eitaa logo
بدون مرز
225 دنبال‌کننده
185 عکس
81 ویدیو
1 فایل
اینجا قرار است از آنسوی مرزهایمان بنویسیم؛ از داستان بیداری ملت‌های جهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💢چه‌کار باید کرد که بین مسلمانان و مسیحی‌ها وحدت به وجود بیاید؟! 🔹اواخر تعطیلات تابستانی هشت سالگی‌ام به صور (شهری باستانی در جنوب لبنان که در نزدیکی دریای مدیترانه است و چهارمین شهر بزرگ این کشور محسوب می‌شود. صور به شهر سیدموسی صدر نیز مشهور است؛ چون مرکز فعالیت ایشان و شروع حرکت المحرومین بوده است.) رفتیم تا به مادربزرگ پدری‌ام سر بزنیم. پدربزرگم کمی قبل‌تر فوت شده بود. توی شهر عکس‌های زیادی از سیدی روحانی که نمی‌شناختمش، این طرف و آن طرف به چشمم خورد. توجهم را خیلی جلب کرد. قرار بود برایش مجلس بزرگداشت برگزار کنند. (روز ۳۱ آگوست ۱۹۸۰ برابر با ۹ شهریور ۱۳۵۸. به احتمال زیاد این مراسم اولین سالگرد ربوده‌شدن امام موسی بوده است.) از مادرم پرسیدم: «مامان، چرا دارند مراسم می‌گیرند؟» گفت: «این آقا سیدموسی صدر هستند و امروز سالگرد دزدیده‌شدنش است. یک عالم دینی و انقلابی بودند که برای گرفتن حق آدم‌های فقیر و ضعیف تلاش می‌کردند.» _ چرا؟ دلیلش چه بود؟ _ چون کسی نبود به آن‌ها کمک کند. _ مامان، من دوست دارم بروم مراسمش! _ نمی‌شود. باید برویم با مادربزرگت خداحافظی کنیم و برگردیم بیروت. من وقت دکتر دارم. مادرم هفت‌ماهه باردار بود و شکمش درد داشت. می‌ترسید زودتر زایمان کند. 🔹آشنایی من با شخصیت امام موسی این‌طور شروع شد، اما کنجکاو بودم چیزهای بیشتری بدانم. از دایی بزرگم، رامِز، خواستم برایم درموردش حرف بزند. گفت: «سیدموسی روحانی بی‌مثل و مانندی بود. توی اخلاق و رفتار و روابطش با همه یک‌طور رفتار می‌کرد.» پرسیدم: «یعنی چه؟» _ توی صور، هم مسیحی‌ها هستند هم مسلمان‌ها. یک روز، یک نفر که می‌خواسته بین مسلمان‌ها فتنه کند، به شیعه‌ها می‌گوید از بستنی‌فروشی کرّیت خرید نکنند؛ چون صاحبش، یوسف انتیبا، مسیحی و نجس است! یوسف که درآمدش فقط از همین راه به دست می‌آید، با این حرف یکی‌یکی مشتری‌هایش را از دست می‌دهد، طوری‌که برای خرجی زن و بچه‌اش می‌ماند. او مرد خیلی خوبی بوده است. وقتی امام موسی این خبر را می‌شنود، با خودش می‌گوید چه‌کار باید کرد که بین مسلمانان و مسیحی‌ها وحدت به وجود بیاید و تصمیم می‌گیرد سراغ مرد بستنی‌فروش برود. به یوسف می‌گوید: «لطفاً برای من یک بستنی بیاور. یک صندلی هم بده. می‌خواهم همین‌جا بیرون مغازه بستنی‌ام را بخورم.» همان‌طور که کنار یوسف می‌نشیند و با آرامش بستنی می‌خورد، با صاحب مغازه‌های اطراف هم سلام و علیک می‌کند. وقتی مغازه‌دارها و بقیهٔ مردم می‌بینند و تعجب می‌کنند، امام موسی بهشان می‌گوید: «بله، ما همه‌مان با هم زندگی می‌کنیم و همه‌مان هم از بستنی‌های این مرد می‌خوریم. بستنی‌هایش حرام نیست.» عایده! فکر کنم تو هم وقتی بچه بودی، از این بستنی خورده‌ای! یادم آمد بستنی‌فروشی کرّیت کنار خانهٔ پدربزرگم بود. من چند سال اول بچگی‌ام را در صور گذرانده بودم. اصلاً متولد صور بودم. بعد از شنیدن ماجرای مرد بستنی‌فروش، بیشتر از قبل به شخصیت امام موسی علاقه پیدا کردم. از آن وقت، هر سال به مراسم سالگرد ربوده‌شدنش می‌رفتم. 🟢متن بالا برشی‌ست از کتاب «عایده»؛ روایتی از مادر شهید علی اسماعیل از شهدای حزب‌الله لبنان 📚کتاب: عایده ✍نویسنده: محبوبه سادات رضوی‌نیا 🔘ناشر: سوره مهر 🔳 کاری از: دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
12.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢پیرمرد مسیحی بستنی‌فروش و امام موسی صدر 🔹برشی از مستند روایت فتح 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz