#اعمال_شبهای_قدر
📖✏️ منبع: مفاتیح الجنان:
🌙شب نوزدهم اول شبهاى قدر است و شب قدر همان شبى است که در تمام سال شبى به خوبى و فضیلت آن نمىرسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال مىشود و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل مىشوند و به خدمت امام زمان علیه السلام مشرف مىشوند و آنچه براى هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض مىکنند و اعمال شبهاى قدر بر دو نوع است:
🌸👈 #اعمال_مشترک_شبهای_قدر 🔰🔰
#اول :
غسل است علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که غسل این شبها را مقارن غروب آفتاب کردن بهتر است که نماز شام را با غسل بکند.
#دوم :
دو رکعت نماز است در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ #هفتادمرتبه
💠أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْه💠
ِ
بگوید در روایت نبوى صلى الله علیه و آله است که از جاى خود برنخیزد تا حق تعالى او را و پدر و مادرش را بیامرزد
#سوم :
قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید:
💠اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ أَسْمَاؤُکَ الْحُسْنَى وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ 💠
پس هر حاجت که دارد بخواهد
#چهارم :
آنکه مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد
#پنجم :
زیارت کند امام حسین علیه السلام را (در خبر است که: چون شب قدر مىشود منادى از آسمان هفتم ندا مىکند از بطنان عرش که حق تعالى آمرزید هر که را که به زیارت قبر حسین علیه السلام آمده
#ششم :
احیا بدارد این شبها را
(همانا روایت شده: هر که احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینى کوهها و کیل دریاها باشد)
#هفتم :
#صدرکعت نماز کند که فضیلت بسیار دارد و افضل آن است که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه #توحید بخواند
#هشتم :
بخواند: ⭐️اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْدا دَاخِرا لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعا وَ لا ضَرّا وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءا أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الْفَقِیرُ الْمَهِینُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِی نَاسِیا لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَعْطَیْتَنِی وَ لا آیِسا مِنْ إِجَابَتِکَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ [کُنْتُ] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء🌟
ِ
و این دعا را کفعمى از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که در این شبها مىخوانده در حال قیام و قعود و رکوع و سجود و علامه مجلسى رحمة الله علیه فرموده که بهترین اعمال در این شبها طلب آمرزش و دعا از براى مطالب دنیا و آخرت خود و پدر و مادر و خویشان خود و برادران مؤمن زنده و مرده ایشان است و اذکار و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام آنچه مقدور شود و در بعضى از روایات وارد شده است که دعاى #جوشن_کبیر را در این سه شب بخوانند فقیر گوید که دعاى #جوشن در سابق گذشت (و روایت شده: که خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله عرض شد که اگر من درک کردم شب قدر را چه از خداوند خود بخواهم فرمود #عافیت را
خادمین شهدا و پشتیبان های کانال
را از دعای خیر خود محروم نفرمایید...
#التماس_دعا❤️🍃🌷
📚رمـــــان #جــــانَمْـ_مےرَوَد
📚 قسمت #هشتم
مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی رفتند
سوار شدند
مهیا حتی سلام نکرد داداش مریم هم بدون هیچ حرفی رانندگی کرد
مهیا می خواست مثبت فکر کند اما همه اش فکرهای ناجور به ذهنش می رسید و او را آزار می داد...
نمی دانست اگر برود چگونه باید رفتار مے ڪرد یا به پدرش چه بگویید و یا اصلا حال پدرش خوب است
_خانمی باتوام
مهیا به خودش اومد
_با منے؟؟
_آره عزیزم میگم ادرسو میدی
_اها، نمیدونم الان کجا بردنش ولی همیشه میرفتیم بیمارستان .....
دیگر تا رسیدن به بیمارستان حرفی زده نشد
به محض رسیدن به بیمارستان پیاده شد با پیاده شدن داداش مریم
مهیا ایستاد باورش نمی شود داداش مریم همان سیدی باشد که آن روز در خیابان با آن بحث کرده باشد ولی الان باید خودش را به پدرش می رساند
بدون توجه به مریم و برادرش به سمت ورودی بیمارستان دوید وخودش را به پذیرش رساند
_سلام خانم پدرمو اوردن اینجا
پرستار در حال صحبت با تلفن بود با دست به مهیا اشاره کرد که یه لحظه صبر کند
مهیا که از این کار پرستار عصبی شد خیزی برداشت و گوشی را از دست پرستار کشید
_من بهت میگم بابامو اوردن بیمارستان تو با تلفن صحبت میکنی
پرستار از جاش بلند شد و تا خواست جواب مهیا را بدهد مریم و داداشش خودشان را به مهیا رساندن
مریم اروم مهیا را دور کرد و شروع کرد به اروم کردنش
_اروم باش عزیزم
_چطو اروم باشم بهش میگم بابامو اوردن اینجا اون با اون تلفنش صحبت میکنه
مهیا نگاهی به پذیرش انداخت که دید سید با اخم دارد با پرستار حرف می زد به سمتشان امد
_اسم پدرتون
_احمد معتمد
مهیا تعجب را در چشمان سید دید ولی حوصله کنجکاوی را نداشت سید به طرف پذیرش رفت اسم را گفت پرستار شروع به تایپ ڪردن کرد
و چیزی را به سید گفت سید به طرفـ آن ها امد
مریم پرسید
_چی شد شهاب
مهیا باخود گفت پس اسم این پسره مرموز شهاب هستش
_اتاق ۱۱۴
🍃ادامہ دارد....
🌸🍃
@eshghe_halal