🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت388
💫کنار تو بودن زیباست💫
رو بهم، با سر به در اشاره کرد و نگاهش رو به زن برادرش داد
_زن داداش من که گفتم کسی دخالت نکنه!
_دیدم تنهاست گفتم بیاد حرف روزمره بزنیم. جاویدم بود. الان رفت
سپهر دوباره نگاهش رو به من داد و با غیظ گفت
_خودش دوست داره تنها باشه
دوباره به منی که کمی ترس توی وجودم رخنه کرده گفت
_میریم خونه
ضربان قلبم بالا رفت. من از تنها شدن با این مرد میترسم. جاوید کجاست!
قدمهای کوتاه و پر از احتیاطم رو سمت در برداشتم. قدمی به عقب برداشت تا با خیال راحت از کنارش رد شم. بیرون رفتم و صداش رو شنیدم
_وقتی رفتم غزال رو بیارم به همه گفتم چیزی بهش نگید تا خودم بگم. دلم نمیخواد زود تر از اینکه حرفم رو بشنوه در رابطه با کسی قضاوت کنه
_داداش من چیز خاصی بهش نگفتم!
وارد خونه شدم و همزمان جاوید از سرویس بیرون اومد.متعجب گفت
_چرا اومدی؟
هنوز نتونستم به ترسی که دلم نمی.خواد نشونش بدم غلبه کنم از اینکه جاوید خونهست نفس راحتی کشیدم و کمی به قدم هام برای رسیدن بهش سرعت دادم
_سپهر برگشته
حسابی هول کرد و پرسید
_دید اونجایی؟
نگران با سر تایید کردم و لب زدم
_الان اونجاست
با بسته شدن در به سپهر نگاه کردیم. وسط خونه روبرومون ایستاد. هر دو دستش رو توی جیبهاش کرد و نگاه خیرهش رو به جاوید داد
_ مگه من به تو نگفتم مواظبش باش!؟
_من رفتم دستشویی مگه چی شده؟
کاش بهش گفته بودم زن عموش گفت با هم رفتیم
نگاه سپهر دلخور شد
_اشتباه کردم گذاشتم بیای بالا! باید حرف عموت روگوش میکردم و یه مدت پایین میموندی.
مسیرش رو کج کرد و سمت اتاقش رفت. جاوید آهسته گفت
_به نظرت فهمید؟
نگاه از اتاقش برداشتم و مثل خودش آهسته گفتم
_زن عموت بهش گفت با هم رفتیم
دستش رو بالا آورد و آروم زد روی پیشونیش
_گاوم زایید.
نگاهش رو به اتاق پدرش داد و گفت
_برو تو اتاقت من برم ببینم حالش چطوره
منتظر جوابم نموند و رفت. چشمم به گوشیم افتاد. کی این رو اورده اینجا! فوری برداشتمش و زیر لباسم پنهان کردم
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
قیمت ۵۰ تومن
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂