eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 نگاه خاله طیبه توی صورتم ماند. _داری اذیتم می کنی.... نه؟! سر به زیر انداختم. _ببخشید.... ولی من.... دلم می خواد برم.... خاله اینجا بمونم دق می کنم.... من می خوام برم چون خیلی ها مثل یونس هستن که.... نیاز به کمک دارند. و بغض غم یونس باز در صدایم ظاهر شد. _خیلی به خودم می گفتم کاش وقتی یونس رفت منم باهاش می رفتم.... شاید می شد کاری براش بکنم..... شاید وقتی مجروح می شد می تونستم مداواش کنم.... می دونم که نمی شد اما الان این کاش ها داره منو آتیش می زنه خاله.... بذار برم.... تو ارواح خاک پدر و مادرم.... بهت قول می دم مراقب خودم هستم. اشکی از چشمانم افتاد و چشمان خاله طیبه هم پر از اشک شد. _فرشته!.... تو چکار کردی!.... چطور تونستی به من نگی و اسمتو بنویسی؟! _ببخشید.... _من مادرت نیستم.... ولی می تونم جای مادرت باشم.... نمی تونم؟! با گریه گفتم: _به خدا بهتر از مادرمی خاله..... ولی من باید برم.... بذار برم خاله.... این جنگ انگار حالا حالاها تموم شدنی نیست.... نمیشه دست رو دست بذاریم... هر کی هر کاری ازش بر میاد باید انجام بده. خاله آه غلیظی کشید و اشکانش را پاک کرد. _برو.... ولی به خدا قسم یه تار مو ازت کم بشه فرشته..... خندیدم و این خنده میان اشک های نشسته روی گونه هایم، تناقض ایجاد کرد. _اگه یه تار مو ازم کم بشه چی ؟!.... منو می کشی؟!.... خب خاله هر روز از یه تار مو بیشتر از موهای سرم می ریزه.... یه چیز دیگه بگو. با آنکه خواستم کمی او را بخندانم اما او فقط به یک لبخند اکتفا کرد و گفت : _باید بهم قول بدی مراقب خودت هستی. _هستم... به خدا هستم. نگاهش باز در چشمانم نشست و طاقت نیاورد. سفره ی شام را دور زد و مرا در آغوشش کشید. او مهربان ترین خاله ی دنیا بود! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀