مَـن هم همانند بقیہ نوڪرهایٺ..
دِل ندارم کہ زائر آن
صحن و سرایٺ بشوم💔؟!
آرزو مانده تَہِ دل شَب جمعہاے
خیره بہ گنبدهاے بینالحرمین بشوم..🙃🕊
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
ما آنقدر کہ پاےِ اثبـات
ادعاهایـمان وقت گذاشتیم؛
پاےِ تثبـیت اعتقاداتمـان وقت
نگذاشتـیم! :)
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت182
تازه یادم اومد که زن عمو فرنگیس آدرس این آرایشگاه رو به من داد و خیلی سفارش کرد که اینجا برم چون هم قیمتش خوبه هم کارش .
-آقای محترم من نامزد دارم ...الان نامزدم بیاد ، دعوا راه می اندازه ، بهتره زودتر برید .
قهقه ای زد :
_نامزد ! جوون ...نامزد بازی دوست داری ؟ نامزدت میشم ... بیا بشین ... اینقدر ناز نکن ....حیف که چشمم تورو گرفته وگرنه پای اینهمه نازت نمیموندم .
عصبی صدام رو بالا بردم :
_بهت میگم نامزد دارم عوضی .
اخم کرد:
_هوی ... هواست باشه ها ... یه بار دیگه بخوای گنده تر از دهنت حرف بزنی ، بد می بینی .
الان زنگ میزنم صد و ده تا ببینی ، کی بد میبینه .
-الهه!
سرم چرخید . هنوز گوشی تو دستم بود که حسام رو دیدم . پیراهن سفید و شلوار مشکی به تنش میومد. کتش حتما توی ماشین بود که نپوشیده بود. سمتم اومد:
_چی شده؟
من چیزی نگفتم که کوروش سرشو خم کرد و از پنجره ی پایین سمت شاگرد گفت :
_جوجه فوکولی بزن بچاک ... خاطرخواه این جیگر منم.
وای که چه حرفی زد و چه بلوایی شد . حسام دوید سمت در سمت راننده و در و باز کرد . یقه ی پیراهن کوروش رو گرفت و کشید پایین . هیکل تپل کوروش تا گردن حسام بیشتر نمی رسید . مشت بود که توی صورت کوروش می خوابید و من فریاد می زدم :
_حسام ..توروخدا ...حسام ولش کن ، غلط کرد.
چند نفری هم دورمون جمع شدند ، اما براي تماشا . ناچار شدم خودم کاری کنم. جلو رفتم و بازوی حسام رو گرفتم و کشیدمش عقب :
_حسام .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#یڪروایتعاشقانہ💍
خواستگارها آمده و نیامده
پرس و جو مےکردم
کہ اهل نماز و روزه هستند یا نہ
باقے مسائل برایم مهم نبود☺️
حمید هم مثل بقیہ
اصلا برایم مهم نبود کہ
خانہ دارد یا نہ
وضع زندگیش چطور است
اینها معیار اصـلیم نبود
شڪرخدا حمید از نظر دین و ایمان
کم نداشت و این خصوصیتش مرا
بہ ازدواج با او دلگرم مےکرد♥️
حمید هم بہ گفتہ خودش حجاب
و عفت من را دیده بود
و بہ اعتقادم درباره امام
و ولایت فقیہ و انقلاب
اطمینان پیدا ڪرده بود
در تصمیمش براے ازدواج
مصمم تر شده بود🍃
#روایتے_از_همسرِ↓
شهید حمید ایرانمنش
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
.
.
انقلابے مثـبت
حتے اگر هیـچ کاره هم باشد
خودش را مسئولترینـ افراد مےداند
و وارد میـدان مےشود
عزیزان من! جوانان
انقلابےِ مثـبت باشید♥️✌️🏻
.
.
#مقام_معظم_رهبرے
جهاد علمے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪خاطره زینب سلیمانی از سردار دلها
#سردار_دلها
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🌼 مولا على(ع)
در فریب آرزوها،
عمرها به پایان مى رسد.
📚غرر؛4:398
#حدیث_روز
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
البحر مالح لأن الغرقى ما زالوا يبكون!
.
#دریا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
دلِ تنگ ،
وسعت آسمان را
طلب می کند ...
و اما آسمان ،
در دل های تنگ
زمین گیر می شود !
.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت183
انگار اصلا نه ، منو می دید ، نه صدامو می شنید . زل زد به صورت خونی کوروش و گفت :
_خوب یادت بمونه ... دنبال هر جیگری راه نیافتی ... چون بعضی ها صاحب دارن .
کوروش با پشت دستش خون دماغشو جمع کرد و پوزخند زد :
_درستت می کنم صبر کن .
بعد رو به من ، برای زجر دادن حسام گفت :
_توهم خوب گوش کن ... این فِنْقِله بچه ، با اون پراید لگنش کجا ، من با اونهمه پولی که می خواستم به پات بریزم کجا ...قدر ندونستی جیگر ... قدر ندونستی .
یکدفعه حسام بازوشو از میان دستم کند و باز حمله کرد سمت کوروش . یقه پیراهنشو توی مشتاش گرفت و کوبیدش به ماشین :
_حالا توخوب گوش کن ... این خانم .... نامزد منه ... خیلی دلم میخواد همین الان زنگ میزدم صد و ده بیاد ، تا یه پرونده ی مزاحمت برای نوامیس مردم برات درست کنم که بری حالشو ببری ولی حیف که امشب عروسی خواهرمه وگرنه می دونستم باید باهات چکارکنم ...حالا هم مثل یه آدم عاقل سوار ماشینت میشی میری گورتو گم میکنی درمونگاه ، تا از خونریزی جون ندادی .... بفرما .
بفرما رو گفت و او را محکم کوبید به در ماشین . چند قدمی عقب اومد و مچ دستم و گرفت و همراه خودش کشید . چنان مچ دستمو محکم گرفته بود که انگار منم میخواستم با کوروش فرار کنم! سوار ماشین می شدیم که کوروش فریاد زد :
_بد می بینی پسر جون ...حالا ببین .
نشسته بودم روی صندلیم که حسام ماشین رو روشن کرد که باز کوروش فریاد زد :
_اون جیگر مال منه ... چه نامزدت باشه چه نباشه ...آخرش میخرمش ... بالاخره هر کسی یه قیمتی داره .
خدای من ! وقامت رو به کمال رسونده بود. دست حسام روی سویئچ ماشین خشک شد . سرش چرخید سمت منو و فریاد زد :
_همینجا بشین .
بعد در ماشینو باز کرد و دوید:
_چه زری زدی ؟ چه زری زدی میگم ؟
مگه میشد ، نرم ؟ ایندفعه کوروش هم داشت میزد . یکی کوروش میزد دوتا حسام . فریادهای من هم انگار از اتاق ماشین بیشتر جلو نمی رفت . مجبور شدم پیاده بشم . دویدم سمتشون . با تمام توانم حسام رو گرفتم تا عقب بکشم .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#صبح
❄️در این صبح دل انگیز
🎈اميد و تندرستی
❄️مهمان وجودتون
🎈دورتون پر از عزيزانتون
❄️زندگیتون پراز آرامـــش
🎈و دلتون گرم
❄️به حضور حضرت دوست
🎈که هرچه داريم از اوست
❄️صبحتون شیرین و دلچسب☕️
سلام بانو
صبح بخیر
به امروز خوشاومدی 😍♥️☺️🧇
✨مولی علی(ع)
چه بسا
از دست رفته ای
که دیگر
قابل جبران نیست!
شرح غرر؛ 4:355
#حدیث_روز
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم
غافر| ۶۰
.
گفتی خواندن از شما ،
استجابت از من ... /
خواندیمت ،
استجابتش با تو ...
.
و می دانم که خلف وعده نخواهی کرد.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•
#تـــــلنگرانــــــــــــه🔔
اگــــــر طـــــورے دیـــــگران را نـــــقد ڪـــــنید و
از خـــــود بـــــرانید ڪـــــہ بـــــہ خاطـر رفـــــتار شـــــما
از حـــــق دور شـــــوند و برنگردند
گنـاه ایـــــن انـــــحـــــراف و رفـــــتـارھاے..؛
بـــــعـدے یشـان بــــــــــر گـــــردن شماستــــــــــ!🌱
#آیـــــتاللهمصبـــــاحیـــــزدے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت184
اما زورم نمی رسید . جیغ زدم :
_حسام ... توروخدا ... ولش کن .
حسام فقط فریاد زد:
_بگو غلط کردم وگرنه می کشمت کثافت .
-حسام کشتیش ... حسام جان من .
حسام ، کوروش رو پرت کرد جلوی ماشینش .کوروش روی زمین پخش شد . اونهمه کتک خورد باز لبخند میزد . دستمو گرفتم دور بازوی حسام که از کوروش دورش کنم که سرش برگشت سمتم و همزمان بازویش رو از دستم محکم کشید و فریادی توی صورتم زد که خشکم کرد :
_بهت گفتم برو تو ماشین .
شوکه شدم .شاید این اولین فریادی بود که حسام بر سرم می زد .دیگه حرفی نزدم . رفتم سمت ماشین . خودشم اومد و اینبار زودتر از اونی که کوروش بخواد باز یه زر دیگه ای بزنه ، ماشینو روشن کرد و راه افتاد . اما بدجوری بهم ریخته بود. اونقدر که حتی رانندگیش هم بدتر از اخم و عصبانیت توی چهره اش بود . از همون عصبانیت هایی منو زهره ترک میکرد. عصبی گفت :
-این مردک عوضی تورو کجا دیده؟
موندم چی جواب بدم که فریاد کشید:
_با توام .
-خیلی خوب چرا داد میزنی ؟! ... دعوتی زن عمو فرنگیس ... که حالم بد شد ... تو منو برگردوندی خونه .
نفس های تند و آتشینش مثل شعله های آتشی بود که از دهان یک اژدها بیرون می زد.تا اونروز ، اونجوری ندیده بودمش.
-حسام خیلی بد میری ... یواشتر.
-دهنتو ببند الهه ... این مردک عوضی رو دیدی و هیچی به من نگفتی !
باورم نمی شد .چشمام میخ صورت حسام بود. داشت با من اینطوری حرف میزد!؟! اونقدر عصبی بود که حتی بامن ، با کسی که تا اونروز جز بانوی من و عزيزم، حرف نزده بود ، داشت آن طوری حرف می زد !
فکر کردم سکوت کنم آروم می شه .
جوابشو ندادم که از ته دل سرم فریاد کشید :
_بهت گفتم با نامحرم حرف نزن ... نگفتم با ناز حرف نزن .
حرصی جوابشو دادم :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شستوشویى کن و آنگه به خرابات خرام...
🌸حلول ماه رجب مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
رجب ماهِ خود خداست!
سر طناب خدا را بگیر و بالا بیا !
✴️ فقط به یک شرط ...
#أین_الرجبیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این ماهِ عجیب...
اهمیت استغفار از زبان حاج آقا مجتبی تهرانی در یک دقیقه
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🎯 چند توصیه حضرت آقا برای استفاده بیشتر از ماه رجب
♨️ ترک گناه
💎 استغفار
😊 اخلاق
🔆 نماز
❤️ قرآن
🌳 دعا
🌀 روزه
#ࢪهبࢪانـہ✨🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
AUD-20210131-WA0000.mp3
4.56M
غمِ اینکه چرا من حیوانم...
#علامهمروجیسبزواری
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘ چه کسانی قشنگ زندگی میکنند؟
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت185
_زده به سرت تو ! کدوم ناز !
عصبی اشاره ای به من کرد و باز محکم صداشو بالا برد :
_همین ...همین لحن حرف زدنت ... یه طوری سینت میزنه که دل لامصب من میره چه برسه به اون عوضی کثافت هیز .
میخ شدم روی صندلیم و تکون نخوردم ولی حسام آروم نشد .
یه مشت محکم زد روی فرمون و باز هم فریاد زد :
_عوضی کثافت جلوی چشمای من ، به تو میگه جیگر!! پدرشو در میآرم .
بازم آروم نشد .حتی با اون مشتی که هم دست خودشو داغون کرد و هم فرمون ماشین بیچاره ی علیرضا رو . آروم سرم چرخید سمتش و نگاهش کردم .گوشه ی لبش خونی بود . که زمزمه کردم :
_لبت خونی شده .
اصلا نشنید دستمالی برداشتم و دستم رو دراز کردم سمتش و خواستم دستمالو بذارم روی لبش که ناگهان چنان فریادی سرم کشید که سکته زدم :
_بشین سرجات الهه ....حوصلتو ندارم به قرآن .
دلم شکست . از حسام توقع نداشتم. بغض کردم . دیگه هیچ حرفی نزدم که رسیدیم تالار .
از ماشین پیاده شدم . بی معطلی رفتم سمت ورودی تالار . اصلا از حسام توقع همچین رفتاری رو نداشتم .حالا با اون اعصاب داغون که حتی فکرشو نمیکردم ، درست روز عروسی هستی رو برام زهرمار کنه ، وارد شلوغی تالار شدم . لباس عوض کردم و توی آینه به صورتم نگاه کردم .آرایشم بهم نریخته بود ولی موهام چرا . چند تا از طره های موهام از سنجاق های بالای سرم جداشده بود و افتاده بود روی گردنم . به بدبختي دوباره یه جوری سرهمشون کردم و لباسم رو پوشیدم .
یه ماکسی بلند مشکی و راسته . ساده بود ولی بهم میومد . از اتاق پرو که بیرون اومدم ، زن عمو فرنگیس رو دیدم .
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
ربّنا الهی العفو - @Ostad_Shojae.mp3
12.87M
مناجات بسیار شیرین بنده ی گنه کار با خدای مهربان
حتما گوش کنید🎧
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا مےکنم
براےاونایے
کہ خیلےﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻥد
خیلے ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻦ
خیلےتنهان
خیلےﻋﺎﺷﻘﻦ...
ﺧﺪﺍیا هواے
ﺩﻻﺷﻮﻧﻮ داشتہ ﺑﺎﺵ
ﺩﺳﺘﺸﻮﻧﻮ ﺑﮕﻴﺮ
وحاجت هاشون رواکن
شبتون آروم
✿┅ ❀❤️❀ ┅✿
#صبح
⇠صُبحَت بخیر♡⇢
دلخواهتَرین انگیزهى بیدارىِ صُبح،
و شُروعِ هر روز...!🥰🧡🌤🌈
سلام
صبحتون بخیر😍♥️
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•••
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهــر بـی یــار مگـر ارزش دیــدن دارد؟!
#اللّهُمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝