eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 هیچ فکر نمی کردم عکس برداری رنگی از رحم آنقدر درد داشته باشد. مجبور بودم بیست دقیقه با دردی وحشتناک که اصلا قابل تحمل نبود، دست و پنجه نرم کنم و تکان هم نخورم تا دستگاه بتواند عکس برداری کند. اما وقتی از تخت پایین آمدم دیگر هیچ چیزی نفهمیدم. درد امانم نداد. نفهمیدم کی مرا جمع کرد و به من آب قند داد. _همراهت کسی نیست؟ _تنها اومدم. _چشماتو باز کن ببینم. به زحمت چشم باز کردم. صورت خانم دکتر را دیدم که به همراه منشی خانمی بالای سرم بودند. _تلفنی از کسی داری زنگ بزنیم بهش بگیم؟ به زحمت گفتم : _اداره ی شوهرم هست.... _اسم شوهرت رو بگو. _یوسف صلاحی.... منشی شرکت کاغذی آورد و من شماره ی اتاق یوسف را در اداره برایش نوشتم و به او دادم، منشی که رفت، خانم دکتر گفت : _حق داری.... چسبندگی شدید رحم داشتی..... ماده ی حاجب به سختی از لوله می رفت.... معمولا این جور چسبندگی ها بخاطر عفونت شدید ایجاد می شه..... سابقه ی عفونت شدید داری؟ _چند سال پیش بچه تو شکمم مُرد و من نفهمیدم، عفونت تو بدنم پخش شد.... _احتمالا واسه همون بوده.... و همان موقع منشی برگشت. _زنگ زدم.... شوهرش گفت خودشو می رسونه. _بیا لطفا کمکش کن لباس بپوشه، بعد بذار توی اون اتاق بغلی دراز بکشه. _چشم خانم دکتر..... روی تخت اتاق کناری دراز کشیدم که حدود نیم ساعت بعد یوسف رسید. صدایش را از درون اتاق شنیدم. بلند و نگران. _سلام.... من همسر خانم عدالت خواه هستم. _بله ایشون حالشون مساعد نبود، نتونستیم تنها رهاشون کنیم واسه همین به شما زنگ زدیم. _الان کجاست؟ _توی اون اتاق هستن. قدم های بلند یوسف سمت اتاق آمد و صدایش را باز شدن در شنیدم. _فرشته! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀