هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_563
یوسف شیمیایی شده بود و من با دیدنش باز خاطرات تلخ روزهای گذشته ی خودم را مرور کردم.
یوسف یک ماه تمام در بیمارستان ماند. حالش چندان خوب نبود و همین موضوع بارها حال نفس های مرا هم خراب کرد.
بارها سر نمازم گریه کردم و برایش دعا، اما همچنان حالش خوب نبود. آنقدر که یک شب بعد از نماز مغرب و عشا مسجد محل، با حاج آقا حسینی در مورد حال یوسف صحبت کردم و راهنمایی خواستم که گفت :
_برایش عقیقه کنید.
_عقیقه چیه حاج آقا؟
_یک گوسفندی برای کسی می کشند که از تمام بلاها در امان باشد، یه شرایطی داره عقیقه کردن، که براتون توی کاغذ می نویسم که طبق همون عمل کنید.
فوری چادرم را جلو کشیدم و گفتم:
_حاج آقا می شه همین الان بنویسید.... من همین جا... تو حیاط مسجد منتظر می مونم.
مکثی کرد و دست زیر عبایش برد. دفترچه ی کوچکی بیرون کشید و با خودکاری روی یکی از برگه های دفترچه برایم این طور نوشت:
در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: «هر مولودى گرو عقیقه است» یعنی اگر عقیقه نکنند فرزند، در معرض مرگ و یا انواع بلاها است.
از این جهت اگر پدر تا هنگام بلوغ فرزند برایش عقیقه نکند، بعد از بلوغ تا آخر عمرش بر خود فرزند مستحب است برای خود عقیقه کند. دعا برای سر بریدن عقیقه امام صادق(ع) فرمودند وقتی میخواهید عقیقه را سر ببرید بگوئید: «یٰا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَلٰاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ لٰا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذٰلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ اللَّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ بِسْمِ اللهِ وَ اللهُ أَکْبَرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ»
لازم به ذکر است که بهجای فلان بن فلان، اسم فرزند و پدرش ذکر شود.
کاغذ را به من داد و گفت :
_زودتر براش یه گوسفند عقیقه کنید.... ان شاء الله به زودی حالش بهتر می شه.
بعد از تشکر از حاج آقا، دویدم سمت خانه و موضوع را به خاله اقدس گفتم، اما پول کشتن یک گوسفند را نداشتیم که به ذهنم رسید یکی از النگوهای کادویی سر عقدم را بفروشم.
و فردای همان روز، اول وقت سراغ طلافروشی رفتم و النگو را فروختم.
پول النگو خیلی بیشتر از پول یک گوسفند بود و مابقی پول النگو را در قلک کوچک مخصوص خودم ریختم.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀