به یک تنهایی!
در ابَدیّت ،
احتیاج است...
.
”خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا”
نسا| ۵۷
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
پشیمون میشید اگ این عڪسو باز نڪنید ...
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_312
خوابم برد....عمیق.
آنقدر که زمان و مکان فراموشم شد.
و یک دفعه با صدای مهیبی از خواب پریدم!
انگار زمین بلند و پر صدا لرزید.
حتی یوسف هم از خواب پرید.
_چی شده؟.... چی شده؟
این سوالی بود که من باید از او می پرسیدم اما نمی دانم چرا او داشت از من می پرسید.
_من کجام؟...... اینا چیه به دستم وصله؟
_آروم باشید.... فشارتون پایین بود سِرُم زدم..... بذار سِرُمت رو قطع کنم.
_نه... کلا درش بیار.
_نمی شه باید استراحت کنی.
_نمی شنوی صدا رو؟.... باید برم....
ناچار سِرُم را از دستش کشیدم که برخاست و از سنگر بیرون زد.
بمباران بود.... عراقی داشتند پایگاه را می زدند.
صدای یوسف که بلند و رسا فریاد می زد بر سر و صدای اطراف غلبه کرد.
_همه برید تو سنگرا.... هیچ کی اینجا نمونه.... همه برید تو سنگرا..... پناه بگیرید.
و چرخید یک لحظه و مرا دید.
_چرا وایستادی؟.... مگه نمی بینی دارن بمباران می کنند.
گیج شده بودم شاید. کمی نگاهش کردم و او باز سرم فریاد کشید :
_برو تو سنگر...
این بار اطاعت کردم و آنقدر در سنگر ماندم که وضعیت سفید شد. از سنگر بیرون دویدم تا به مجروحان احتمالی کمک کنم.
نه دیگر خبری از بمباران بود و نه خبری از یوسف!
نگاهم به اطراف چرخید تا ببینم آیا کسی مجروح شده یا نه.
که با صدای یوسف سمتش چرخیدم.
_خانم پرستار.....
_بیا اینجا.....
دویدم سمت کسی که روی زمین افتاده بود و یوسف بالای سرش بود.
یکی از رزمنده ها بود.
خون زیادی داشت از پایش می رفت.
_باید ببریدش تو درمونگاه.
چند نفر کمک آمدند و مجروح را روی دست بلند کردند. همراه آنها سمت درمانگاه رفتم.
_بذاریدش روی تخت....دکتر شهامت رو صدا کنید.
عادله هم به کمکم آمد. پایین شلوار مجروح را از زانو با قیچی پاره کردیم، صحنه ی دلخراشی را دیدیم.
پایش در اثر انفجار از زانو قطع شده بود و تنها به تکه ای از ماهیچه وصل بود.
این اولین صحنه ی بدی نبود که می دیدم....اما....
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
2.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀
🌹نیایش صبحگاهی🌹
🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر
🌺و ای نیکوکار نیکمنظر،ای دلیل هر برگشته،
🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره
🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده
🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر
🌺ای بخشنده بخشاینده.
✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم میسپارم و میدانم زیباترین و امنترین قایق را برایم میفرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖🌸قرآن جیبتون بزارید ...
#حاجحسینیکتا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
81.at-Takwir:The Cessation - Menshavi.mp3
زمان:
حجم:
705.1K
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان قراره هر روز سوره ی تکویر و جن از قران کریم به نیت ظهور امام زمان عج همزمان با گوش دادن به صدای تلاوت انها در حدتوانمون بخونیم. برای داشتن حداقل ارامش در برابر بلایا هم در زندگیمان حتما در طول شبانه روز مثلا ازهنگام خواب تا صبح به صدای ویس سوم که مربوط دعای جوشن صغیر (دعای با سند رسمی از امام کاظم ع برای دفع بلاها که در مفاتیح شیخ عباس قمی هم هست) و برای دفع بلاهای جسمی و امراض به تلاوت سوره ی تکویر یا بهطور مستمر گوش یا صدای ان را پخش کنیم(باصدای خودتان هم میتوانید این دعا رو ظبط کنید) .برای ارامش بیشتر حتما از دادن صدقه و قربانی ؛گفتن ایت الکرسی و معوذتین یا سوره ی فلق؛توسل به مولا علی ع در طول شبانه روز؛انجام تمام تمام اعمال مستحبیمان اول (مثل زیارت رفتن،خواندن ادعیه،قران و..)به نیت سلامتی و ظهور امام عصر عج و در روز زیاد به فکر امام عصر بودن دریغ نکنیم
#به_نیت_سلامتی_امام_عصر_عج
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❪🖇♥️❫
بگہ:
اینجورۍ قرار بود مجاهد بشۍ؟! :)
#شهیدانھ✨
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
問 - Motaz Aaqayi.mp3
زمان:
حجم:
602.9K
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فاطمه کم داریم...✨
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_313
با آنکه تا آن روز مجروحان زیادی دیده بودم اما نمی دانم چرا حالم بد شد.
یک لحظه نگاه کردم به چهره ی رزمنده ای که روی تخت خوابیده بود و از شدت خونریزی بی هوش بود.
حتی چهره اش لحظه ای برایم شبیه یونس به نظر آمد.
حالم بد شد.... سینی که روی دستم بود و وسایل پانسمان رویش بود، از دستم افتاد.
تلو تلو خوران عقب رفتم و افتادم کنج درمانگاه.
صدای بقیه را می شنیدم اما....
_دکتر شهامت رو صدا کنید... فرشته!..... فرشته چی شد؟!
حتی صدای یوسف را....
_خانم پرستار!... فرشته خانم....
و همان « خانم پرستار »!.... چقدر خاطره با صدای یونس را برایم زنده کرد.
اشکی از چشمم افتاد و زیر لب بی اختیار صدا زدم.
_یونس!
سرم را برگرداندم که یوسف را دیدم که نگران نگاهم می کرد. و دکتر شهامت هم از راه رسید با یک نگاه به پای مجروح دستور انتقال به بخش جراحی را داد و بعد سراغ مرا گرفت.
_خانم عدالت خواه!.... چی شده؟!
_ببخشید... چیزی نیست.... حالم... حالم یه لحظه بد شد.
_شما که باید به دیدن این صحنه های دلخراش عادت داشته باشید....
_بله... اما نه عادت.... عادت به دیدن صحنه هایی دارم که بیمار را از اتاق جراحی آوردند نه از جنگ.... ولی باز هم حق با شماست.
_شما نزدیک ده روزه که اینجایید... یعنی هنوز عادت نکردید؟
_گفتم که ببخشید جناب دکتر.
_خیلی خب.... چند دقيقه همین جا بنشینید تا حالتون بهتر بشه.
دکتر که رفت. نگاه خاص یوسف به من رسید و من نمی دانم چرا بی اعصاب بودنم را سرش خالی کردم.
_چیه؟!.... شما هم می خوای منو توبیخ کنی که چرا عادت نکردم به دیدن این صحنه ها؟!
غم نگاهش می گفت حرفش چیز دیگری است و من همان حرف را گرفتم و گفتم :
_یه لحظه منو یاد یونس انداخت.
و بغضم شکست. دیگر نتوانستم آن بغض شکسته شده را جمع کنم و صدای گریه ام آنقدر بلند شد که توجه همه را به خودش جلب کرد و من ناچار به فرار شدم.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
گفت : چه عکس های قشنگی !
-شنید : آنچه که در عکس ها می بینید ،
دیده های چشم هستند ،
اما آنچه که دل ها می بینند چه؟
اگر عکس زیباست ، دل چگونه است؟!
اگر عکس دیدنی است ، دل دیدنی تر است.
کاش قابلیت عکسبرداری از دل ها هم بود .
.
#دل ... و همچنان دل ...
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝