هدایت شده از چند لحظه با یک طلبه | Benisiha.ir
🔴 #خاطره ی ۸۷
🔴 #نکات_خواندنی دربارۀ پدرم، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✍️ اسماعیل داستانی بِنیسی
🔹روز شنبه، ۱۰ / ۳ / ۱۴۰۴، روحانی عزیزی بنده را به گلزار شهدا برد.
🔸پس از این که در آنجا بر سر مزار مرحوم پدرم حاضر شدیم، به او گفتم: بعضیها به بنده گفتهاند که سورۀ مبارکۀ یس را خواندیم و ثوابش را به روح مرحوم پدرتان هدیّه دادیم و حاجت گرفتیم. شما هم هر گاه حاجت یا مشکلی داشتید، میتوانید این کار را انجام دهید.
🔹پرسید: «آیا این کار را باید همینجا، سر قبر ایشان، انجام داد؟» گفتم: لازم نیست؛ ولی بهتر است.
🔸پرسید: «آیا میشود الان بخوانم؟» گفتم: بله. لطفاً بلند بخوانید تا بنده هم با شما بخوانم.
🔹او سورۀ مبارکۀ یس را با قِرائت صحیح و صدای زیبایش تلاوت کرد و بنده هم همراهی کردم.
🔸این کلید حاجتگرفتن را به شما، عزیزان، هم پیشنهاد میکنم؛ دست خوبان در عالَم برزخ، بازتر است.
#استاد_بنیسی، #بلا، #حاجت_گرفتن، #قرائت_سوره_یس، #قرائت_قرآن
@benisi
هدایت شده از چند لحظه با یک طلبه | Benisiha.ir
🔴 #خاطره ی ۹۰
🦋 هدیبّهدادن ثواب هدیّهدادن!
✍️ اسماعیل داستانی بِنیسی
🔹امروز، سهشنبه، ۱۳ / ۳ / ۱۴۰۴، شخصی که نمیدانم کیست، به بنده پیام داد:
برای رضای خدا مینویسم و به شما پیام میدهم تا خوشحال شوید:
دیروز که سالگرد رحلت پدر بزرگوارتان بود، این کارها را انجام دادم:
ـ هم برای شادی روح آن عالم فرزانه و هم برای شفای مادر عزیزتان، زیارت ناحیۀ مقدّسه را خواندم
ـ برای عرض تسلیت به خانم حضرت معصومه ـ سلام اللّه علیها. ـ به حرم رفتم و ثواب همۀ این کار، از زمانی که از خانه راه افتادم تا برگشتم، را به ايشان اهدا کردم
ـ به توصیۀ شما کتاب «ادب زندگی» را خریدم
ـ و آن را به همسرم که کتابدوست هستند، هدیّه دادم و عرض کردم که ثواب این هدیّهدادن را به روح پدر حاجآقا داستانی اهدا میکنم؛ شما هم ثواب خواندش را هدیّه دهید.
او از پیشنهادم خوشحال شد.
🌷
🔸برایش نوشتم:
چقدر مهربانی و لطف! از شما برای اینهمه بزرگواری ممنونم. همچنین از همسرتان.
ما را یاد کردید؛ خدا یادتان کند، به شما خیر دهد و شما را حاجتروا فرماید.
چنانکه در خاطرهای نوشته و بارگزاری کرده بودم، هر گاه حاجتی داشتید، سورۀ مبارکۀ یس را بخوانید و به روح شریف مرحوم پدرم ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ اهدا کنید؛ طبیعتاً به شما «بیشتر از دیگران» نظر خواهد شد.
#احسان_معنوی، #ادب_زندگی، #استاد_بنیسی، #حاجت_گرفتن، #قرائت_سوره_یس، #قرائت_قرآن، #معرفی_کتاب، #هدیه_دادن
@benisi
هدایت شده از چند لحظه با یک طلبه | Benisiha.ir
🔴 #خاطره
🦋 او از ما است
🔸امروز، سهشنبه، ۲۰ / ۳ / ۱۴۰۴، عزیزی مرا با ماشینش به گلزار شهدا برد.
🔹هنگامی که وارد شدم، دیدم که آقای غلامحسین خانی دنبال قبر مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ میگردد. پیش او رفتم و با هم به مزار ایشان رفتیم.
🔸او که رانندۀ تاکسی است، گفت: «به چهلاَختَران که در خیابان آذر است، مسافر بردم و آنجا به دلم افتاد که به زیارت پدرتان بیایم.» گفتم: امروز همین به دل بنده هم افتاد.
🔹از او خواستم که خاطرهای از ایشان نقل کند. گفت: «روزی به فُلان مغازه رفتم و کاپشن خریدم. ایشان که آنجا نشسته بودند، به من فرمودند: "اگر من به جای تو بودم، کاپشن نمیخریدم و پالتو میخریدم." گفتم که برای برادرم میخرم که کودک است؛ نه خودم.
ایشان کارت نشانی و تلفنشان را به بنده دادند و گفتند: "صبحهای جمعه در منزل ما یک ساعت، درس اخلاق هست و سپس دعای توسّل خوانده میشود."
جمعۀ اوّلِ بعد از آن رفتم.
شب جمعۀ بعد در خواب دیدم که در دشت سرسبزی همراه کسی راه میروم؛ ولی او را نمیبینم. او به من گفت: "تو که با این اسدالله دوست شدهای، میدانی که او کیست؟" گفتم: نه؛ با ایشان تازه آشنا شدهام. گفت: "او از ما است. دوستیات با او را قطع نکن." از خواب بیدار شدم، فهمیدم که وقت اذان صبح است، به او علاقهمند شدم و اکنون افسوس میخورم [که از ایشان استفادۀ علمی و معنوی بیشتری نکردم].
زمانی ایشان شما و بعضی از اهل آن مجلس را به امامزادهداوود ـ علیه السّلام. ـ برد. در آن سفر به ایشان گفتم که من دربارۀ شما خوابی دیدهام و نمیدانم که آن را به شما بگویم یا نه. گفتند: "بگو."
پس از این که خوابم را بیان کردم، گفتند: "پس صبح عید سعید غدیر امسال بیا تا با هم عقد اخوّت ببندیم."»
🌷
🔸از آقای خانی پرسیدم که آیا مدّت ارتباط شما با ایشان، به ۱۰ سال رسید؟ گفت: «نه.»؛ پس چهبسا این خواب و...، در سالهای پایانی عمر ایشان اتّفاق افتاده است.
🔹شاید نکتۀ این که در یک زمان، هم به دل او و هم به دل بنده افتاد که به زیارت قبر ایشان برویم، این بوده است که بنده با دیدن او درخواست خاطره کنم و او به یاد خاطرهای بیفتد که به عید سعید غدیر هم مربوط است؛ عیدی که زمانش نزدیک است: شنبۀ آینده.
#استاد_بنیسی، #امامزاده_داوود (علیه السّلام)، #پوشش، #خواب، #عقد_اخوت، #عید_غدیر
@benisi
هدایت شده از چند لحظه با یک طلبه | Benisiha.ir
🔴 #خاطره
🔴 #نکات_خواندنی
🔹روزی مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به دیگران فرمودند: «نه آنقدر به علما نزدیک شوید که [نتوانید آنان را درک کنید و] بسوزید و نه آنقدر از آنان دور شوید که [از معارف آنان بیبهره بمانید و] یخ بزنید.»
#استاد_بنیسی، #علما
@benisi
هدایت شده از چند لحظه با یک طلبه | Benisiha.ir
🔴 #خاطره
🔴 #نکات_خواندنی
🔹گاهی مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ این رباعی را میخواندند:
در مَسلَخ عشق جز نِکو را نکُشند
روبَهصفتان زشتخو را نکشند (۱)
گر عاشق صادقی، ز کشتن مگریز
مردار بوَد هر آن که او را نکشند
آری؛ باید شهید شد تا نمرد!
خوشا به حال کسانی که آرزوی شهادت داشته باشند و سرانجام به شهادت برَسند!
خدایا شهادتِ برای خودت و در راه خودت را نصیب بنده و همۀ آرزومندانِ شهادت بفرما.
۱) مَسلَخ: محلّ سلّاخی، محلّ قربانیکردن. نِکو: نیکو، خوب. روبَه: روباه.
#استاد_بنیسی، #اسرائیل، #شهادت
@benisi