طوری که دل تماشاچی شاد می شد و به وجد میومد,
سیاه خیلی خوب می تونست این نقش رو روی صحنه ایفا کنه طوری که مردم می خندیدن و دوستشون داشتن ؛
کلا روش کار همه ی سیاه بازان اون زمان همین بود گفتن درد مردم و دلیل محبوبتشون همین بود ؛
آقام وقتی بیست سالش بود با انیس دختر فقری که اونم توی تئاتر های رو حوضی کار می کرد آشنا شد و با هم ازدواج کردن ؛
عاشق و معشوقی جدا نشدنی و ثمری عشق اونا من بودم که وقتی سه سالم بود یک شب توی یک نمایش رو حوضی تخته های زیر پاشون می کشنه ؛ و همه چیز بهم می ریزه ؛
کسی صدمه ی جدی نمی ببینه ولی مادر من از جاش بلند نمیشه یک میخ بلند فرو رفته بود توی قلبش و وقتی آقام میره بالای سرش فقط اسم منو به زبون میاره و تموم می کنه ؛
حالا سالهاست که این عاشق به پای عشقش نشسته و همه ی محبتشو نثار من که یادگار انیس بودم می کنه ؛
من دبیرستان میرفتم و درس می خوندم و آقام به جز مواردی که به نفر پنجم احتیاج داشتن اجازه نمی داد وارد این کار تئاتر بشم ؛ اون با دوتا از دوستانش که من بهشون می گفتم عمو جعفر و عمو مراد و یک خانمی به نام مهوش هر شب توی تئاتری توی لاله زار برنامه اجرا می کردن و اگر عروسی و مهمونی هم دعوت می شدن میرفتن ؛یک خونه ی کوچک نزدیک شاه عبدالعظیم داشتیم ؛ واقعا اندازه ی یک قلک بود یک حیاط کوچک با دوتا اتاق و یک توالت و آشپزخونه توی حیاط ؛ و مثل همه ی خونه های قدیمی یک تاک انگور داشتیم و یک پیچ امین الدوله که دیوار آجری و زوار در رفته ی ما رو صفا می داد .
تا اوایل تابستون اون سال یکی از کارگردان های تئاتر منو در نقش کوچکی که داشتم دید و از آقام خواست که اجازه بده برای نقش رخساره امتحان بدم ؛
اون بشدت مخالفت کرد ولی من دلم می خواست این نقش رو بازی کنم اصرار کردم و التماس و به شرط اینکه آخرین بارم باشه آقام قبول کرد .
و اونشب اولین شب نمایش بود و خیلی از بزرگان شهر دعوت شده بودن و سالن پر بود از تماشاچی ؛
وقتی اون شلوار سانتن زرد رنگ و اون پیراهن قرمز با شالی از پولک های درشت و براق به تنم کردم و خانمی صورتم رو بزک کرد و موهای بلندم رو دوتا بافت و کلاهی پولک دوزی شده روی سرم گذاشت نقشم رو مرور می کردم که یادم نره تا اینکه صدام کردن که نوبت توست زود بیا ؛ فورا لیوان آب رو برداشتم و چند جرعه خوردم و خودم رسونم به پشت صحنه ؛
کارگردان با همون استرسی که همیشه در رفتارش بود نگاهی به من کرد و گفت خوبه ؛ صبر کن تا دستم رو بردم بالا برو روی سِن ؛ یاد نره امیر سیستان ؛ مبادا اشتباه کنی ؛ امیر سیستان ؛
لحظاتی که باید منتظر می شدم برام سخت بود چون احساس می کردم همه چیز یادم رفته ؛ خب تئاتر جای خطا نداره و این کار بازیگر رو سخت می کنه ؛
نمی دونم چرا و به چه دلیل به محض اینکه وارد شدم دست بر سینه گذاشتم و تا کمر خم شدم و بلند گفتم : سلام بر سالار خراسان ؛
و خودمم اصلا متوجه ی اشتباهم نشدم و تا آخر اون صحنه بازی کردم ؛ولی به محض اینکه نقشم تمام شد و رفتم پشت صحنه با صورت خشمگین کارگران روبرو شدم ؛و چهره های مایوس از کلام بی جای من ؛
دیگه چیزی نبود که بارم نکنه ؛ تو زحمت های منو به هدر دادی ؛ مگه نفهمی ؟ این همه بهت سفارش کردم ؛نکنه عمدا این کارو کردی که فاتحه ی نمایش منو بخونی ؟
و خیلی سرزنش های دیگه که منو به گریه انداخت آقام دلداریم می داد و می گفت : بابا بهت که گفتم این کار تو نیست راست میگه بنده ی خدا نباید می گفتی سالار خراسان منم خیلی ناراحت شدم همه چیز بستگی به این کلام تو داشت ؛
اما من فکر می کردم همون طور که من متوجه نشدم تماشاچیان هم براشون مهم نبوده و این حساسیت فقط مال کارگران بود و بس ؛
باید برای صحنه ی آخر آماده می شدم و لباس سیاه جامه گان رو می پوشیدم ولی حالم خیلی خراب بود .
نمایش چهار پرده بود که من در لحظات آخر باید نقش آفرینی می کردم و دیگه انگار اصلا آمادگی نداشتم ؛
ادامه دارد
🆔https://zil.ink/bettiabaei
به یاد داشته باش:
آینده کتابی ست
که امروز می نویسی
پس چیزی بنویس
که فردا ارزش خواندن داشته باشد
و از آن لذت ببری...
#سلام_صبح_بخیر ❤️
🆔https://zil.ink/bettiabaei
💠خلاصه زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام💠
امام موسی الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله میپرسیدند و کسب علم میکردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) در سن ۲۰ سالگی به امامت رسید و ۳۵ سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت. امام موسی کاظم (ع)، معصوم نهم و امام هفتم شیعیان است، امام موسی کاظم(ع) در هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری متولد شدند و برخی نیز سال ۱۲۹ را ذکر کردند، محل تولد امام موسی کاظم(ع) ابواء (منطقهای در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی)است و ایشان در ۲۵رجب سال ۱۸۳ هجری قمری، در سن ۵۵ سالگی، به وسیله زهری که در زندان” سندی بن شاهک” به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد به شهادت رسیدند. به همین مناسبت مختصری از زندگینامه آن حضرت را مرور میکنیم:
💠رویدادهای مهم زمان امام موسی کاظم (ع)
🔹نسب پدری و مادری امام موسی کاظم(ع)
💠نسب پدری امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع)است؛ نام مادر امام موسی کاظم (ع)حمیده مصفّاه. نامهای دیگری نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع میداد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکی؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانی نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتی که از خدای متعال برای من و حجت پس از من است.»
💠فرزندان امام موسی کاظم(ع)
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) ۳۷ فرزند پسر و دختر داشت که ۱۸ تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه (س)است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفتهاند.
🔹کنیهها و القاب امام موسی کاظم(ع)
🔹کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابواسماعیل.
🔹القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
🔹امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
💠شخصیت اخلاقی امام(ع)
او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت میفرمود.
🔹شبها بطور ناشناس در کوچههای مدینه میگشت و به مستمندان کمک میکرد. مبلغ ۲۰۰، ۳۰۰ و ۴۰۰ دینار در کیسهها میگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت میکرد. صرار (کیسهها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صرهای میرسید بی نیاز میگشت معذلک در اطاقی که نماز میگذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
💠رویدادهای مهم زمان امام موسی کاظم (ع)
▪️شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسی کاظم (ع)به دست منصور دوانیقی، در سال ۱۴۸ هجری.
🔹پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسی کاظم (ع) در مسئله امامت ادعای امامت و جانشینی امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسی کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
مرگ منصور دوانیقی، در سال ۱۵۸ هجری، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدی عباسی، فرزند منصور.
مبارزات منفیِ امام موسی کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتیِ هارونالرشید، در مناسبتهای گوناگون.
بدگویی و سعایت علی بن اسماعیل، برادرزاده امام موسی کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه چینی یحیی برمکی، وزیر اعظم هارون.
💠سخنان برگزیده از امام موسی کاظم(ع)
امام کاظم (ع): سه چیز تباهی میآورد: پیمان شکنی، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
🔹کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.
🔹اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام میکرد.
🔹کسی که هر روز خود را ارزیابی نکند، از ما نیست.
🔹در هر چیزی که چشمانت میبیند، موعظهای است.
🔹هر گاه سه نفر در خانهای بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت میکند.
🔹مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خودداری کنی، و آنگاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنی.
🔹خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأی و فرمان برهر کس مباش.
@only_god_14
🍃🌹🍃🌹🍃
🆔https://zil.ink/bettiabaei
#حدیث؛ فکر هم بکنیم🌸🌺🌼
امام رضا علیه السلام:
ليْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلاَةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ
ترجمه 🇮🇷
عبادت به زیادی نماز و روزه نيست، بلکه عبادت انديشيدن در امر خداى عز و جل است.
📚کافی، ج2، ص55
#نماز
#خداشناسی
#حدیث_نمازی
#تفکر
#خلقت
💧💧💧💧💧
🆔 https://zil.ink/bettiabaei
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ،
أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ،
وَأَنَّكَ مَعْدِنُ التَّنْزِيلِ،
وَصَاحِبُ التَّأْوِيلِ،
وَحَامِلُ التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ،
وَالْعَالِمُ الْعَادِلُ،
وَالصَّادِقُ الْعَامِلُ،
يَا مَوْلايَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ،
وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِمُوالاتِكَ،
فَصَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ وَشِيعَتِكَ وَمُحِبِّيكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
با اینهمه زنجیر، زمینگیر نشد
زنجیر به دست و پای مولا افتاد
🆔https://zil.ink/bettiabaei
🔵👈 معیار قبولی حرف دیگران !👌
«عَنْ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا صَالِحُ اتَّبِعْ مَنْ یُبْكِیكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِحٌ وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُون» ( كافى، ج 2، ص 683 )
حضرت علیه السلام می فرماید : از آن كسى كه حرفهائى به تو می زند كه آنقدر تلخ است كه تو را به گریه مىآورد، اما خیرخواه توست؛ حرف او را قبول كن.
⚡️🍃 «اتَّبِع» یعنى حرف او را گوش كن، بپذیر؛ [اگرچه] تلخ است، لیكن به نفع توست. « وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ »؛ ولى گوش نكن، پیروى نكن از حرف آن كسى كه حرفهاى شیرینى میزند كه خوشت مىآید.
⚡️🍃 و لبهاى تو را به تبسم باز میكند، فریبگر است، غش میكند با تو، خیرخواهى ندارد، از روى بددلى و بدخواهى است، [ولی] حرفى میزند كه تو خوشت بیاید؛ از این شخص پرهیز كن.
⚡️🍃 « وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُون»؛ وقتى پیش خداى متعال رفتید، آنگاه حقایق دلهاى یكدیگر را آنجا خواهید فهمید.
[ شرح حدیث از حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای در مقدمه درس خارج ، 13/10/89 ]
❤️ #مقام_معظم_رهبری (حفظه الله)❤️
#درس_اخلاق
═══✼🍃💖🍃✼══
🆔 https://zil.ink/bettiabaei
📙قصهی امروز 📙
✨﷽✨
🔴 هیچ کس به من نگفت
✍هیچ کس به من نگفت: که دعای ما در فرج شما اثر دارد و آن را نزدیک میکند، نمیدانستم که شما دعا کردنمان را دوست داری و فرمودهای که خیلی برای فرج من دعا کنید.
به ما نرسید که راز فرج و ظهورت در دعای شب و روز ما نهفته است و تا دستان تک تک ما آسمانی نشود و چشمانمان از اشک، بارانی نگردد تو نمیآیی.
اگر به من گفته بودند که به آیت بصیرت، بهاء الدینی بزرگوار سفارش کردهای که در قنوت نمازش «اللهم کن لولیک…» را زمزمه کند، ما هم از همان دوران نوجوانی، قنوتمان را زیبا میخواندیم.
خیلی دیر فهمیدم که بعد از هر نماز، دعای مستجاب دارم که میتوانم با آن، یک سنگ را از سر راه ظهورت بردارم.
💭ای کاش در نوجوانی میفهمیدم که چقدر دوست داری من لب به دعا بگشایم و آمدنت را زمزمه گر باشم تاسهمی هر چند کوچک در شادی دیگران داشته باشم.
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
#قصهی_امروز
🆔https://zil.ink/bettiabaei