eitaa logo
بهشتیان 🌱
35.3هزار دنبال‌کننده
558 عکس
313 ویدیو
2 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها👇 https://eitaa.com/joinchat/1016726656C03ad44f3ea تبلیغات👈🏻    https://eitaa.com/joinchat/3465609338C403c4bc61a
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت‌432 💫کنار تو بودن زیباست💫 جاوید قصد داره باهام حرف بزنه
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 _نه ولی ازت دلخورم _به خدا بابا تا نیمه‌های شب بیدار بود چشم دوخته بود به کتابش تو فکر بود. چون هر چی نگاهش کردم یه ورق هم نمی‌زد آهی کشیدم و سرم رو پایین انداختم _غزال امروز بهت قول می‌دم... در ماشین باز شد و سپهر پشت فرمون نشست و جاوید حرفش رو ادامه نداد ماشین رو روشن کرد _چه قولی داری میدی! جاوید گفت _یکم‌با کار آشناش کنم اَبروهای سپهر بالا رفت و از تو آینه نگاهم کرد جاوید بیچاره نمی‌دونه من قبلا به سپهر گفتم که علاقه‌ای به کار توی رستوران ندارم. _جاوید حواسم بهت هست‌ در رابطه با غزال کاری برخلاف نظر من انجام نمی‌دی. فهمیدی؟ هر دو دستش روی چشمش گذاشت _چشم. من علط بکنم‌رو حرف شما حرف بیارم _امیدوارم این چشمت مثل بار قبلت نباشه‌ جاوید سکوت کرد و سپهر ماشین رو راه انداخت و از حیاط بیرون رفتیم‌ _یه سر بزن به ماشینت ببین کارش تموم شده یا نه _دیروز بهش زنگ زدم. گفت صافکاریش تموم شده رنگ بزنم صدات می‌کنم سرزنش‌وار گفت _گرفتیش مراعات کن. این گاز زیر پا کنارش ترمز هم هست! _چشم _روزی صد بار خدا رو شکر کردم بلایی سر خودت نیومد به اون سرعت! _سرعتم زیاد نبود! چشم غره‌ای بهش رفت _صد و بیستا سرعت کمیه!؟ _اون لحظه هفتاد تا... عصبی حرفش رو قطع کرد _بسه جاوید! اینجوری که جواب می‌دی نگران‌ترم می‌کنی _چشم بابا. دیگه آروم‌میرم چقدر زود کوتاه میاد! انقدر تو ماشین حرف زدن که متوجه مسیر نشدم. ماشین رو پارک کرد و هر سه پیاده شدیم _شما برید بالا من می‌رم پیش بهرام بعد میام سمت رستوران رفتم که جاوید دستم رو گرفت _غزال من تمام تلاشم رو می‌کنم که تو خوشحال باشی دلخور نگاهش کردم _دیشب به خاطر اینکه قول داده بودی نشسته خوابیدم تچی کرد و خجالت زده گفت _به خدا نفهمیدم چی شد خوابم رفت! گوشیش رو از جیب کتش درآورد و سمتم گرفت _بیا. هر وقت دوست داشتی زنگ بزن توی گرفتن گوشی تعلل کردم که جلو اومد و توی جیبم گذاشت _من نوکر خواهرمم هستم سرش رو خم کرد و پیشونیم رو بوسید لبخندی بهش زدم و کمی خجالت کشیدم _دستت درد نکنه خوشحال و با شیطنت گفت _آشتی کردی دیگه. آره؟ با محبت نگاهش کردم _قهر نبودم. دلخور بودم که الان برطرف شد دستش رو پشت کمرم گذاشت _پس بریم بالا پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 کل رمان‌۵۰ تومان بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمیکنم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌ 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂