eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.4هزار دنبال‌کننده
587 عکس
338 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 روی تخت نشستم و سرم رو بین دست‌هام گرفتم صدای در اتاق بلند شد _غزال من معذرت می‌خوام.‌فقط می‌خواستم شوخی کنم جوابی ندادم _غزال بیام داخل؟ درمونده به در نگاه کردم و دوباره گفت _غزال... لااقل بیام گوشی رو بهت بدم! اینم فهمیده نقطه ضعف من مرتضی‌ست داره ازش سو استفاده می‌کنه.با بغض اما عصبی گفتم _نمی‌خوام. برو به مهمونیتون برس در اتاق آهسته باز شد و با احتیاط داخل اومد و گوشیش رو سمتم گرفت _تا صبح دستت باشه دلخور نگاهم رو ازش گرفتم. جلو اومد و گوشی رو کنارم گذاشت _ببخشید. بابا بفهمه از شوخیم ناراحت شدی... برای اینکه زودتر بره بیرون حرفش رو قطع کردم _نمی‌فهمه. خوشحال گفت _ممنون. برای شام از پایین چی بیارم؟ _یه تیکه نون هم اینجا بخورم باید بعداً رد مظالم کنم. ابروهاش بالا رفت _مگه پول ما حرومه؟! اخم‌هام رو توی هم کردم و گوشی رو برداشتم _میری بیرون یا میخوای مثل سری قبل بشینی پیام‌هام رو بخونی؟ دلخور گفت _میرم پا کج کرد و از اتاق بیرون رفت خواستم برای مرتضی پیام بنویسم که پشیمون شدم و شماره‌ش رو گرفتم.‌ حالا که سپهر پایینِ بهتره باهاش حرف بزنم اولین بوق کامل نخورده بود که صدای گرفته‌ی پر احتیاطش توی گوشی پیچید _الو! گرفتگی صداش بغض گلوم رو فعال کرد و با صدای لرزون گفتم _الو مرتضی... تن صداش از هیجان بالا رفت _غزال! خوبی؟‌ کجایی تو؟ چرا زنگ نمیرنی اخه! برای من حس کردن استرس توی صدا مرتضی کار سختی نیست. با گریه ادامه دادم _نه خوب نیستم! شنیدن صدای گریه‌م ارومش کرد _چرا عزیزم! _برای شنیدن صدات چقدر باید استرس بکشم. مرتضی من چرا قدر اون روزهایی که کنارم بودی رو نداشتم! چرا بهت میگفتم تو کار من دخالت نکن.‌ کجاست اون روزها که بیاد حالم رو ببینه که محتاجم به نه گفتن توام. قدر ندونستم بیا ببین گرفتار کی شدم. چرا من حس تو رو به خودم انقدر دیر فهمیدم که انقدر کم داشته باشمت. _اروم باش. تو رو قرآن آروم باش. یه آدرسی بده بیام بیینمت. با زاری گفتم _این نمی‌ذاره. _فردا می‌تونی بیای دانشگاه؟ _از خدامه.‌نمی‌ذاره! _این گوشی همون پسره‌ست؟ با اون نمی‌شه هماهنگ کرد _آره.‌ نه سپهر برای خودش حکومتی داره. _غزال من دارم دیوونه میشم! الانم که حالت رو دیدم بدتر شدم‌ مامانم یه چشمش اشک یه چشمش خون. پس کی ببینیمت! اشکم رو پا پشت دست پاک کردم _نمی‌دونم.‌این اصلا نمی‌ذاره من برم بیرون _من رو بهش گفتی؟ اشک حسرت دوباره روی صورتم ریخت. چطور نا امید کنم مردی رو که تمام وجودم شده. _نه _اونبارم پرسیدم گفتی نه! خب بگو بزار زودتر بتونم بیام جلو راه نفس تنگ‌ شد و به سختی نفسم رو بیرون دادم _من نمی‌خوام این رو قبول کنم. اگر بشینم باهاش حرف بزنم یعنی پذیرفتمش _غزالِ من.‌ اینی که ازش حرف می‌زنی باباته. اختیارت دستشِ گفت غزال من! برای اولین باره که مرتضی اینجوری صدام می‌کنه و همین شدت گریه‌م رو بیشتر کرد. _نیست مرتضی. نیست _نامردی رو دایی کرده که... _توی اون که شکی نیست ولی این من رو ول کرده _خب ما لنگ اجازه‌ی همونیم! در اتاق باز با شتاب شد و جاوید تو چهارچوبش ایستاد _بابا داره میاد قطع کن فوری گفتم _باید قطع کنم _غزال مراقب خودت باش. خیلی دلتنگتم.‌ اخلاقت رو میدونم.‌جان مرتضی یکم کوتاه بیا.‌ احساس کردم صدای مرتضی هم داره میلرزه دیگه نتونستم ادامه بدم و با گریه گفتم _خداحافظ تماس رو قطع کردم و جاوید فوری گوشی رو گرفت و توی جیبش گذاشت. پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 قیمت ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂