💠اعمال هر ماه نو:
1⃣ اول : خواندن دعاهاى منقوله در وقترؤيت هلال كه بهترين آنها دعاى چهل و سوم صحيفه سجادیه است.
2⃣دوم : خواندن هفت مرتبه #سوره_حمد براى دفع درد چشم.
3⃣سوم : اندكى #پنير خوردن. روايت است كه هر كس مقيد كند خود را به خوردن آن در اول هر ماه اميد است كه حاجتش در آن ماه رد نشود.
4⃣چهارم : در شب اول دو ركعت نماز كند در هر ركعت بعد از حمد #سوره_انعام بخواند و از حق تعالى سؤال كند كه او را از هر ترسى و دردى ايمن گرداند و نبيند در آن ماه امرى را كه مكروه او باشد.
5⃣پنجم : در روز اول دو ركعت نماز كند در ركعت اول بعد از حمد سى مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ و در ركعت دوم بعد از حمد سى مرتبه إِنّا أَنْزَلْناهُ بخواند و بعد از نماز تصدقى كند چون چنين كند سلامتى خود را در آن ماه از حق تعالى بخرد.
🔰و از بعضى #روايات نقل است كه بعد از نماز بخواند:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً
ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ
لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ
رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ
@only_god_14
📗مفاتیح الجنان
🆔https://zil.ink/bettiabaei
4_5999331866627277120.mp3
1.94M
🌙 از شب اول ماه رجب، فرشته ای ندا میدهد: کیانند که نیمه های شب برخیزند با من مناجات کنند؟
‼️ وای بر ما که نیمه های شب ماه رجب را از دست میدیم!
🆔https://zil.ink/bettiabaei
1_2946796713.mp3
15.37M
🔷 آمادگی برای پرواز
🔶 فصل توحید
📣 بخش اول
#خلاصه
#مراقبات_ماه_رجب
📌برگرفته از جلسات « مراقبات ماه رجب»
🔘برای دریافت صوت کامل این مبحث به لینک زیر مراجعه فرمایید
https://aminikhaah.ir/?p=2254
#ماه_رجب
🌸استاد امینیخواه
🆔https://zil.ink/bettiabaei
#حدیث؛ موانع آتش🔥🔥🔥
📿📿📿📿📿
امام علی علیه السلام:
طُولُ الْقُنُوتِ وَ السُّجُودِ یُنْجِی مِنْ عَذَابِ النَّارِ
«قنوت و سجده طولانی در نماز، نمازگزار را از عذاب آتش نجات می دهد.»
📚تصنیف غررالحکم، ص ۱۷۵، حدیث۳۳۵۳
🍀🍀🍀🍀🍀
#امام_علی
#نماز
#آثار_نماز
#قنوت
#عذاب_جهنم
#حدیث_نمازی
🌹🌹🌹🌹🌹
🆔 https://zil.ink/bettiabaei
📙قصهی امروز 📙
#داستان_آموزنده
🌳🌳مردى که کمک خواست
🦋به گذشته پرمشقت خویش مى اندیشید , به یادش مى افتاد که چه روزهاى تلخ و پر مرارتى را پشت سر گذاشته , روزهایى که حتى قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید . با خود فکر مى کرد که چگونه یک جمله کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت , به روحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد , و او و خانواده اش را از فقر و نکبتى که گرفتار آن بودند نجات داد .
🌼او یکى از صحابه رسول اکرم بود . فقر و تنگدستى براو چیره شده بود . در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده , با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود , و
وضع خود را براى رسول اکرم شرح دهد , و از آن حضرت استمداد مالى کند .
🔆با همین نیت رفت , ولى قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد : هرکس از ما کمکى بخواهد ما به او کمک مى کنیم , ولى اگر کسى بى نیازى بورزد و دست حاجت پیش مخلوقى دراز نکند , خداوند او را بى نیاز مى کند .
🍃آن روز چیزى نگفت , و به خانه خویش برگشت . باز با هیولاى مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود روبرو شد , ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد , آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید : هرکس از ما کمکى بخواهد ما به او کمک مى کنیم , ولى اگر کسى بى نیازى بورزد خداوند او را بى نیاز مى کند .
🍂 این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید , به خانه خویش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان مى دید , براى سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت , باز هم لبهاى رسول اکرم به حرکت آمد , و با همان آهنگ - که به دل قوت و به روح اطمینان مى بخشید - همان جمله را تکرار کرد .
🌟این بار که آن جمله را شنید , اطمینان بیشترى در قلب خود احساس کرد . حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است . وقتى که خارج شد با قدمهاى مطمئنترى راه مى رفت . با خود فکر مى کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تکیه مى کنم و از نیرو و استعدادى که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده مى کنم , واز او مى خواهم که مرا در کارى که پیش مى گیرم موفق گرداند و مرا بى نیاز سازد .
🤔با خودش فکر کرد که از من چه کارى ساخته است ؟ به نظرش رسید عجالة این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمى جمع کند و بیاورد و بفروشد . رفت و تیشه اى عاریه کرد و به صحرا رفت , هیزمى جمع کرد و فروخت . لذت حاصل دسترنج خویش را چشید . روزهاى دیگر به اینکار ادامه داد , تا تدریجا توانست از همین پول براى خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد . باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانى شد .
😊روزى رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمود : (( نگفتم , هرکس از ما کمکى بخواهد ما به او کمک مى دهیم , ولى اگر بى نیازى بورزد خداوند او را بى نیاز مى کند )) ( 1 )
.
1 . اصول کافى , ج 2 , صفحه 139 - (( باب القناعة )) . و سفینة البحار , ماده (( قنع )) .
📚نقل از کتاب " داستان راستان " شهید مطهری (ره)
#قصهی_امروز
🆔https://zil.ink/bettiabaei
1_2958019765.mp3
14.92M
🔷 سال نو معنوی
🔶آنچه خوبان همه دارند تو (ماه رجب) یک جا داری
📣 بخش دوم
#خلاصه
#مراقبات_ماه_رجب
📌 برگرفته از جلسات «مراقبات ماه رجب»
🔘برای دریافت صوت کامل این مبحث به لینک زیر مراجعه فرمایید
https://aminikhaah.ir/?p=2254
#ماه_رجب
🌸استاد امینیخواه
✅https://zil.ink/bettiabaei
🌙 #أین_الرّجبییّون
💠 *نماز هر شب ماه رجب*
📿در هر شب از ماه رجب دو ركعت بهجای آورید. در هر رکعت بعد از حمد، سهمرتبه سورهٔ کافرون و یکمرتبه سورهٔ توحید بخوانید.
🤲🏻 پس از سلام نماز دستهای را بلند کنید و این دعا را بخوانید:
«لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ آلِهِ.»
📚 از حضرت رسول صلّیاللهعلیهوآله نقل شده است کسیکه در هر شب از ماه رجب این نماز را بخواند، حقتعالی دعای او را مستجاب میکند و ثواب شصت حج شصت عمره به او عطا میفرماید.
📖 منبع: مفاتیح الجنان
🆔https://zil.ink/bettiabaei
رمان های ناهید
*داستان_آوای_بیصدا* 🌾
*قسمت_بیست و سوم*
#ناهید_گلکار
اما اصلاً به این آسونی نبود، من می خواستم قوی باشم، می خواستم به جنبه های خوب این جدایی فکر کنم ولی نمی تونستم. وجود من طور دیگه ای ساخته شده بود،
مهران با ظلمی که در حقم کرده بود ضربه ی مهلکی بر دل داغ دارم زد، که از طاقت من بیرون بود،
منی که در سوگ دخترم می سوختم نباید حتی اگر گناهکار هم بودم به این شکل نکبت بار از هم جدا می شدیم،
و حرفایی که از مهران در مورد خودم شنیده بودم و تنها خودم می دونستم که صحت نداره وجودم رو به آتیش می کشید و برام باور کردنی نبود،
که من همه ی امید و آرزوم رو در مهران خلاصه می دیدم، حس بدی داشتم احساس می کردم خیلی بی ارزشم و اینکه هیچکس هرگز منو دوست نخواهد داشت،
بابا اولین نفری بود که از محضر اومد بیرون و کمی بعد خانمی و مهران و مادرش در حالیکه مهران تند تند و با هیجان داشت حرف می زد، و برای خانمی توضیح می داد،
ازش منتفر بودم فوراً رو برگردوندم تا دیگه مهران رو نبینم ولی بشدت داغ دلم تازه شده بود.
بابا در حالیکه زیر لب فحش می داد سوار شد و گفت: مرتیکه حالا هم ول کن نیست، ولی ناهید خانم خوب جوابشو داد.
قاب موهای سوگل رو توی دستم گرفته بودم و قلبم از شدت تپش درد گرفته بود احساس می کردم دارم میمیرم،
وقتی خانمی کنار من نشست در ماشین رو بست، ناله ای از گلم بیرون اومد و خودمو انداختم توی بغلش،
بابا فوراً گاز داد و راه افتاد، دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و بغضم ترکید و همراه سیلی از اشک که در یک آن صورتم رو خیس کرد با صدای بلند ناله کردم، آخ، آخ خدایا، خدایا.
خانمی ساکت بود و فقط نوازشم می کرد، آروم مدتی روی سینه اش اشک ریختم.
یکم که آروم شدم، در همون حالت ازش پرسیدم: خانمی به نظرتون اگر سوگل از دنیا نمی رفت مهران بازم منو طلاق می داد؟
پرسید: می خوای زمان به عقب برگرده؟
گفتم: منظورتون رو نمی فهمم.
گفت: به زندگی که داشتی توش دست و پا می زدی فکر کن به دو رنگی که مهران با تو داشت، می خواستی سالها اون نوع زندگی رو ادامه بدی و تحمل کنی.
میون یک مشت دروغ و ریا نابود بشی؟ اونوقت تو هرگز زندگی نمیکردی.
گفتم: نه نمی خوام،
گفت: درسته، نباید بخوای چون تو هنوز عوض نشدی.
آواجان زمانی که با مهران ازدواج کردی زمان درستی نبود، حال خوشی نداشتی و همون حال ناخوش رو با خودت بردی به زندگی جدیدت،
همون زودرنجی ها و همون آوای بیصدا که نه اعتراضی داشت و نه می دونست حقش از زندگی چیه، و از هر کس باید چه توقعی داشته باشه، تو فقط راه غصه خوردن و تحمل کردن رو بلد بودی و به همون کارم ادامه دادی، آواجان دخترم، عزیز دلم همه چیز رو بزار کنار گذشته رو به خاطر نیار و از نو شروع کن.
آوایی بدون غصه خوردن های اضافه، بدون توقع از کسی، حالا دیگه وقتشه فقط به خودت فکر کنی و به رفتاری که بتونه آینده ی تو رو درست کنه،
از الان تا بینهایت بشینی و گریه کنی و غصه بخوری هیچ کس نمی تونه بهت کمک کنه و هیچ چیزی هم عوض نمیشه به جز اینکه زندگی تو رو خراب می کنه،
یکمرتبه می بینی دوباره افتادی در یک راه دیگه که اونم حتما به بن بست خواهد خورد.
هرگز به این فکر نکن که چه کسی تو رو دوست داره و کی نداره تو باید ببینی چه کسی رو دوست داری و می خوای داشته باشی، انتخاب کن و نزار انتخاب بشی،
اون زمان خواهی دید که چقدر حس بهتری داری، منم بهت قول میدم به زودی رنگ دنیا برات عوض میشه، می دونی چرا؟ چون آدمی که توی آینه می بینی خودت هستی نه چهره هایی که مدام احساس کنی دارن بهت ضربه می زنن، و می خوان اذیتت کنن، و اون روز به خاطر گریه های امروزت خواهی خندید،
مهران تموم شد شاید اگر در شرایط مناسب تری با اون آشنا می شدی و وصلت می کردی کارتون به اینجا نمی کشید ولی حالا کشیده،
باید بری جلو از این به بعد فقط به آینده و روزهای خوبی که در پیش داری فکر کن و اونو برای خودت بساز، چون هیچکس زندگی خوب رو به آدم تقدیم نمی کنه خودت باید بدست بیاری و اون زمان هست که می تونی نگهش داری.
بعدازظهر اون روز در میون اشک و آه از خانمی و دخترا جدا شدم و شاید می تونم بگم دل کندن از اونا برام بیشتراز مهران سخت بود.
ولی باید می رفتم، چمدون هام یکی دست بابا بود و یکی دست دختر خانمی، که همه تا دم ماشین ما رو بدرقه کردن، و خیلی به سختی از هم جدا شدیم و راه افتادیم طرف شمال،
نمی دونم چرا چشمم دنبال مهران می گشت دلم می خواست بیاد حداقل ازم معذرت بخواد ولی اون حتی تلاشی نکرد که چند کلمه با من حرف بزنه،
شاید این دل بیقرار من یکم آروم بگیره. در واقع مهران خیلی بیشتر از اونی که فکرشو می کردم دلمو شکسته بود.
وقتی افتادیم توی جاده من از گوشه گوشه ی مسیر پر پیچ و خم راه با مهران خاطره داشتم و عجیب بود که روزهای خوبی که با اون گذرونده بودم به یاد میاوردم و دوباره بغض گلومو می فشرد،
یاد آخرین حرف خانمی اوفتادم ک