بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت395 💫کنار تو بودن زیباست💫 دیسی از داخل کابینت برداشتم و
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت396
💫کنار تو بودن زیباست💫
به اتاق برگشتم و روی تخت نشستم.خاطرات شیرینی که با فهمیدن اینکه سپهر زنده بوده و بهم سر نزده برام تلخ شده
البته فقط از وقتی که مرتضی افتاد زندان وضع خونه انقدر خراب شد و تا قبل اون خوب غذا میخوردیم ولی وضعیت لباس من همیشه فقیرانه بود.
هیچ وقت قبول نمیکردم عمو رضا برام خرید کنه و دایی هم سالی یکبار خرید میکرد.
انقدر حالم بده که انگار کسی راه نفس رو از گلو برام بسته. برای اینکه از فکر بیرون بیام کنار کارتنی که کتاب هامداخلش بود نشستم و یکی یکی بیرون آوردمشون.
با دیدن عکس مامان کنار سپهر اشک تو چشمهام جمع شد و تیرکبینیم شروع به سوختن کرد.
با تمام دروغ هایی که دایی از سپهر گفته بود چقدر دوستش داشتم.
در اتاق آهسته باز شد سر بلند کردم و با دیدن سپهر آهی کشیدم و نگاهم رو به قاب عکس دادم
در رو بست و لبهی تخت رو بهم نشست. با حسرت گفتم
_این تنها عکسی بود که از تو داشتم. وقتی فقط برامعکس روی دیوار بودی خیلی دوستت داشتم.
ازت دفاع میکردم. سینه سپر میکردم و هر کس حرفی میزد که بهت توهین میشد رو میشوندم سرجاش. طوری که دیگه به فکرش هم نرسه بخواد پشت سرت حرفی بزنه.
وقتی برای اموات دور دیگ آش، فاتحه میفرستادن من برای توپنهانی از همه، فاتحه میخوندم.
خوبیهایی که خاله ازت میگفت رو پیش چشمم بزرگ میکردم و مدام میشمردمشون که به خودم ثابت کنم خوب بودی.
گاهی هم ازت دلگیر میشدم که با رفتنت باعث شدی من بی کس و کار باشم
اشک روی صورتم ریخت و با زاری گفتم
_همیشه میگفتم کاش نمرده بودی. کاش میموندی. اگر عمر مادرم کوتاه بود لااقل پدر بالای سرم بود.
تو چشمهاش نگاه کردم و با گریه گفتم
_اما الانمیگم کاش مرده بودی و انقدر داغ سر دلم نمیموند
غمگیننگاهش رو ازم گرفت و با حرص بین اشک هام گفتم
_تو اصلا مادرم رو دوست داشتی؟
آهی کشید و گفت
_خیلی دوستش داشتم!
همیشه با خودم فکر میکردم ازش عاشق ترم.
روزای آخر قبل رفتنم، خیلی اذیتش کردم.
بی محلی کردم بهش، تا مجبور به اومدنش کنم. سرش داد زدم کوتاه نیومد
اما، گفتم می رم یا من کم میارم یا اون!
رفتم. به سال نرسید!
خواب و خیال اون چشمای افسونگرش
خواب و خوراکم رو گرفت!
دلتنگیش نذاشت دووم بیارم! گفتم میرم میگم تو مسابقه عاشقی باهاش من بردم که کم آوردم
گفتم میرم دوباره شروع می کنیم اما آدرسی بهم دادن که توان قلبم رو گرفت. بهشت زهرا، ردیف...
آهی کشید وحرفش رو خورد
_من باختم. اون برد که طاقت نیاورد.
دیگه پلی برای بازگشت نبود.
پلی که باهم ساخته بودیم رو خرابش کردم.
_برای من میومدی
با بغض ادامه دادم
_مامانم خیلی غصه خورد نامرد
از گوشهی چشمنگاهم کرد و نفس سنگینی کشید
_تنها کسی که میتونه بهم بگه نامرد و بهش حق میدمتویی
_حالا که جایگاهت رو پیش من میدونی و بهم حق میدی بزار برم. من مال اینجا نیستم
رنگ شرمندگی از نگاهش رفت
_تو مال منی. پس باید خونهی من بمونی. همه چیزت هم دست من. جز اینجا هم هیچ کجا نمیری
اشکمرو پاک کردم و طلبکار گفتم
_کلا کارهات رو بی فکر انجاممیدی. بی فکر میری بی فکر برمیگردی. بی فکر نگه میداری
_همه رو درست میگی جز آخریش. سر اینجا ِآوردنت خیلی فکر کردم.
_هر وقتی که بتونم و در باز بشه یه جوری میرمکه عمرا بتونی پیدام کنی
با خیال راحت و خونسرد گفت
_اگر دری باز موند برو
چند ثانبه سکوت کرد و اینبار با چشم غره گفت
_تو غلط میکنی پات رو از در این خونه بی اجازهی من بیرون بزاری. هم روی مهربونم رو دیدی هم اون روی سگم رو.پس غلط اضافه نکن بشین سرجات
حق با جاویده. دربرابرش مظلوم باشی و سکوت کنی شرمنده میشه توضیح میده و هر چی جلوش بایستی سپر میگیره تا حتی یک تیر هم بهش نخوره
نگاه خیرهش رو بعد از چند ثانیه ازم برداشت. ایستاد و سمت در رفت که گفت
_فردا شب پدربزرگت یه مهمونی تدارکدیده. به خاطر ورود تو
مکثی کرد و دستگیرهی در رو پایین داد
_امیدوارم جوری برخورد کنی که شخصیتت رو بالا ببره
میدونم چیکار کنم!
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
قیمت ۵۰ تومن
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂