 🔹این باعث نمیشود یادمان برود جلاد کیست! مردم در این چند روز دیدند چه کسی اغاز کننده بود مردمی که به عشق قاسم سلیمانی به خیابان آمده اند فراموش نمیکنند باعث اصلی خون این شهیدان ما همانهایی هستند که عزت مارا گروگان گرفته اند تا خواسته هایشان برسند ما هیچ وقت در هیچ برهه تاریخ جنگ طلب نبودیم و امروز هم نیستیم ما همیشه خواستار صلحیم اما جنگیدن برای صلح جنگ طلبی نیست بلکه صلحیست مقدس! امیدوارم مقصرین شناسایی شوند حاجی زاده امروز گفت مقصر این خطای سهوی اوست و دلایلش را هم با شهامت برای مردم کفت اما امیدوارم آنها که دو روز سکوت کردند و دیگران را هم از گفتن بازداشتند به مردم توضیح بدهند چرا! 🔹باز هم به خانواده داغدار هموطنانمان تسلیت میگویم و عمیقا اعتقاد دارم خون این شهدا بر گردن آنهاست که در کاخ سفید نشستند و صحنه ارایی کردند انتقام خون حاج قاسم و این شهدا بر گردن تمامی ما و همچنین نظام است از این خونها و تمام کسانی که هر روز به دلیل تحریمهای دارویی آمریکا جانشان را از دست میدهند نباید گذشت