هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_342
به خوبی احساس می کردم که چطور ریه هایم جمع شده که نفس عمیق هایم آنقدر کوتاه شده بود!
اما برای تقویت ریه، چندین دستور به من داده شد. هم نفس عمیق کشیدن هم نگه داشتن نفس در ریه.
با کلی اسپری از بخش مراقبتهای ویژه به بخش منتقل شدم.
و درست همان روز، خاله طیبه و خاله اقدس و حتی فهیمه به عیادتم آمدند.
با آنکه مصرف ماسک اکسیژن را دکتر برایم کم کرده بود اما باز گاهی نفسم چنان می گرفت که به اکسیژن نیاز پیدا می کردم و درست در یکی از همان دقایق که زیر ماسک اکسیژن بودم، خاله طیبه و خاله اقدس و فهیمه، دیدنم آمدند.
خاله طیبه تا مرا دید بلند زد زیر گریه.
_الهی بمیرم برات فرشته..... چکار کردی با خودت خاله؟!.... این چه بلایی بود سرت اومد!
خاله اقدس هم همراهش آهسته گریست و فهیمه با آنکه نگران به نظر می رسید اما با اخم به خاله طیبه گفت :
_بسه خاله.... بالای سر مریض که گریه نمی کنن.
نگاه هر سه ی آنها به من بود که ماسک را کمی پایین آوردم و با همان گرفتگی شدید صدا گفتم :
_خوبم.... الان خیلی خیلی خوبم..... شما ندیدید چه حالی داشتم.
و خاله طیبه با شنیدن صدای گرفته ام باز بلند گریست.
_وای خاله ات بمیره برات.... تو که صداتم در نمیاد!
خاله اقدس دستم را گرفت و گفت :
_زیاد حرف نزن فرشته جان.... ماسکت رو بزن نفس بکش دخترم.
ماسکم را زدم که خاله طیبه باز با همان اشکانی که می ریخت ادامه داد :
_الان نزدیک دو هفته است شب و روز نداریم.... ببین چه حالی داشتی که یوسف هم مرخصی گرفت و برگشت تهران تا جویای حالت باشه.
از شدت تعجب ماسک را از روی دهانم پایین کشیدم و بی اختیار گفتم :
_یوسف!!
خاله اقدس باز ماسک را روی دهانم کشید و بالشت پشت کمرم را کمی مرتب کرد و آهسته زیر گوشم گفت:
_توی بخش میشه اومد ولی قبلش که تو اتاق مخصوص بودی نمیذاشتن.... الان پشت در اتاقه.
و من باز با تعجب به خاله اقدس نگاه کردم.
فهیمه شکلکی برایم در آورد که یعنی خیلی یوسف برایم نگران بوده!
و من تنها با لبخندی نگاهم را از او گرفتم و سمت خاله طیبه دوختم. .
_بگم پسرم بیاد؟.... تو این بچه رو بیچاره کردی فرشته!.... الان دو هفته است مرخصی گرفته دنبال داروهای توئه.
خاله طیبه گفت و من با قلبی که نمیدانم چرا با آمدن نام یوسف ضربان گرفته بود، سری تکان دادم به علامت اجازه ی آمدنش.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀