eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.4هزار دنبال‌کننده
545 عکس
288 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 بعد از نماز صبح دیگه خوابم نرفت. از ذوق رفتن کیفم رو آماده کردم و حاضر شدم و منتظر موندم.‌ هر دو بیدارن. اگر سپهر بره بیرون گوشی جاوید رو می‌گیرم به مرتضی خبر می‌دم اما انگار قصد بیرون رفتن نداره حرف از خرید و رستوران و امور مالی انگار خسته‌شون نمی‌کنه. چند ضربه به در اتاق خورد و جاوید گفت _غزال بیداری؟ فوری ایستادم که در رو باز کرد با دیدنم لبخند زد _سلام. چه چادرش رو سر کرده _سلام‌ _بیا صبحانه بخوریم _من میل ندارم.صبحانه‌ش رو که خورد صدام کن _دیشب هم شام نخوردی‌. اینجوری نمی‌برت‌ بیا بیرون این رو گفت و رفت.‌سپهر گفت _بیداره؟ _بله. لباسش رو پوشیده. الان میاد اصلا دلم نمی‌خواد باهاش همسفره بشم اما انگار چاره‌ای ندارم. کیفم رو برداشتم و بیرون رفتم. بی حرف سمت آشپزخونه قدم برداشتم _علیک سلام دلم نمی‌خواد جوابش رو بدم‌ اما مرتضی حرفی زد ‌که نمیتونم بهش بی اهمیت باشم. صداش توی گوشم پیچید "جان مرتصی کوتاه بیا" بدون اینکه نگاهش کنم آهسته گفتم _سلام وارد آشپزخونه شدم و روی صندلی نشستم و جاوید خنده‌ی صداداری کرد و گفت _چی میل دارید؟! سوالی نگاهش کردم _نشستی الان من میز رو بچینم سپهر هم وارد آشپزخونه شد، آروم خندید و گفت _اذیتش نکن جاوید‌. سه تا چایی می‌خوای بریزی‌ها! صندلی رو عقب کشید و نشست چرا می‌خوان همه چیز رو طبیعی نشون بدن! اخم‌هام رو توی هم کردم. جاوید چایی رو جلوم گذاشت و قبل از اینکه دست دراز کنم سپهر شروع به شیرین کردنش کرد.‌ اگر از ترس دانشگاه نبود الان اجازه نمی‌دادم به خیال خودش اینجوری محبت کنه. چند لقمه خوردم و ایستادم _من سیر شدم منتظر جوابی نموندم و از آشپزخونه بیرون رفتم و روی مبل نشستم. همه‌ش می‌ترسم تو لحظه‌ی آخر بگه پشیمون شدم و نزاره برم بالاخره بیرون اومد. _جاوید به عموت بگو امروز منتظر من نباشن. کار دارم نمیام _چشم. من خودم کارهاتون رو انجام میدم. رو به من گفت _پاشو بریم هیجانم رو کنترل کردم و بدون اینکه ذوق از رفتنم رو نشون بدم ایستادم و سمت در رفتم. اگر پیشنهاد وقت مناسب جاوید نبود امروز هم نمی‌تونستم برم. سمتش چرخیدم _بابت همه چیز ممنونم خوشحال گفت _نوش جونت. شوخی کردم. برو به سلامت فکر می‌کنه برای صبحانه گفتم! جلوی سپهر نمی‌تونم علت تشکرم رو بگم. بعدا به خودش می‌گم سپهر بیرون رفت و من هم بدنبالش پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 قیمت ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂