بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت364 💫کنار تو بودن زیباست💫 فصل دوم سر مزار مامان رفتن اینب
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت365
💫کنار تو بودن زیباست💫
تلاشم برای بیرون کشیدن دستم از بین انگشتهاش بیفایده است و فقط باعث میشه تا درد بیشتری بکشم چون هیچ جوره حاضر نیست دستم رو رها کنه جلوی همون ماشین مشکی شاسی بلندی که بارها و بارها دیده بودم و نمیدونستم کی توی این ماشین نشسته، ایستاد در رو باز کرد و کمی دستش رو شل کرد
_بشین
طلبکار گفتم
_ کجا بشینم! مگه من قراره با تو جایی بیام داری به زور میبریم؟
دستش رو پشت کمرم گذاشت و به زور سمت ماشین هولم داد و مجبورم کرد روی صندلی جلو پ، کنار خودش بشینم. در رو بست و بلافاصله ریموت ماشین رو زد در رو قفل کرد تا مدت زمانی که خودش ماشین رو دور میزنه و میخواد پشت فرمون بشینه نتونم فرار کنم
پشت فرمون نشست و ماشین رو روشن کرد طلبکار سمتش چرخیدم
_ چی میگی تو! داری کجا منو میبری؟ من نمیخوام با تو بیام. در رو باز کن برم وگرنه انقدر جیغ میکشم تا آبروت بره
بی اهمیت به حرفی که زدم ماشین رو روشن کرد شروع به حرکت کرد
_ با تواما میگم میخوام برم چی میگی تو اومدی اینجا داری منو با خودت میبری من اصلاً دوست ندارم با تو بیام!
باز هم اهمیتی به حرفم نداد برای اینکه تا میتونم ناراحتش کنم گفتم
_ بیست و دو سال ما رو ول کردی رفتی شایعه کردی که مُردی. که دستم بهت نرسه و چیزی ازت نخوام منم نخواستم خودم با سیلی صورتم رو سرخ نگه داشتمو بزرگ شدم. الانم نمیخوامت سر قبرم بهت گفتم تو خبر مرگت الان بیشتر به کار من میاد چون زندگیم داشت به گلستون تبدیل تو اومدی گلستونم رو سوزوندی نگهدار بزار من پیاده شم
از بهشت زهرا خارج شد و وارد اتوبان شد و به ماشین سرعت داد اینکه اصلاً جوابم رو نمیده عصبیترم میکنه
حریفش نمیشم به جهت مخالف نگاه کردم تو اولین فرصتی که ماشین رو نگه داره در رو باز میکنم و با تمام قدرت ازش فرار میکنم اگر حرفی هم داره باید بیاد تو خونه خودم جلوی مرتضی حرفهاش رو بزنه باید جایگاهش رو بدونه
صدای تلفن همراهش بلند شد نگاهی به مانیتور جلوی ماشین انداخت و انگشتش رو روی دکمهای زد و خشک و جدی گفت
_ چی میگی بهرام؟
صداش شخصی که اون پشت بود و اسمش بهرام بود تو فضای ماشین پیچید و گفت
_سلام قربان. قربان من چند بار اتاقتون رو گشتم ولی چک رو پیدا نکردم
_ روی پوشه زرده روی میزه. دیگم به من زنگ نزنید کار واجبی دارم که نمیتونم جوابتون رو بدم
_ قربان شرمنده ولی چک نیست اون بارم آقا جاوید تو پرداخت چک تعلل کردند و یه مقدار نسبت به ما بیاعتماد شدند اول کاری اگر بازار اینطور نسبت بهمون فکر بکنه کارمون خراب میشه.من وظیفه دارم این حرفا رو بزنم اگر لطف کنید برگردید چک رو بدید ممنون میشم
کلافه به اطراف نگاه کرد و نفس سنگینش رو با صدا بیرون داد و گفت
_ الان میام چک رو بهت میدم بدون خداحافظی تماس رو قطع کرد راهنمای ماشینش رو زد و به سمت دیگهای از خیابون رفت
_کجا داری منو میبری! مگه من مچل توام از اینور به اون ور خیابون با تو راه بیفتم. جای کار داری برو یه روز دیگه بیا
طعنه وار گفتم
_برو هر وقت کارات تموم شد بیا سراغ من
انگار نیت کرده فقط بشنوه و حرفی نزنه به روبرو نگاه کردم.
باید به مرتضی خبر بدم چون منتظر من بعد از بهشت زهرا برم خونه میخواستم برم ساندویچی با هم بریم تو راه کلی حرف بزنیم دلم میخواست بریم پیش آقا سید و دنبال راه چارهای باشیم که حرفی بزنه به محرمیتمون دل ببندم
عصبی نگاهش کردم
_ خیلی بهت خوش میگذره نه؟ سوار ماشین باکلاسی گوشی مدل بالا دستته بهت قربان قربان میکنن. خبر داشتی منو مامانم چه جوری زندگی کردیم. مامان بیچاره من که به یک سال نکشید. از همون روزایی که ولش کردی رفتی به خوشگذرونی و به همه گفتیم معتاد شدی افتادی توی جوب مُردی، غصه خورد تا مرد. ما فکر میکردیم تو توی جوب از خماری مُردی. نگو یه جای دیگه داشتی حال و صفا میکردی و بقیه خبر نداشتن
نیم نگاهی بهم انداخت دوباره نگاهش رو به روبرو داد
پوزخند زدم
_ میدونی چقدر خجالت کشیدم از نوع مردنی که به همه گفته بودی؟ هر وقت هرکی میگفت غزال بابات کجا مرده تو دلم میگفتم چی بگم بگم تو جوب؟ من ساده فکر میکردم تو مردی و تو داشتی واسه خودت خوش میگذروندی
پارت زاپاس
کل رمان با ۸۴۱ پارت ۵۰ تومان
دوستان الویت با اینکارته اگر نشد کارت دوم رو انتخاب کنید
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 🖊 : فاطمه علیکرم 🍂 هدیبانو🍂 🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫 ╔═💫🍂════╗ @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂