بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت381 💫کنار تو بودن زیباست💫 _هم اون داییت هم این پسرهی ال
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت382
💫کنار تو بودن زیباست💫
کنارم نشست و مقنعه رو از روی صورتم برداشت.تچی کرد و گفت
_خیلی سختش کردی. برمبرات یخ بیارم بزاری رو صورتت
با گریه گفتم
_نمیخوام. فقط میخوام برم
_نمیزاره تلاش کن...
در خونه باز شد و سپهر داخل اومد و بی اهمیت به من همزمان که سمت اتاقش میرفت گفت
_جاوید زنگ بزن به بهرام بگو به سروش بگه بره باشگاه دنبال نازنین و سارا
_چرا خودشون زنگ نزدن؟
وارد اتاقش شد
_در دسترس نیست صبح رفته با بهرام خرید کنه. زنگ بزن
_چشم
گوشیش رو برداشت و سپهر با پوشهای از اتاق بیرون اومد. من رو زد بی اهمیت و بی تفاوت داره به کارهاش میرسه!
عصبی گفتم
_ وایسا حرف های من رو بشنو بعد برو
ایستادو نگاهم کرد به صورتم اشاره کردم
_این نتیجهی پدر داشتنه؟ یعنی تمام دخترها این مدلی پدر دارن؟ پس چقدر خدا من رو دوست داشته که بیست و دو سال نبودی.
زورت به بچه بی کست میرسه فقط؟
کاش زورت به خانواده ات میرسید و از زنت حمایت میکردی
میموندی از دخترت حمایت میکردی
به جاوید اشاره کردم
_تازه رفتی سرش هوو هم آوردی؟
یا مادر من سر هوو رفته و خودش خبر نداشته؟
پر بغض گفتم
_بی عاطفه، بی وجدان.فکر کردی بعد این همه سال میای می گی من پدرتم. یه پدر پولدار که الان یادم افتاده دختر دارم منم بگم آه پدر کجا بودی؟ بیا بغلم کن!
صدام لرزید
_ممنونم که رفتی تا مادرم دق کنه
ممنون که رفتی و زن گرفتی و بچه دار شدی
ممنون که مامانم و به بهانه سر زدن میپچوندی و می رفتی با زن دیگه ات میگذروندی
ممنون که بعد ازبیست و دو سال اومدی و ارث بابات و از من میخوای
ممنونم که تو نداری و گرسنگی بزرگ شدم
با درموندگی گفتم
_یه زنگ و که می تونستی بزنی!
با این عمه عمو ها یه خبر که میتونستین بگیرین. پدر و مادرت که انقدر برات مهمن از کی ایرانن و سراغی از من نگرفتن!
از اعماق وجودم گفتم
_خیلی نامردین
به صورتم اشاره کردم
_حالا می زنی تو گوش بچه بی پناهت وککت هم نمیگزه
نگاهم رو به جاوید دادم
_بابات خیلی وحشیِ جاوید خان، اما تو هم بزدلی. اگه قراره مثلش باشی تو هم باید از عشقت جون بگیری، یه زن بی دفاعی رو مثل مامان غزال بدبخت و آواره کنی
تا به هزار مکافات بچه اش رو سیر کنه
تو هم بری پی خوشی و عشق و حالت بعد بیست سال بیای بگی. من پدرتم، احترام بزار
اشکروی صورتم ریخت
_الان باید بگم مامان چه خوب شد رفتی و این روزها رو ندیدی که به جای شرمندگی دست روم بلند میکنه
اینم بشنو بعد برو
اگر فکر میکنی حبسم کنی، کتکم بزنی و روزگار رو برام سخت کنی و تنهام بزاری، مثل پسرت میشم موم دستت، سخت در اشتباهی.
من با این سیلیها، با تنهایی ها، با توهین و تحقیر در نبودت بزرگ شدن. برای دانشگاه رفتن و درس خوندنم خیلی راه رفتم تا تونستم اجازهش رو بگیرم. پس به اینچیزا اندازهی بیست و دوسال عادت دارم.
با خیال اینکه زدی تو صورتم دیگه ازت میترسم نرو بیرون.
اشکم رو با حرص پاککردم
_باشه میخوای بمونم. میمونم ولی میشم ملکهی عذابت. میشم باعث آبروریزیت.
به در اشاره کردم
_حالا برو. برو تا کمر خم شو جلوی کسایی که من رو به این روز نشوندن. برو بزار کف دست خواهرت که زندگی مادرم رو ویران کرد.
برو به همه بگو دخترم یه هرزِ که با سه تا پسر یکجا دوست بوده.
نگاه دلخور و چپچپش سمت جاوید رفت. نفس سنگینی کشید و بیرون رفت.
جاوید تچی کرد و گفت
_ببین میتونی من رو به کتک خوردن بندازی؟ چیکار من داری آخه؟
غلط کردم یه حرف بهت زدم! الان کی میخواد از دلش در بیاره؟
کلافه روی مبل نشست
_اینطوری که تو میگی نیست من از بابا نمیترسم. ولی جونم رو براش میدم.
نه به خاطر اینکه کاری برامکرده یا تو رفاه بزرگم کرده.فقط برای اینکه پدرمه
سرخوش حرف هایی که سر دلم سنگینی میکرد و گفتم نفس راحتی کشیدم
_خوش به حال تو. برو بیرون نمیخواد وایسی نگهبانی بدی
مانتوم رو با حرص در آوردم
_من میمونم که که آبرو ببرم. اصلا همین الان میرم
عصبی سمت در رفتم با عجله جلوم رو گرفت
_صبر کن ببینم!
بازوم رو گرفت و به عقب کشید
_فکر کردی الان این حرف ها رو بهش زدی عذاب وجدان بهش دادی کاریت نداره؟
نخیر.فقط کافیه این رفتار رو نشون بدی اون وقت جلوی همه حالت رو میگیره
بازوم رورها کرد
_به حرفم گوش کن بزار زودتر همه چی درست شه.
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
قیمت ۵۰ تومن
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂