eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _خیلی راحت.... _امیدوارم حالت خوب بشه. از تختش فاصله گرفتم و رو به عادله که کنار تخت دیگری ایستاده بود گفتم: _می گه 16 سالشه ولی به نظرم 12 یا 13 سال بیشتر نداره. عادله نگاهش کرد و گفت : _حالش چه طوره حالا؟ _خونریزیش زیاده.... باید ببینیم دکتر چی امر می کنه. و دکتر هم او را دید و وقتی از تختش فاصله گرفت رو به من و عادله گفت : _فکر نمی کنم دووم بیاره.... احتمالا خیلی عطش داره ولی نباید بهش آب بدید براش خوب نیست. و همان جا بغض در گلویم نشست. چند دقیقه ای از دستور دکتر نگذشت که صدایم زد. _خانم پرستار.... من خیلی تشنه‌ام... آب می خوام. به سختی بغضم را در گلو خفه کردم و گفتم : _آب برای شما خوب نیست.... به جای آب وقتی تشنه‌ای به امام حسین سلام بده. و فوری سرم را از او برگرداندم تا اشکانم را نبیند. و صدایش آمد. با چه مظلومیتی بلند گفت : _سلام علیک یا ابا عبدالله..... و من شانه‌هایم از بغض لرزید. فوری اشکانم را پاک کردم که باز گفت : _خانم پرستار..... سرم باز سمتش چرخید. _بله.... _ممنونم.... یه عمر به امام حسین سلام دادم ولی هیچ وقت عطش امام حسین رو نفهمیدم.... الان می فهمم. بغضم داشت باز منفجر می شد که گفتم : _خوب می شی ان شاء الله. و او با خونسردی گفت : _نه خانم پرستار.... من می میرم.... الحمدلله.... خدا رو شکر.... دیشب خواب حضرت قاسم رو دیدم.... خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم و ایشون اومد بالای سرم و با لبخند دستمو گرفت. لبم را محکم گزیدم تا گریه نکنم و گفتم: _خب حتما داره بهت امید می ده که خوب می شی. نفس عمیقی کشید و گفت : _سن من هم سن حضرت قاسمه.... اومده بود منو با خودش ببره... می دونم. بغضم را باز فرو خوردم و تنها گفتم: _نه این جوری فکر نکن.... 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀