eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.3هزار دنبال‌کننده
558 عکس
313 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 نزدیک خونه صدای سرخوش جاوید رو شنیدم _غزال صبر کن با هم بریم با عجله خودش رو بهم رسوند _تنهایی برگردی بابا پوستم رو می‌کنه دوباره شروع به خندیدن کرد _این حرف رو از کجا پیدا کردی گفتی! زدی نابودش کردی _اگر اسم مادرم‌ رو نمی‌آورد اصلا باهاش همکلام هم نمی‌شدم. _عالی بودی. تا سروش هم دلش خنک شد. این همیشه میشینه واسه ما کلاس میزاره که من دکترم شما هیچید ما به خاطر عمه جوابش رو نمی‌دیم _اتفاقا یکی از دلایل لحن تندم همون عمه‌ت بود _خلاصه که به همه‌مون حال دادی پله ها رو بالا رفتیم و جلوی در گفتم _می‌شه گوشیت رو بدی به مرتضی پیام‌بدم با احتیاط به در نگاه کرد _صبر کن‌ بابا بخوابه برات میارم آهی کشیدم و در رو باز کرد و هر دو داخل رفتیم. سپهر با تعجب سر از کتاب برداشت _چه زود برگشتید! _غزال خوابش می‌اومد کتاب رو بست و ایستاد _چراغ ها رو خاموش کنید بخوابیم. سمت اتاقش رفت. نگاهم رو به جاوید دادم. بی صدا لب زد _صبر کن بخوابه برات میارم لبخندی به مهربونیش زدن و وارد اتاق شدم روی تخت نشستم و چشم به در دوختم. چقدر دلم برای مرتضی تنگه. شنیدن صداش یکم‌ آرومم می‌کنه‌. توی این‌ یک ماه اصلا دوست نداشتم از مرتضی به سپهر حرفی بزنم. فکر اینکه اگر دوباره بخواد بهش بی احترامی کنه آزارم میده. اصلا ازدواج من و مرتضی با این شرایط محاله. نگاهم‌سمت ساعت رفت. چقدر خوابم گرفته کاش زودتر سپهر بخوابه و جاوید گوشیش رو بیاره. برای اینکه خوابم نره گوشه ی تخت نشستم و زانوهام رو بغل گرفتم. پلک هام انقدر سنگین شدن که به زور باز نگهشون داشتم‌ شاید اگر بخوابم جاوید بیدارم کنه‌ توی همون حالت سرم رو روی زانوهام گذاشتم و چشمم رو بستم. با تکون های دست و صدای آروم سپهر بیدار شدم _غزال! چرا نشسته خوابیدی! سر از زانوام برداشتم و از درد گردنم چهره‌م جمع شد _صبحت بخیر.‌ اذان گفتن دیدم از اتاقت بیرون نیومدی اومدم بیدارت کنم نمازت قضا نشه دستی به گردنم کشیدم و برای اینکه زودتر بیرون بره گفتم _ممنون لبخند رضایت بخشی گوشه‌ی لبش نشست و از گفتن کلمه‌ی ممنون پشیمونم کرد. ایستاد _امروز میخوام یکم زود بریم رستوران‌‌. نمازت رو بخون صبحانه بخوریم از اتاق بیرون رفت. نمی‌دونم خودشم انقدر زود می‌بخشه که انتظار داره من بیست و دو سال رو فراموش کنم که باهام صمیمی حرف می‌زنه! با ناراحتی به در خیره موندم. چرا دیشب جاوید گوشیش رو نیاورد! آهی کشیدم و به سختی به خاطر بدن خشک شدم ایستادم. از اتاق بیرون رفتم و همزمان جاوید با سر و وضعی بهم ریخته در سرویس رو باز کرد دلخور نگاه ازش گرفتم و سمت سرویس رفتم. آهسته گفت _سلام.‌غزال به خدا خوابم رفت _من تا صبح منتظرت بودم! _شرمنده‌م به جان بابا خوابم رفت _شرمندگی تو به چه درد من می‌خوره... _حرف رو بزارید برای بعد. وقتی نمونده. نمازتون داره قضا می‌شه نگاه از جاوید گرفتم و وارد سرویس شدم 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 کل رمان‌۵۰ تومان بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمیکنم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂