eitaa logo
بدون مرز
225 دنبال‌کننده
185 عکس
80 ویدیو
1 فایل
اینجا قرار است از آنسوی مرزهایمان بنویسیم؛ از داستان بیداری ملت‌های جهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💢برای عایده و عایده‌ها!
💢برای عایده و عایده‌ها! 🔹عصر چند هفته پیش، جمع شده بودیم توی تالار اندیشه حوزه. قهوه عربی خوردیم و نشستیم روی صندلی‌های کرم رنگ تالار و جلسه رونمایی کتاب عایده. عایده نام مادر شهید بود. شهید علی الکرار. شهید مقاومت لبنان. به بچه‌های کارگروه از اهمیت این کتاب گفته بودم. از سوژه و مصاحبه و چینش متن و بدون مرز بودن جریان آن. جلسه با صحبت‌های عایده رونق گرفت. حضورش پر از حس و زندگی و حرکت بود. بعدتر که کتاب را خواندم، این تصویر کامل‌تر شد. با اساتیدی که در ارتباط با عایده و کتابش بودند هم صحبت کردم. 🔹حالا عایده برای من، فقط یک کتاب نبود، یک جریان بود. و هست. حتی همان شبی که خبر شهادت محمدعلی، پسر اول او را هم در لبنان تایید کردند و من آن تصویر خانواده محمدعلی را روی استیج رونمایی در کنار عایده، هی تماشا کردم. حالا که می‌دانم او، که دیگر پسری در این کره خاکی ندارد، شاید تا چند روز دیگر ایران نباشد. شاید حالا حالاها دیگر نبینمش. شاید... اما می‌دانم عایده و عایده‌هایی که شاید هیچ‌وقت کتاب نشوند و مستوره بمانند، پرچم‌داران اصلی جریان مقاومت‌اند. 🔹چند هفته پیش، به بچه‌های کارگروه چالش داده بودم تا بنویسند. اسم چالش را گذاشته بودم میرزا کوچک خانم! می‌خواستم فکر کنند مثلا اگر نهضت جنگل زنانه بود، رهبرش چگونه آدمی می‌شد یا اینکه مثلا این نهضت چه مدلی می‌شد. چالش را دادم چون مقاومت در برابر بیگانه، زن و مرد نمی‌شناسد. چون و چون و چون... 🔹حالا اما، در پس این روزهای کلاس درسیِ فشرده، بیش از هر وقت دیگری می‌فهمم که سالهاست، تاکتیکی‌ترین و و نظامی‌ترین تعاریف و معادلات روز دنیا، به دست لطیف‌ترین مخلوقاتش، بهم ریخته‌اند. حالا دیگر فرقی میان میرزا کوچک‌خان و یحیی سنوار و همت و فرنگیس و عصمت احمدیان و هنادی و عایده نیست. حتی دیگر میان فرمانده و پیاده‌نظام و لجستیک و تدارکات هم در عمل فرقی نیست. حتی‌تر، دیگر لازم نیست فرمانده بود تا فرمانده بود. عایده، مثل اسمش، مولود عید و مولّد عید است. مثل تمام مستوره‌های خردورز تاریخ. عایده، عایده هست و خواهد ماند. چه در ایران، چه لبنان، چه هر کجای دیگر زیر این گنبد نیلوفری. همین. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از یادداشت فاطمه شایان پویا بر کتاب «عایده» 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢چه کسی باور می‌کند من به واسطهٔ بازجوی اسرائیلی نمازخوان شدم؟!
💢چه کسی باور می‌کند من به واسطهٔ بازجوی اسرائیلی نمازخوان شدم؟! 🔹هبه دختری قدبلند و لاغر بود با عبای عربی. او می‌گفت: پدرم اهل کفراللبد و مادرم اهل جنینه. الان در جنین سکونت دارن. هویت فلسطینی دارم و جواز اردنی. دوران مدرسه و دانشگاهم در اردن گذشت. در رشتهٔ حسابداری فارغ‌التحصیل شدم. حدود پنج سال در دبی و یک سال هم در قطر به‌عنوان حسابدار بانک کار می‌کردم. چهار سال پیش، اسیر شدم. زمانی که ۳۲ ساله بودم. سال ۲۰۱۹. همراه مادرم و خاله‌ام رفته بودیم نابلس. برای عروسی اقوام. وقت برگشت، جایی بین اردن و فلسطین، روی پل شیخ حسین، یهویی و بدون هیچ توضیحی، سربازان اسرائیلی جلویم را گرفتند و اجازه ندادند به خاک فلسطین وارد شوم. فقط می‌گفتن تو مخرب هستی! دو تا سرباز زن اومدن با لباس نظامی ارتشی. زاروزندگی‌م رو ریختن وسط. انگار دنبال چیز بخصوصی می‌گشتن. 🔹شده بودم گوشت قربونی. از این پاسگاه به اون پاسگاه. یک بار با یه رانندهٔ مرد و زن نظامی‌ سوار جیپی آبی‌رنگ شدم. عربی‌زبان بودن. به من گفتن می‌تونی چشم‌بندت رو برداری. بیرون رو که دیدم، متوجه شدم داخل سرزمین‌های اشغالی هستیم. به گمونم، تلاویو بود. برای اولین بار قدس رو به‌وضوح تماشا می‌کردم. در گذشته، چهرهٔ قدس مساوی بود با شخصیت‌های نظامی. اما حالا داشتم توی بطن شهر حرکت می‌کردم. مردم رو می‌دیدم که در رفت‌وآمدن. مسیرمون به سمت قبة‌الصخره بود. خنده و بازی بچه‌های اسرائیلی گوشه‌وکنار خیابون آزارم می‌داد. از اینکه توی کشور غصب شدهٔ ما داشتن زندگی می‌کردن، از دستشون عصبانی بودم. چشمام افتاد به قدس. از خوشحالی پاک یادم رفت کجا هستم و چرا تو اون ماشین نشسته‌م. انگار بادی بهاری اومد و هوای سنگین و چسبناک داخل جیپ رو از پنجره زد بیرون. یاد سه ماه قبل افتادم. دسته‌جمعی و تحت تدابیر امنیتی با هم‌شهری‌هام برای خوندن نماز جمعه به مسجدالاقصی رفتیم. اون‌موقع‌، فکر می‌کردم شاید دیگه هیچ‌وقت نتونم به قدس برم؛ چون به دخترها فقط یه بار اجازهٔ رفتن می‌دادن. همون یه بار هم به‌قدری اذیتمون می‌کردن و توی ایست‌وبازرسی‌ها عاصی می‌شدیم که زهرمون می‌شد. رعایت شأن ما رو نمی‌کردن. انگار ما داریم وارد کشور اون‌ها می‌شیم. 🔹انداختنم توی یه سلول. قد قوطی کبریت. اندازه‌ای که فقط بشینم. با در و شیشه‌های قیری. سه روز تمام فقط داد می‌زدم و گریه می‌کردم. نمی‌تونستم قبول کنم اتفاقی که برام افتاده بود رو. نمی‌تونستم درک کنم. اون‌قدر گریه می‌کردم و داد می‌زدم که یکی دوبار نتونستن ازم بازجویی بگیرن. مثل بچه‌مدرسه‌ای‌ها جیغ می‌زدم مامانم رو می‌خوام. من رو برگردونید. چی می‌خواید ازم؟ انگار اومده باشن نسق‌کشی. دم‌به‌دقیقه من رو می‌کشوندن زیر بازجویی. «هیکل‌کامیونی نشست روبه‌روم. با قلب فولادی زنگ‌زده‌ش. انگار شاهزاده‌ای چیزی باشه. باد انداخت توی بینی‌ش که تو انگار حالی‌ت نیست دست ارتش اسرائیل و بازجوی شاباک هستی. هی می‌پرسید: هبه خانم، نمی‌خوای بالاخره به ما بگی اینجا چی‌کار می‌کنی؟ برای چی آوردیمت اینجا؟ با گریه گفتم: به شما که گفتم کاری نکردم! چند بار تکرار کنم؟ به خاطر فیس‌بوکم من رو کشوندید اینجا. به‌طور مرموزی گفت: فیس‌بوک بخوره توی سرت. تو سرباز حزب‌الله و سپاه ایرانی. تو چند تا عملیات نظامی علیه اسرائیل داخل فلسطین انجام دادی. به‌هرحال، یا یه موضوع بزرگی هست که ما باید بهش برسیم و حلش کنیم یا یه چیز کوچیکی هست که باید اون رو ریشه‌کن کنیم تا بزرگ نشه!» 🔹من اصلاً هیچ شناختی از ایران نداشتم؛ ولی حزب‌الله رو می‌شناختم. سید حسن نصرالله قهرمانم بود. در مدرسه‌های اردن به ما می‌گفتن ایرانی شیعه و کافره و دشمن ما. می‌گفتن ایران برنامه داره اردن رو اشغال کنه. من همیشه به معلمم می‌گفتم تنها دشمن ما صهیونیسته. ایران چی‌کار کرده که من با اون دشمن بشم؟! پدر و مادرم اهل تسنن‌ان. اهل شریعت، ولی من نماز نمی‌خوندم. حجاب هم نداشتم. مسلمان اسمی! اولین سؤالی که بازجو ازم پرسید، این بود: نماز می‌خوانی؟ وقتی گفتم: نه، خوشحال شد. خندید و قهقهه زد. بدترین شکنجه بود. از خودم بدم اومد. کاری کرده بودم که دشمن‌شاد شدم. کاش گفته بودم نماز می‌خونم. اینجا فهمیدم جنگی که بین ما و اسرائیل هست، جنگ مذهبه؛ جنگ زمین و خاک نیست. دود کرخت و بدبویی از سیگارش می‌داد بالا و به من می‌گفت شما پیغمبرتون محمده و به پیامبر ناسزا می‌گفت. شاید کسی باور نکنه من به واسطهٔ بازجوی اسرائیلی نمازخون شدم. تنها به‌خاطر اینکه اون از نماز بدش می‌اومد. زیر رگبار سؤالات مزخرفیش عهد کردم نمازم ترک نشه! 🟢متن بالا برشی‌ست از کتاب «جادهٔ کالیفرنیا»، سفرنامهٔ لبنان با طعم طوفان الاقصی 📚کتاب: جادهٔ کالیفرنیا ✍نویسنده: محمدعلی جعفری 🔘ناشر: سوره مهر 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢 تربیت زنان فرمانده‌ساز است
💢 تربیت زنان فرمانده‌ساز است 🔹سیدهدی موسوی(خواهر دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان): بچه‌های مقاومت از چه انگیزه و عقیده‌ای برخوردار هستند که اصرار دارند بایستند، بجنگند و عقب‌نشینی نکنند؟ این انگیزه و عقیده از ذکر، کلام خدا و ارادت به اهل بیت شکل گرفته و بروز پیدا کرده است. جبهه برای مجاهدان محلی برای دفاع نبود بلکه آنجا محفلی برای ذکر خداوند بود. حس مسئولیت و مقاومت از ذکر خدا متولد شد. حزب‌الله وقتی تشکیل شد تعداد اعضایش از انگشتان یک دست کمتر بود. مبنا و اساس جنگ اخیر لبنان و طوفان الاقصی و حملات یمن علیه رژیم صهیونیستی، انقلاب اسلامی است و قائد این حرکت و جریان امام خمینی و آیت‌الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای است. برادرم سیدعباس موسوی با گروه کوچکی که تعدادشان از انگشتان یک دست کمتر بودند، نزد امام آمد و از او برای ایستادگی، مقاومت و مقابله با رژیم صهیونیستی کمک خواست. حضرت امام ایشان را با لبخند و نگاه پر از تحسین تشویق کردند و گفتند: «به خاطر قدمی که می‌خواهید بردارید به شما تبریک می‌گویم. برای شما پیروزی و نصر نوشته شده است.» برخی به برادرم می‌خندیدند با این تعداد می‌خواهید مقاومت کنید؟ آیا توانایی مقابله به اندازه یک میخ دارند؟ تمرکز همین تعداد کم روی آیه «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» بود. باور داشتند با ذکر خدا قوی و پیروز می‌شوند. مردم با دیدن سبک زندگی و سلوک مجاهدان جذب مقاومت می‌شوند. زنان بچه‌هایشان را به امید عضویت در مقاومت با روحیه عزت و پایداری تربیت می‌کنند. زن‌ها در جنگ اخیر لبنان قهرمانی را به تصویر کشیدند. بچه‌ها و زن‌ها زیر آوارها هستند، شهید شده‌اند، می‌ایستند و می‌گویند: «فدای مقاومت.» با وجود همه اتفاقات مردم به سمت مقاومت آمدند و این را مدیون تربیتی هستیم که سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله آغاز کننده آن بودند. سیدحسن عبایش را روی جامعه لبنان کشید. با وجود سختی‌های جنگ، آوارگی و مشکلات اقتصادی زنان نه تنها عقب‌نشینی نکردند بلکه دوشادوش مردان با صبر و تربیت فرزندان جهاد کردند. صبر این بانوان از روی عزت است نه تسلیم و ترس! زنان سکوی رسانه‌ای شده‌اند. پول جمع می‌کنند و برای آوارگان غذا و لباس تهیه می‌کنند. این نوع مقاومت زنان لبنانی کمتر از مقاومت مردانی که سلاح به دست می‌گیرند، نیست. فرماندهان، فرمانده به دنیا نمی‌آیند؛ تربیت زنان فرمانده‌ساز است. بانوان زینبی روحیه مردان مجاهد را بالا می‌برند و آن‌ها را به ایستادگی و مقاومت تشویق می‌کنند. زن مکتب است. هر خانه‌ای که در راه مقاومت شهید داده است، در آن خانه مربی زن بوده است. برادرم سیدعباس موسوی معتقد بود زن در خانه و خانواده مانند شعله است. این شعله باعث می‌شود مقاومت در آن خانه روشن بماند. زن ایرانی الگو است. او در تمام میدان‌ها از سایر زنان جهان پیشی گرفته است. عزم و اراده آن‌ها از ذکر خدا و اطاعت از اهل بیت سرچشمه گرفته است. از خانم‌های ایرانی که بانوان مجاهد لبنانی را تنها نگذاشتند تشکر می‌کنم. زن‌های ایرانی بدون هیچ چشم‌داشتی و خالصانه پیرو منویات رهبر معظم انقلاب هدایای مادی و معنوی و طلاهایشان را برای ما ارسال کردند. تمسک به ولایت فقیه تمسک به ولایت رسول‌الله است. 🔹بتول سالم دیب: بانوان فلسطین بانوان حافظ قرآن هستند. حضرت خدیجه (س) و حضرت آسیه (س) الگوی زنان در غزه هستند. مقاومت این بانوان از دل قرآن سرچشمه می‌گیرد. دغدغه بازپس‌گیری سرزمین اشغال‌شده فلسطین توسط رژیم صهیونیستی، نسل‌به‌نسل منتقل می‌شود، اینطور نیست که نسل جدید از این قضیه غافل باشد. فلسطین که بودم به خاطر شرایط جنگ همیشه در حال جابه‌جایی و نقل‌ مکان بودیم. تنها خانه‌ای که به مدت ده سال در آن زندگی کردم بمباران و خراب شد. روزی که به فلسطین برگردم، اولین جایی که بروم آن خانه‌ است. خانه را می‌توان دوباره بازسازی کرد اما آدم‌ها را که دیگر نیستند نمی‌شود برگرداند. 🔹لیلا موسوی (دختر شهید سیدرضی موسوی): پدرم رفته بود شش ماه در سوریه بماند اما شش ماه شد ۲۷ سال و من در دمشق به دنیا آمدم. هشت ساله بودم که برای اولین بار متوجه حساسیت شغل پدرم شدم. پدرم موقع رفتن به مأموریت برای من نامه نوشته بود. یک ساعت طول کشید تا با سواد یک کودک هشت ساله بتوانم نامه پدر را بخوانم. پدر نوشته بود: «لیلا سادات کل خانواده را به تو سپردم. جایی می‌روم که شاید برنگردم.» مفهوم صبر و مقاومت را باید از کودکی به فرزندان آموزش داد و پدرم نیز فرزندانش را از سنین کودکی با مقاومت آشنا کرد. پدرم در تمام درگیری‌های سوریه حتی یک شب اجازه ندادند چراغ حرم حضرت زینب خاموش بماند. 🟢متن بالا برشی‌ست از گزارش نشست «تأثیر زنان مقاومت» در سالن مرحومه صفارزاده حوزه هنری 📎لینک مطلب: https://B2n.ir/h00433 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
🟢 خط مرز برش‌هایی از کتاب‌های حوزه‌ی مقاومت متن بالا برش هایی‌ست از کتاب یازده زندگی ، روایت‌هایی از بود و باش آوارگان فلسطینی در لبنان که به مناسبت "روز غزه" منتشر می‌شود. 📚کتاب: یازده زندگی ✍نویسنده: محمدعلی خالدی ✍ مترجم: حبیب یوسف زاده 🔘ناشر: سوره مهر 🇵🇸 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz