💢برآورد کنید میزان آواری که در غزه تولید شده و زمان لازم برای آواربرداری را!
🔹اولین کتاب جنگی که خواندم یادم نمیآید چه بود، فقط یک جملهاش تمامیت ذهنم را نخکش کرد. نوشته بود: «جنگ همهٔ مفاهیم پوستهای را شکافت و هستهای کرد.» شاید به همین دلیل است که توی کتاب «لهجههای غزهای» گیج و گم میشوم. توی صف طویل آرایشگاهی که دم در بیمارستان پناهندهها تشکیل شده، لابهلای سروصدای صف آب که صدای موشک و خمپارهها را به پسزمینه رانده، و توی بوی اشتهاآور چند حبه سیر و گوجهای که پناهندهها در تابه تفت میدهند و بر بوی ضدعفونیکنندههای بیمارستانی، غلبه کرده.
🔹سعی می کنم اشکهای راوی را موقع نوشیدن یک لیوان آب آشامیدنی بعد از هفتهها درک کنم. همینقدر دستم میآید که قضیه حسبنا الله گفتنها و از زیر آوار بیرون آمدنهایی که در شبکههای اجتماعی فیلمش را دیده بودیم، خیلی پیچیده است. در خلال روایت رنجها، نویسنده از فلافل میگوید. خدا میداند گونی نخود از کجا، ظرف برای خیساندن آن نخودها، برق برای چرخ کردنشان، روغن سرخ کردن و دستمال کاغذی عوض ظرف برای توزیع کردنش از کجا آماده شده. چه جمعیتی چه اضطرابی! فاتنه فقط میگوید: «آه خدا کمک میکند.» با همان لهجهای که توی فیلمها حسبنا الله می گویند و کار را جمع میکند.
🔹راوی که پس از پانزده سال زندگی در اروپا، چند روز قبل از شروع جنگ، سر از غزه درآورده، شهادت میدهد در این مدت چند ماهه جنگ، کودکان خیلی به خشونت گرایش پیدا کردهاند، چون تنها خشونت دیدهاند. بعد از جنگ مدتها باید خدمات حمایتی مشاورهای دریافت کنند. و ذهنم میرود به مسالهای که یک استاد فیزیک در امتحان طرح کرده بود: برآورد کنید میزان آواری که در غزه تولید شده و زمان لازم برای آواربرداری را. جواب: چهل میلیون تن... سالها.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از یادداشت خدیجه آقائی بر کتاب «لهجههای غزهای»
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#غزه
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
42.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 از چه زمانی این حق به متجاوز داده شده تا از قربانیاش بخواهد از او حفاظت کند؟!
🔹اعتراف اسرائیل به شکستش در جنوب لبنان بعد از ۲۲ سال جنگ بسیار سخت و مصیبتبار، همان چیزی بود که ایهود باراک (نخستوزیر وقت اسرائیل) آن را مصیبت خواند. اسرائیل برای حفظ حیثیت و اعتبار خود و عدم اعتراف به شکستش، خواهان اجرای داوطلبانهٔ قطعنامه ۴۲۵ شد!
🟢برشی از قسمت سوم مستند «سه روز و دو دهه» ؛ نخستین روایت رسمی حزبالله از آزادی جنوب لبنان
#بدون_مرز
#مرکز_مستند_حقیقت
#حزب_الله
#لبنان
#آزادی
#مستند
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢ما سهم خود را از مرگ و ویرانی اسرائیل گرفتهایم!
🔹رفعت العرعیر: من شش فرزند دارم و تا الان ما از هفت حملهٔ بزرگ اسرائیل بیانکه صدمه ببینیم جان به در بردهایم. ما یک خانوادهٔ معمولی هستیم. همسرم، نسیبه خانهدار است، دو فرزند دارم که به کالج میروند و کوچکترین فرزندم، امل، هفتساله است. ما یک خانوادهٔ معمولی در غزه هستیم اما سهم خود را از مرگ و ویرانی اسرائیل گرفتهایم. از ابتدای دههٔ هفتاد میلادی تا الان من بیست نفر (و تا هفتهٔ گذشته پانزده نفر) از اعضای خانوادهٔ درجه دوم خود را در حملات اسرائیل از دست دادهام. در سال ۲۰۱۴ اسرائیل خانهٔ هفت طبقهٔ خانوادگیمان را خراب کرد و برادرم محمد را کشت. در سال ۲۰۱۴ اسرائیل حدود بیست نفر از اعضای خانوادهٔ همسرم را کشت. روی هم رفته من و همسرم بیش از پنجاه نفر از اعضای خانوادهمان را در جنگ و ترور اسرائیل از دست دادهایم. جنگ ۲۰۲۳ متفاوت است. با محاصرهٔ کامل غزه و قطع کردن برق و منابع آب و جلوگیری از کمک یا واردات، اسرائیل نهتنها فلسطینیها را به یک رژیم غذایی وادار کرده، بلکه آنها را گرسنه نگه میدارد. در خانهٔ مایی که مرفه هستیم، من و همسرم کنار کودکان نشستیم و شرایط را برایشان توضیح دادیم، خصوصاً برای کوچکترها: «ما باید جیرهبندی کنیم. باید یکچهارم از مقداری را که معمولاً مصرف میکنیم بخوریم و بیاشامیم. نه به این دلیل که ما پول نداریم، بلکه به این دلیل که غذا دارد تمام میشود و آب هم تقریباً نداریم.» و موفق باشید با توضیح این مسئله به کودک هفتسالهتان که نمیتواند صبحها دو تخم مرغ بخورد و بهجای آن سهمش یکچهارمِ بمب است! بهعنوان پدر احساس درماندگی و بیچارگی میکنم. نمیتوانم عشق و مراقبتی را که قرار بود به کودکانم بدهم برایشان فراهم کنم. بهجای اینکه به فرزندانم بگویم «دوستتان دارم»، در تمام این دو هفتهٔ اخیر تکرار میکردم که: «بچهها کمتر بخورید، کمتر بنوشید.» و به این فکر میکردم که این آخرین چیزی است که به آنها میگویم؛ و این ویرانگر است.
🔹رفعت العرعیر (متولد ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۹ غزه) مسیر دانشگاهی خود را از دانشگاه اسلامی غزه آغاز کرد و آنجا ادبیات انگلیسی خواند. سپس برای کارشناسی ارشد به دانشگاه کالج لندن رفت و در همان رشته تحصیل کرد. او برای دکتری هم به دانشگاه پوترای مالزی رفت. در آخر اما به غزه بازگشت و همان جایی که مسیر خود را آغاز کرده بود استاد شد. حملهٔ اسرائیل در سال ۲۰۰۸ برای او نقطهعطفی جدی در مسیر دانشگاهی و سیاسیاش بود. همان دوران بود که پروژهٔ ما عدد نیستیم را آغاز کرد؛ پروژهای که در نهایت به تلاشهای او برای آموزش داستاننویسی به جوانان فلسطینی منتهی شد. او طی مصاحبهای به تجربهاش از حملهٔ نظامی اسرائیل در سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ اشاره کرد: «فهمیدم کارهای بیشتری هست که میتوانم برای مقاومت در برابر اسرائیل و نژادپرستی آن انجام دهم.» برای العرعیر این به معنای نوشتن در وبلاگش و منتشر کردن مقاله در موندویس و انتفاضهٔ الکترونیک بود. العرعیر به قدرت داستان و توانایی آن برای مقابله با استعمار باور داشت. به همین دلیل بود که عمر خود را وقف آموزش داستاننویسی کرد تا جوانان بهشکلی قدرتمند و بهمثابهٔ کنشی سیاسی روایتگر داستانهای خود باشند. رفعت دانشجویانش را آموزش میداد تا با داستان گفتن، خصوصاً به زبان انگلیسی، محاصرهٔ غزه توسط اسرائیل را بشکنند. با کمک او حالا سایت انتفاضهٔ الکترونیک بستری شده برای منتشر کردن روایتهایی از تجربهٔ زیستهٔ اهالی غزه از جنگ و نسلکشی روزانه. او فقط یک استاد دانشگاه، ادیب یا شاعر ساده نبود، او فعال سیاسی بود که در جامعهٔ مدنی نحیف غزه ایستاده بود، به کارهای جمعی شکل میداد و سنگر ادبیات را بالا نگه میداشت. سرانجام رفعت العرعیر همراه با برادرش، پسر برادرش، خواهرش، سه فرزند خواهرش و همسایگانشان در ششم دسامبر ۲۰۲۳ در حملهٔ هوایی اسرائیل کشته شد. در بیستوششم آوریل ۲۰۲۴ اولین فرزند العرعیر، شیما، در حملهٔ اسرائیل همراه با همسرش محمد عبدالعزیز و پسر سهماههشان عبدالرحمن کشته شدند. نوزاد پس از کشته شدن رفعت به دنیا آمده بود و اولین نوهٔ او میشد.
🟢متن بالا برشیست از یادداشت عطیه توسلی درباره رفعت العرعیر
پ.ن: کتاب «غزه از بازگشت مینویسد» شامل مجموعه داستانهای کوتاه از ۱۵نویسنده فلسطینی است که هرکدام بخشی از آنچه در سرزمینشان در حال رخدادن است را در قالب داستان روایت کردهاند. این مجموعه با انتخاب رفعت العرعیر گردآوردی و منتشر شده و امیرحسین حیدری آن را به فارسی ترجمه کرده است. این اثر در سال ۱۳۹۵ در قالب ۲۴۸ صفحه، توسط نشر آرما به چاپ رسیده است.
🔗لینک مطلب:
https://B2n.ir/p05428
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#غزه
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
✅دفتر ادبیات مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری با همکاری موزه صلح تهران برگزار میکند:
🔴نشست رونمایی از کتاب «جاده کالیفرنیا»؛ سفرنامهٔ لبنان با طعم طوفان الاقصی
✍مدیر دفتر بیداری حوزه هنری: مرتضی قاضی
📝پژوهشگر و منتقد: علیرضا سمیعی
🖊️نویسنده اثر: محمدعلی جعفری
🎤مجری کارشناس: سورنا جوکار
⏱️ زمان: سهشنبه ۲٠ آذرماه ۱۴٠۳، ساعت ۱۵ تا ۱۷
🏫 مکان: پارک شهر، موزه صلح تهران
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢اینجا هم بچهها پنهان میشوند؛ درست مثل همۀ بچههای دنیا که موقع بازی قایم میشوند. اما نه از چشم مادرانشان، بلکه از شدت صدای خمپارهها و یا ترس ترکشهایی که در اتاقها یا راهروها ممکن است بهشان بخورد.
🟢برشی از روزنوشتهای فاتنه الغره از کتاب «لهجههای غزهای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی
📚 کتاب: لهجههای غزهای
✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره
🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#بریده_کتاب
#کتاب_لهجه_های_غزه_ای
#یوسف_القدرة
#فاتنه_الغره
#محمد_رضا_ابوالحسنی
#طوفان_الاقصی
#غزه
🖇 کتاب «لهجههای غزهای» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢 آن کسی که باعث میشود به حضرت زهرا سلام کنی منم، نه محمدعلی!
🔹«عایده» کتابیست خوشخوان و حدودا ۲۵٠ صفحهای. نویسندهاش خیلی خیلی محکم دست میدهد. قسمتم نشد توی رونمایی کتاب شرکت کنم ولی فردایش، نویسنده و عایده را چند دقیقهای ملاقات کردم. من کتاب را یک روزه خواندم یعنی یک شب تا صبح. نزدیک اذان صبح که کتاب تمام شد هر چه منتظر بویِ خوش شدم، چیزی احساس نکردم. چشمهایم پف کرده بود آنقدر گریه کردم.
🔹کتاب در چهارده فصل تنظیم شده و منطق توزیع محتوا در آن کاملا رعایت شده است. نویسنده خیلی خوب از پسِ این کار برآمده و البته کشش کافی برای کشاندن خواننده، تا انتهای آن، بعد از دو سه فصل را هم دارد. اول که کتاب را شروع کردم انتظار داشتم با روایتی داستانی همراه با چند راوی مواجه شَوَم، چون عنوان کتاب را خوب نخوانده بودم؛ خاطرات عایده سرور مادر شهیدِ حزبالله علی عباس اسماعیل، جلوتر که رفتم با مجموعه خاطراتی مواجه شدم که چینشِ خوبِ آنها این انتظار را در من ایجاد کرد. به نظرم «تافکا، دختر مهربان همسایه...» انتخاب خوبی برای شروع نبود چون تا آخر و همین الآن، به سوالاتی که در زمینه تافکا در ذهن خواننده ایجاد شده، جوابی داده نمیشود و چیزی که از تافکا دستمان را میگیرد همان پاراگراف اول است. من اگر میخواستم بنویسم از همان ۵ سالگی عایده و افتادن موشک توی خانهشان شروع میکردم یا از خوابی که دو ماه قبلش دیده بود. به نظرم اوج کتاب، فصل دوازدم بود که از شهادت علی گفته و صحبتهایی که قبل از شهادت با مادرش، عایده میکند. با خواندن این کتاب، صبرِ زیادی که از جانب خدا به عایده میدهند کاملا احساس میشود و هر مادری به حال عایده غبطه میخورد. اگر بخواهم یک جمله از کتاب را برای خودم پررنگ کنم این جملهی شهید است: «آن کسی که باعث میشود به حضرت زهرا سلام کنی منم، نه محمدعلی!»
🔹به جز یکی دو مورد، بیشتر تکرار خاطرات در تدوین متن ندیدم. کتاب که تمام شد اطلاعاتم در مورد لبنان، جنگهای آن، اقلیم و سبک زندگی مردمش هم بیشتر شد و تنظیم خوبِ زیرنویس صفحات و دقت نظر روی آنها باعث میشود خواننده تحلیل تاریخی هم داشته باشد و به نظرم این خیلی خوب است که با وجود کراماتِ زیاد شهید، نویسنده تنها با احساسات خواننده بازی نکرده و درام و محتوا را درهم تنیده. دوست داشتم در مورد حجِ عایده و عباس و حتی کرامت شهید در موردِ حج نیابتی خودش هم، بیشتر بدانم؛ اما نویسنده بدجنسی کرده و هیچ توضیحی در این موارد ننوشته و فقط ماجرای حج مادربزرگ عایده را تعریف کرده است. کتاب در مورد حاضرجوابی عایده خیلی خوب مثال زده و خواننده حتی ضرب آهنگ صدای عایده را هم احساس میکند و آوردن بعضی کلمات عربی داخل متن هوشمندی نویسنده را میرساند، هرچند که برگردانِ بعضی قسمتها به فارسی خیلی خوب انجام نشده مثل عبارت «صحنههایی از ظلم اسرائیلیها» یا «حقیقتهای دور و برم» و به نظرم نویسنده همانقدر که در مورد عایده خوب مثال زده و نقل قول آورده، در مورد علی و شوخ و شنگ بودنش برای خواننده مثالهای خوبی نیاورده و بیشتر گفته تا نشان دَهد. من طنزِ کلام علی را در وصیتنامه وقتی در مورد موتورش سفارش میکند، لمس کردم و نه در فصلهای کتاب.
🔹در مورد مادرِ عایده هم بگویم جایی که هستههای خرما را برای عباس جدا کرده بود واقعا دوست داشتم ولی جایی که موهای عایده را کشید واقعا سرم تیر کشید. من اگر جای نویسنده بودم عکسی از مادرش در انتهای کتاب نمیآوردم؛ به جایش برای جذبِ جوانها، از عکسهای علی و مدل موهای جذابش بیشتر انتخاب میکردم؛ البته جای عکسِ تکی ذوالفقارِ خونی هم انتهای کتاب خیلی خالیست. بعضی صفحات کتاب رمزینههایی دارد که با اسکن آنها میتوان سرود گوش داد و حتی فیلم دید؛ و به نظرم این فرامتنها خواننده را موقع خواندن حسابی به وجد میآورد. در کل، خواندنِ کتاب عایده را به همه پیشنهاد میکنم. از این کتاب میشود هم فیلم ساخت و هم داستانها نوشت. میتوان با این کتاب به لبنان رفت، سوار بنزِ ابوجمیل شد و دوازده ساعت جاده را احساس کرد. میتوان اسم غذاهای لبنانی را یاد گرفت و پُخت. مهمتر از همه، میتوان در وجودِ یک مادر شهید نفس کشید و احساس افتخار کرد.
🟢متن بالا برشیست از یادداشت حمیده کاظمی بر کتاب «عایده»، در بهخوان
🔗لینک مطلب:
https://B2n.ir/u09622
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#حزب_الله
#مقاومت
#لبنان
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
33.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢سوریه چگونه در دوران دفاع مقدس به ایران کمک کرد؟
🔹برشی از قسمت اول مجموعه مستند «سوریه؛ سرزمین شگفتیها۳»
#بدون_مرز
#سوریه
#برنامه_ثریا
#حافظ_اسد
#صدام
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢دخترانی که از مدهای امروزی خسته شدند!
🔹من إلا گاندرسون هستم. یه روز وقتی یازده سالم بود، با مادرم پم و خواهرم رابین و یکی از دوستام، به فروشگاه بزرگ نُردستروم رفتیم تا لباس بخریم. خواهرم یه شلوار جین برداشت اما چون تنگ و بدننما بود، یه سایز بزرگتر میخواست. فروشنده با تعجب و همراه با تمسخر گفت: «اون سایز بـه دردت نمیخوره. همون سایز کوچیکتره برات خوبه. الان لباس تنگ، مده.» رابین ناراحت شد و بیتوجه به حرف فروشنده، همون سایز بزرگ رو برداشت. حس بدی از این اتفاق به من منتقل شد و به مدیر فروشگاه، آقای نُردستروم، نامهای اعتراضی نوشتم. مادرم بااینکه از تأثیر نامه ناامید بود، نامه رو برام پست کرد. در بخشی از این نامه نوشته بودم: «مستر نُردستروم عزیز! من دختر یازده سالهای هستم که برای خرید لباس و شلوار لی، به فروشگاه شما آمدم. اما همه آنها تنگ بودند. سایز بعدی هم بیش از اندازه برایم بزرگ بود. فروشندگان شما میگویند: فقط یک مد مناسب وجود دارد. اگر این حرف درست باشد، پس دختران باید نیمهعریان در خیابانها راه بروند. به نظرم لازم است این روش را تغییر دهید.»
🔹ما انتظار پاسخ نداشتیم و تقریبا نامه رو فراموش کردیم. چند ماه بعد در کمال ناباوری، پاسخ نامه اومد که توش، بهخاطر برخورد فروشنده از ما عذرخواهی کرده و قول داده بودن که راه حلی پیدا کنن. اومدن جواب نامه، با هیاهوی رسانهای زیادی همراه شد! روزنامهها، مجلات و خبرگزاریهای مختلف، نامه و جواب اون رو بهطور گسترده انعکاس دادن و مصاحبههای زیادی با من انجام شد. حتی مستر نُردستروم به شبکه سی.ان.ان مشهورترین شبکه تلویزیونی جهان دعوت شد و به مجری گفت: «ما از نامه إلا تعجب نکردیم، چون سالهاست که شکایات مشابهی رو از دختران نوجوان دریافت میکنیم.» حتی بحثها و کرسیهای آزاداندیشی زیادی در برخی دانشگاههای آمریکا و اروپا دربارهی کیفیت مد لباس در غرب شکل گرفت. نامههای زیادی از جاهای مختلف دنیا در حمایت از نامهام، برایم ارسال میشد. این نامهها از دخترهای همسنوسال خودم بود که از مدهای امروزی خسته شده بودن. اونقدر تعداد نامهها زیاد بود که بعد از خوندن، اونها رو توی سبد بزرگی، بیرون خونه میذاشتیم. نامهی من، درواقع حرف دل تعداد زیادی از بچههای نسل حدید امریکا و اروپا بود.
🔹بعد از اون، توی سایت فروشگاه نُردستروم، یه گزینه باعنوان «مدرن و عفیف» برای مشتریان جوان و نوجوان اضافه شد. این آغاز یک مطالبه عمومی بود. چهارصد نوجوان اهل آریزونا هم نامهای نوشتن و توی اون از فروشگاهها خواستن برای دخترهایی که نمیخوان دامن و شلوار کوتاه و تیشرتهای شکمنما بپوشن، لباسهای متفاوت فراهم کنن. فروشگاه دیلاردز مجبور شد، یه نمایشگاه مد عفیفانه توی یکی از شعبههاش راه بندازه. تذکر من به مدیر فروشگاه لباس، کوچولو بود ولی اثر بزرگی داشت.
🟢متن بالا برشیست از کتاب «ستارهها چیدنی نیستند»؛ برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی
📚کتاب: ستارهها چیدنی نیستند
✍نویسنده: محمدعلی حبیباللهیان
🔘ناشر: معارف
#بدون_مرز
#اسلام
#حجاب
#مد
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz