12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 این انگشتر شما رو یاد کی میندازه؟
🔸شوکه شدن مردم با دیدن انگشتر
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت104
برای فرار از چشمان سیاهش چرخیدم سمت آینه ی میز آرایشم و بسته ی تراول پنجاه تومانی رو برداشتم و بی هیچ حرفی گذاشتم روی تخت ، کنار پایش .
بهم زد . ژست به اون قشنگی رو از شدت تعجب بهم زد:
_این چیه؟!
کمر صاف کرده بود و نگاهم میکرد .گول حلقه های سیاه نگاهش را نخوردم و بی اونکه نگاهش کنم جواب دادم :
_پول صافکاری ماشین مهندس .
-الهی عزیز دلم ... تو از کجا پول واسه من جورکردی !؟
فوری انگشت اشاره ام سمت صورتش نشانه رفتم .
-واسه تو جور نکردم ... واسه عذاب وجدان خودمه ... برش دار، قرض گرفتم ... نمی خوام واسه شرط من ، تو اذیت بشی .
لبخند پهن روی لبانش قلم غم خورد. نگاهشو ازم گرفت و همراه با نفسی بلند گفت :
_لا اله الا الله .
عصبی سرش فریاد زدم:
_لطفا نزن کانال ذکر و ادعیه ... پول رو بردار تا خیال من راحت بشه .
نفسش رو توی هوای سنگین اتاقم خالی کرد:
_خیالت راحت باشه ... من واسه خاطر کاری که کردم از کسی پول نمیگیرم .
-دسته گلیه که من آب دادم .
بی اونکه نگاهم کنه گفت :
_من شرطت رو قبول کردم ...
از روی تخت برخاست که عصبی گفتم :
_حسام به قرآن اگه بر نداری دیگه حق نداری پا تو اینجا بذاری ... من زیر بار دِین هیچ کسی نمیمونم ، برش دار.
مقابلم ایستاد . یه سر و گردن از من بلندتر بود و با اون فاصله ای که با من داشت ، به خوبی میتونستم اندام ورزیده اش رو حتی از روی اون پیراهن اندامی ببینم . از هستی شنیده بودم گاهی به یه کیسه بوکس توی زیر زمین خونه ی دایی مشت میزنه .از سفتی عضلاتش پیدا بود . نگاهشو به من دوخت و با لحن پر از دلخوری گفت :
_الهه! میدونم از اولش اجبار بود ، این عقد ، این نامزدی ، همه چی برای تو اجبار بود ، ولی کاش لااقل اینو درک میکردی که برای من عین آرزوهامه ، عین خوابه ، یه رویاست ، من واسه رسیدن به آرزوم هر قیمتی که داشته باشه میپردازم ، دیگه هشت میلیون که چیزی نیست !
آهی کشید و ادامه داد:
_مثل آرش پولدار نیستم که کاش بودم تا میدیدی چطور تموم زندگیمو به پات میریختم ولی اونقدر غرور دارم که دستم لااقل جلوی تو دراز نشه .
رفت سمت در . منم دنبالش . قبل از اونکه درو باز کنه ، کف دستم رو گذاشتم روی تنه ی در و گفتم :
_جیب خالی ، پز عالی ؟! کوتاه بیا آقا پسر ... نمی خواد تموم زندگیتو خرج یه دختری کنی که یه بار تموم زندگیش رو پای نامردی یه آدم داده ...
سرش رو جلو کشید و توی صورتم با دلخوری گفت :
_من اون نامرد زندگیت نیستم ... به قلب و احساس آدما احترام بذار ... اینقدر فکر راحتی خودت نباش الهه ... شاید غرور یه نفر با کار تو بشکنه .
عصبی گفتم :
📝📝📝
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شنیدنی نامه رزمنده مدافع حرم به امام رضا(ع) از زبان حجه اللاسلام سید حسین آقامیری
رزمنده ای که حتی یک بار هم حرم امام رضا(ع) نرفته بود اما امام رضا نامه شهادت این رزمنده را امضا کرد
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◻️🖤◻️
من ی چی میگم
و چراغا رو خاموش میکنم
و میرم...
◻️دل اگـر یـار نبیند ،
◻️جگرش میسـوزد
◻️جگرم سوخت 😔
◻️ز بس خوابِ حـرم را دیدم
شب تون حسینی ❤️
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌱ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم...
مجنون روی توست که پیدا کند تو را...
🌱ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام...
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#STORY📲🖤
حاج قاسم ڪجایی...؟!🥀
#حاج_قاسم
#فاطمیه
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت105
_به جهنم ... غرور یه مرد رو میخوام چکار ... زندگی به من یاد داد توی این دنیا فقط به فکر حال خودم باشم نه بقیه ... برو پولتو بردار حسام ... اینقدر حرصم نده.
فشار دندان هایش رو روی هم از نزدیک دیدم:
_من نیازی به پول تو ندارم.
دستش رو روی دستگیره گرفت و خواست درو باز کنه که خودم رو عقب کشیدم و گفتم:
_ به درک اصلا خلایق هر چه لایق ... دیگه پاتو اینجا نمیذاری حسام.
عقب گرد کردم و دست به سینه نگاهش. مکثی کرد. پشتش به من بود و بعد با یه حرکت درو باز کرد و رفت. حتی صدای خداحافظی اش رو با مادر هم نشنیدم. اما بسته شدن نامتعارف در خونه با اون ضرب رو خوب شنیدم ... مادر با تعجب اومد سراغم .
_ الهه! حسام چش بود؟!
_پسره ی مغرور! هیچی ... زیادی کله اش بوی قورمه سبزی میده.
صدای مادر عصبی شد.
_ چی بهش گفتی؟!
_من! من چی بهش گفتم !!؟؟ شما هم که همش طرف حسام رو بگیر.
_خودم با گوش های خودم شنیدم گفتی، پولتو بردار ... کدوم پول؟
آهی سر دادم و گفتم:
_ واسش پول قرض گرفتم ، آقا ناز کرد ... تقصیر منه اصلا که دلم واسش سوخته.
مادر عصبی فریاد زد:
_ الهه! درست جوابم رو بده ... پول چی میگم؟
_اِ ... خیله خب میگم.
مجبور شدم تمام قضیه شرط و شروط رو با تصادف ماشین مهندس رو برای مادر تعریف کنم. در تمام مدت مادر مدام لبشو گاز می گرفت و با کف دست روی دست دیگرش میکوبید.
و آخرش هم سرم فریاد زد:
_خاک تو سر احمقت کنن ... تو هنوز نفهمیدی حسام تموم اینکارا رو بخاطر تو انجام داده؟ پای ضرر و خسارتشم واستاده؟
_بسته تورو خدا ... شما هم فقط بلدید فیلم هندیش کنید ... من از این آقا خوشم نمیآد ، بدم میآد ازش ، از خودش از تیپش ، از قیافه اش ، از اون عشق مذهبی اش ... ولم کنید بابا ... کی تموم میشه این هشت ماه لعنتی که خلاص بشم.
مادر چنان عصبی شد که با دو قدم تند و سریع خودش رو از چهارچوب در جدا کرد و سمتم اومد. بی هیچ حرفی با یه سیلی محکم زد توی گوشم و در حالیکه توی چشماش اشک موج میزد گفت:
_دعا میکنم الهه ... یه روزی برسه واسه عشق حسام بال بال بزنی ولی حسام رفته باشه.
بعد سر بلند کرد سمت آسمون و از ته دلش گفت:
_ای خدا .... میخوام اونروز رو ببینم.
دلم لرزید. چنان سوز دعایش پایه های دلم رو لرزوند که وقتی مادر از اتاق بیرون رفت ، سقوط کردم سمت زمین.
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت106
دیگه حسام رو ندیدم. اولش فکر کردم شاید یه روز یا دو روز خبری ازش نشه ولی کار به یه هفته رسید! صدای مادر هم بلند شد:
_خاک توی سر بی لیاقتت کنم ، پسر به اون خوبی رو هم فراری دادی!
_نخیر ... پسر برادر شما اهل موندن نبود و جا زد.
مادر با حرص سرم فریاد زد:
_تو فراریش دادی الهه ... تو با این مسخره بازیات ... انتقام اون آرش عوضی رو داری از حسام بیچاره میگیری؟ به خدا سرت میآد ... حالا ببین کی گفتم.
مادر توی اون یک هفته، با حرف هاش باز پایه های قلبم رو لرزوند.
یه حسی بهم می گفت؛ میرسه ... میرسه همون روزی که مادر ازش حرف می زد. نفهمیدم چطور شد که حسام که اونهمه ادعای عاشقی داشت تونست یه هفته بدون من دوام بیاره؟! ولی کار به جایی رسید که هستی بهم زنگ زد.
_الهه بین تو و حسام چیزی شده؟
_چطور؟
_حسام امروز اومد خونه یه ساک بست و گفت میره مسافرت.
_مسافرت! کجا؟!
_نگفت.
شوکه شدم. انگار راستی راستی داشت با عشق من توی قلبش جدال می کرد. شایدم پیروز شده بود. نُه روز بود که حسام رو ندیده بودم. تک شاخه گل های خشک حسام کنار میز آرایشم بود و کنایه های مادر از روزی یه بار به هر ساعت رسیده بود. نمی خواستم باور کنم ولی یه جورایی خودم هم دلم براش تنگ شده بود. در جعبه ی سرویس طلایش رو باز کردم و خاطره ی شبی که جلوی چشم همه، سرویس رو به من داد، برایم مرور شد. یا خاطره ی اون تصادف لعنتی و اون شام پر خرج . من براش فقط زحمت بودم. حسام یه دیوانه بود که با اون همه زحمت بازم عاشقم باشه. هنوز نمی تونستم بفهمم که چرا پول رو قبول نکرد؟!
هضمش کمی سخت بود که اینقدر عاشق باشه ولی انگار بود. روز دهم بود. ده روز بود که شاخه گلی برایم نیاورده بود و گاهی وسوسه ای به دلم می نشست که یه زنگ به موبایلش بزنم. نفهمیدم چرا انگشتم رفت روی تماس ها. توی لیست آخرین تماس هایم بود. همون روز آخری بهش زنگ زدم تا ساعت ۱۱ صبح به دیدنم بیاد و چه وقت شناس بود! دقیق ... راس ساعت . نگاهم روی شماره ی موبایلش بود. صدایی بی هویت توی وجودم فریاد میزد:
" زنگ بزن .... یه بار ... همین یه بار ... اگه برنداشت دیگه زنگ نمی زنی. "
مغلوب شدم دستم خورد روی شماره اش. خواستم قطع کنم که بوق اول خورده شد. نگاهم رفت سمت ساعت. سر ظهر بود. حتما داشت طبق عادت نماز می خوند ... البته شاید .
زنگ دوم خورده شد و به زنگ سوم نرسیده، صدایش را شنیدم.
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #ویدیو_اینستاگرام
🎤#حاج_محمود_کریمی
🎬 نماهنگ ویژه ایام فاطمیه🏴
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#مقاممعظمدلبـرے •|💛|•
آݩ؏ـشـق ڪھ درپـردهبـماݩـد
بھ چھ اَرزَد
؏ـشـقاسـٺوهـمیـݩ
لذتاظهـاردگـرهـیچ...♥️
#مـآگـردشـمعولـایتمیگردیم🌺
#حضرت آقا❤️💐
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نماهنگ زیبای «مادر بمون» بمناسبت #ایام_فاطمیه منتشر شد...
🎼 حاج محمود کریمی
♦️اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ
💐به اندازه ارادتت به حضرت زهرا فوروارد کن و به اشتراک بزار 💐
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم_دیده_نشده_از_شهید_کمیل
وقتی شیطنت شهید کمیل گل میکنه😂
#شهید_مصطفی_صفری_تبار
#شهیدکمیل
#مدافعان_وطن
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝