eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _شما مطمئن باشید اگه بمب شیمیایی بزنن، من یکی آخرین نفر ماسک می زنم تا مطمئن باشم به همه ماسک رسیده... خوبه فرمانده؟ عمدا نگاهش کردم تا کوتاه بیاید. او هم نگاهم کرد و تنها با تاسف نفسش را از بین لبانش محکم فوت کرد. برگشتم درمانگاه که عادله گفت : _من دلیل این همه لجبازی تو رو با فرمانده نمی فهمم. _واقعا خودمم از دستش خسته شدم... همش دستور.... بابا به جای دستور برو چند تا ماسک بردار برامون بیار. _خب اون که بنده ی خدا حرف بدی نمیزنه! ..... میگه شمارش کنید که به تعداد تخت ها و دکترا و پرستاران ماسک باشه. _عادله!.... اینجا فقط همین تعداد هستن؟... خب یه وقتی مریض میارن عده زیاد و کم میشه.... پس همیشه ماسک به تعداد نیست. _سخت می گیری فرشته.... سخت می گیری. _من سخت می گیرم یا اون؟.... اصلا اگه شيميايي زدن، من آخرین نفر ماسک میزنم... خوبه. عادله چپ چپ نگاهم کرد و گفت : _حالا علی الحساب برو همون 5 تایی که نشمرده آمار دادی رو بگیر. _گفتم خودش بیاره. و عادله خندید. _میبینی آخه؟!.... به فرمانده هم دستور میدی!... بعد توقع داری اون بهت هیچی هم نگه. لبخند کجی به لبم آمد. _خب من این طوری ام. اما لجبازی در منطقه ی جنگی، مساوی است با هزاران اتفاق ناگوار. شاید آن روزها که کمی جوان بودم و بی تجربه این لج و لجبازی را به شوخی و خنده گرفتم ولی جنگ هیچ شوخی و خنده ای با کسی ندارد! البته که 5 تا ماسک ضد گازی که گفته بودم را آوردند اما.... من نه با شمارش دقیق من. و من نه آمار دقیقی دادم و نه با شمارش عدد و رقم دقیقی گفتم. و این آغاز ماجرایی جنجالی بود! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀