💢یا درگیر محرومیتهای جنوب کرمان بودم یا مردم فلسطین
🔹جنوب کرمان مرا پاگیر خودش کرد! دیگر نمیتوانستم دستودل بکشم از منطقه. فعالیتهای بینالمللی در امت واحده هم از طرف دیگر آرام و قرار را از من گرفته بود. روزهای جالبی را تجربه میکردم: از یک طرف منطقهٔ محروم با افراد خونگرم و پرانگیزه در گوشهای از ایران عزیز و از طرف دیگر، ارتباط با افراد در کشورهای مختلف جهان اسلام. ذهن من یا درگیر محرومیتهای جنوب کرمان بود؛ روستاهای کوچک و دورافتاده در جنوب ایران، یا به فکر فلسطینیان محروم از اولین حقوق زندگی به دلیل نژادپرستی و استعمار صهیونیستها. نمیتوانستم هیچکدام را اولویت بیشتری بدهم برای خدمت. یکی از تجربههای شیرین این تلاقی، گفتوگوهایمان با دخترکان جنوب کرمان بود دربارهٔ فلسطین. چندتا از آنها علاقهمند به مسائل فلسطین شده بودند و هفتگی مطالعههایی داشتند و با هم در جلساتمان اتفاقات را بررسی میکردیم. یک بار از تهران که رفتم کرمان، قرار بود در قلعه گنج، دوستمان علی آقا بیاید و مرا به «چاه دادخدا» ببرد. در این فاصله، در مسجد کوچک قلعه گنج منتظر بودم که یکهو چشمم به یک صندوق مقوایی کوچکی افتاد. روی آن نوشته بود: «صندوق کمک به فلسطین». فکرش هم من را به ذوق میآورد. اینها در روستای محروم با چندهزار کیلومتر فاصله در ایران دغدغهٔ کمک به مردم فلسطین داشتند.
🔹یا مثلا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ یکی از بچههای نوجوان به من پیام داد: «خانوم، شما به کی رأی میدین؟» ما خودمان منع از صحبت سیاسی داشتیم. با این حال با هم گفتوگو کردیم و از نظر او و خانوادهاش پرسیدم. خیلی محکم و مطمئن گفت: «ما به کسی رأی میدیم که جلوی آمریکا بایستد!» پیامش را که خواندم، مبهوت این نگاه شدم! خانوادهای که در گوشهای از ایران با آن همه مشکل مالی دست و پنجه نرم میکند، دنبال رئیس جمهوری است که به شناخت خودش، محکمتر جلوی آمریکا و زورگوییهایش بایستند. این افراد بهنظر من فوقالعادهاند و نایاب. بعد همزمان در جهان اسلام، جوانهای اسلامخواه را میدیدم که در مقابل حکومتهایشان میایستادند تا زیر بار ظلم استکبار نروند. این روحیههای مشترک، انرژی مضاعفی به من و دوستانم میداد برای ادامهٔ فعالیتها.
🔹اواخر اسفند ۹۷ فرخوانی دادیم به نام «عیدی به کودکان جنگ». چند روزی هم تبلیغ کردیم. قرار بود بچهها در عیدیهای خودشان، کودکان جنگزده را هم شریک کنند. همین اتفاق هم افتاد. از شهرهای دور و نزدیک، کوچک و بزرگ عکس میفرستادند که پنجهزار تومان و دههزار تومان کمک کردهاند. دوستان ما در قلعه گنج پیام را دیده بودند و به من گفتند: «میخوایم ما هم شریک کار خوب بشیم.» سمیه و یاسمن و دخترخالههایشان، بیستودوهزار تومان جمع کرده و همگی با هم برایم عکس فرستاده بودند. سمیه بهشان گفته بود: «پولهاتون رو جمع کنین، میخوایم بدیم برای بچههای فلسطین.» بعد، از من شماره کارت گرفتند و پول را واریز کردند. من هیچوقت ندیدم در مناطق محروم جنوب کرمان مخالفتی بکنند برای حمایت از فلسطین. اتفاقا مشتاق هم بودند. اینقدر که در کرمان راحت از فلسطین صحبت میکنم. اینجا با جوانان تهرانی راحت صحبت نمیکنم.
🟢متن بالا برشیست از کتاب «تبسم کلارا»؛ روایت فاطمه خطیب از خیریه بینالمللی انفاق
📚کتاب: تبسم کلارا
✍نویسنده: نرگس سادات مظلومی
🔘ناشر: سوره مهر
🖇 کتاب «تبسم کلارا» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/54461/تبسم_کلارا/ تهیه کنید 🌱
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#امت_واحده
#فلسطین
#کرمان
#اردوی_جهادی
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz