eitaa logo
منهاج نور
153 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
950 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین 💐تبریک و تهنیت به مناسبت دهه کرامت 👌🏻دغدغه های بصیرتی یک دانش پژوه عبایی 📚 @betti_abaei
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠خلاصه زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام💠 امام موسی الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می‌پرسیدند و کسب علم می‌کردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) در سن ۲۰ سالگی به امامت رسید و ۳۵ سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت.  امام موسی کاظم (ع)، معصوم نهم و امام هفتم شیعیان است، امام موسی کاظم(ع) در هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری متولد شدند و برخی نیز سال ۱۲۹ را ذکر کردند، محل تولد امام موسی کاظم(ع) ابواء (منطقه‏‌ای در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودی کنونی)است و ایشان در ۲۵رجب سال ۱۸۳ هجری قمری، در سن ۵۵ سالگی، به‏ وسیله زهری که در زندان” سندی بن شاهک” به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد به شها‌دت رسیدند. به همین مناسبت مختصری از زندگینامه آن حضرت را مرور می‌کنیم: 💠رویدادهای مهم زمان امام موسی کاظم (ع) 🔹نسب پدری و ما‌دری امام موسی کاظم(ع) 💠نسب پدری امام جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‏طالب (ع)است؛ نام مادر امام موسی کاظم (ع)حمیده مصفّاه. نام‏‌های دیگری نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع می‏‌داد. و درباره‏‌اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکی؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانی نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتی که از خدای متعال برای من و حجت پس از من است.» 💠فرزندان امام موسی کاظم(ع) بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) ۳۷ فرزند پسر و دختر داشت که ۱۸ تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه (س)است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته‌اند. 🔹کنیه‌ها و القاب امام موسی کاظم(ع) 🔹کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابواسماعیل. 🔹القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح. 🔹امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است. 💠شخصیت اخلاقی امام(ع) او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می‌فرمود. 🔹شب‌ها بطور ناشناس در کوچه‌های مدینه می‌گشت و به مستمندان کمک می‌کرد. مبلغ ۲۰۰، ۳۰۰ و ۴۰۰ دینار در کیسه‌ها می‌گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می‌کرد. صرار (کیسه‌ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره‌ای می‌رسید بی نیاز می‌گشت معذلک در اطاقی که نماز می‌گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود. 💠رویدادهای مهم زمان امام موسی کاظم (ع) ▪️شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسی کاظم (ع)به دست منصور دوانیقی، در سال ۱۴۸ هجری. 🔹پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسی کاظم (ع) در مسئله امامت  ادعای امامت و جانشینی امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسی کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه. مرگ منصور دوانیقی، در سال ۱۵۸ هجری، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدی عباسی، فرزند منصور. مبارزات منفیِ امام موسی کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتیِ هارون‏‌الرشید، در مناسبت‏‌های گوناگون. بدگویی و سعایت علی بن اسماعیل، برادرزاده امام موسی کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏ چینی یحیی برمکی، وزیر اعظم هارون. 💠سخنان برگزیده از امام موسی کاظم(ع) امام کاظم ‏(ع): سه چیز تباهی می‏‌آورد: پیمان شکنی، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت. 🔹کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است. 🔹اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام می‏‌کرد. 🔹کسی که هر روز خود را ارزیابی نکند، از ما نیست. 🔹در هر چیزی که چشمانت می‏‌بیند، موعظه‏‌ای است. 🔹هر گاه سه نفر در خانه‌ای بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت می‏‌کند. 🔹مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خودداری کنی، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنی. 🔹خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأی و فرمان ‏برهر کس مباش. @only_god_14 🍃🌹🍃🌹🍃 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؛ فکر هم بکنیم🌸🌺🌼 امام رضا علیه السلام: ليْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلاَةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ترجمه 🇮🇷 عبادت به زیادی نماز و روزه نيست، بلکه عبادت انديشيدن در امر خداى عز و جل است. 📚کافی، ج2، ص55 💧💧💧💧💧 🆔 https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، وَأَنَّكَ مَعْدِنُ التَّنْزِيلِ، وَصَاحِبُ التَّأْوِيلِ، وَحَامِلُ التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ، وَالْعَالِمُ الْعَادِلُ، وَالصَّادِقُ الْعَامِلُ، يَا مَوْلايَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِمُوالاتِكَ، فَصَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ وَشِيعَتِكَ وَمُحِبِّيكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ از درد نبود اگر که از پا افتاد هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد با این‌همه زنجیر، زمین‌گیر نشد زنجیر به دست و پای مولا افتاد 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵👈 معیار قبولی حرف دیگران !👌 «عَنْ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا صَالِحُ اتَّبِعْ مَنْ یُبْكِیكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِحٌ وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُون» ( كافى، ج 2، ص 683 ) حضرت علیه السلام می فرماید : از آن كسى كه حرفهائى به تو می زند كه آنقدر تلخ است كه تو را به گریه مى‌آورد، اما خیرخواه توست؛ حرف او را قبول كن. ⚡️🍃 «اتَّبِع» یعنى حرف او را گوش كن، بپذیر؛ [اگرچه] تلخ است، لیكن به نفع توست. « وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ »؛ ولى گوش نكن، پیروى نكن از حرف آن كسى كه حرفهاى شیرینى میزند كه خوشت مى‌آید. ⚡️🍃 و لبهاى تو را به تبسم باز میكند، فریبگر است، غش میكند با تو، خیرخواهى ندارد، از روى بددلى و بدخواهى است، [ولی] حرفى میزند كه تو خوشت بیاید؛ از این شخص پرهیز كن. ⚡️🍃 « وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُون»؛ وقتى پیش خداى متعال رفتید، آنگاه حقایق دلهاى یكدیگر را آنجا خواهید فهمید. [ شرح حدیث از حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای در مقدمه درس خارج ، 13/10/89 ] ❤️ (حفظه الله)❤️ ═══✼🍃💖🍃✼══ 🆔 https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙قصه‌ی امروز 📙 ✨﷽✨ 🔴 هیچ کس به من نگفت ✍هیچ کس به من نگفت: که دعای ما در فرج شما اثر دارد و آن را نزدیک می‌کند، نمی‌دانستم که شما دعا کردنمان را دوست داری و فرموده‌ای که خیلی برای فرج من دعا کنید. به ما نرسید که راز فرج و ظهورت در دعای شب و روز ما نهفته است و تا دستان تک تک ما آسمانی نشود و چشمانمان از اشک، بارانی نگردد تو نمی‌آیی. اگر به من گفته بودند که به آیت بصیرت، بهاء الدینی بزرگوار سفارش کرده‌ای که در قنوت نمازش «اللهم کن لولیک…» را زمزمه کند، ما هم از همان دوران نوجوانی، قنوتمان را زیبا می‌خواندیم. خیلی دیر فهمیدم که بعد از هر نماز، دعای مستجاب دارم که می‌توانم با آن، یک سنگ را از سر راه ظهورت بردارم. 💭ای کاش در نوجوانی می‌فهمیدم که چقدر دوست داری من لب به دعا بگشایم و آمدنت را زمزمه گر باشم تاسهمی هر چند کوچک در شادی دیگران داشته باشم. 📘کتاب "هیچکس به من نگفت" 🆔https://zil.ink/bettiabaei
مطامیر چیست؟ ___ ➬@Areffane «» اللهم العن اول ظالم ظلمه حق محمد و آل محمد 🆔https://zil.ink/bettiabaei
نوشته های ناهید: 🙎🏻‍♀️ پرده سوم من نقش نداشتم و فرصتی بود تا یکبار دیگه دیالوگم رو توی اتاق گریم بلند بلند تمرین کنم ؛ دیگه ترسیده بودم و فکر می کردم از عهده اش بر نمیام . تا اینکه صدام کردن بانو آماده شو داره نوبتت میشه ؛ این صحنه آخر زمانی بود که باید میرفتم کنار جنازه ی ابومسلم تا با اون وداع کنم ؛ مرتضی خان کارگران نمایش تقریبا قهر بود و با اینکه دلش نمی خواست با من حرف بزنه با حرص گفت : تورو سر جد پدرت این بار اشتباه نکنی همه چیز بستگی به این صحنه داره و اگر خراب کنی بیچاره میشم ؛ چه غلطی بود کردم تو رو آوردم توی این کار ؛ اینطوری بِر و بِر منو نگاه نکن مثل شتری که به نعل بندش نگاه می کنه ؛ خراب کردی دختر ؛ خراب ؛ و من که بشدت مورد شماتت قرار گرفته بودم ؛ از همون لحظه ی اول با بغض وارد صحنه شدم ؛چراغ ها خاموش بود و فقط یک نور افتاد روی من و موزیک غم انگیزی فضای سالن رو پر کرد ؛ با قدم هایی لرزان به جنازه نزدیک شدم ؛ نگاهی به پیکر بی جان ابومسلم انداختم ؛احساس بدی داشتم و دلم می خواست گریه کنم ؛ در حالیکه بفض در صدام کاملا مشخص بود دستهامو رو بالا بردم و اشکهام ریخت و فریاد زدم؛ نفرین به این دنیا ؛ نفرین بر دستی که دلیرترین و با شرف ترین مرد ایران زمین رو از پا در آورد ؛ نفرین بر دشمن های این خاک ؛ خاک من ایران من ؛ ایران عزیزم که شیرمردی چون تو را پرورش داد , آه خدای من نمی توانم این درد را در سینه نگه دارم ؛آخر من چگونه بار این غم رو به دوش بکشم ؟ که در غم هجران تو هر آزاده مرد و زنی می سوزد ؛ ایران به سوگ تو نشسته است ؛ سردارم ؛ سرورم من توان وداع با تو رو ندارم ؛ ای خاک حرامت باد که دلیرمردی چون ابومسلم را پذیرا می شوی . و این کلمات رو طوری با گریه و شیون ادا می کردم که تقریبا همه ی تماشاچی ها به گریه افتادن ؛ بعد کنار جسد ابومسلم زانو زدم ؛ دستهامو گذاشتم روی قلبم و سرم رو گذاشتم روی زمین کنار ابومسلم و پرده بسته شد ؛ صدای کف زدن ها و رخساره رخساره گفتن ها نشون می داد که تماشاچی ها حسابی تحت تاثیر قرار گرفتن ؛ همه ی بازیگران اومدن روی صحنه پرده دوباره باز شد؛ ولی جمعیت یک صدا رخساره رو تشویق می کردن ؛ از خوشحالی بازم اشک ریختم باورم نمی شد چه لحظات با شکوهی انگار تمام دنیا توی دست های من بود ؛ در واقع برای بازیگر این یعنی اوج موفقیت ؛ لحظاتی که اونو تا ابد عاشق تئاتر می کنه و نمی تونه از این دقایق لذت بخش بگذره . منم یک همچین احساسی داشتم ؛پرده بسته شد ولی مردم اونقدر دست زدن که دوباره بازش کردن ؛ مرتضی خان از خوشحالی مرتب بهم می گفت آفرین بانو باریکلا دختر اشک منم در آوردی دیگه فردا شب سالن قلقله میشه آفرین دختر ؛چشمم افتاد به آقام که یک گوشه ایستاده بود ولی احساس کردم اوقاتش تلخه رفتم نزدیکش و با خوشحالی گفتم : آقاجون دیدن چقدر مردم برام دست زدن مرتضی خان هم خیلی راضی بود بهتون نگفت ؟ جواب داد : بدو بابا جون لباس عوض کن بریم خونه من خیلی خسته شدم ؛ در این طور مواقع من می دونستم که نباید سر بسر آقام بزارم وقتی بد خلق می شد جرئت نمی کردم باهاش حرف بزنم . همون جلوی در تئاتر آقام یک درشکه گرفت و سوار شدیم ؛ من با حرکت درشکه و نسیمی که به صورتم می خورد با دوبال خیال پرواز می کردم و خودمو بزرگترین هنرپیشه دنیا می دیدم ؛ انگار همه ی مردم توی خیابون و پیاده رو به خاطر من اومده بودن بیرون و داشتن منو تشویق می کردن ؛ صورتم رو بطرف بادی که از حرکت درشکه بوجود میومد گرفته بودم وهنوزم صدای کف زدن های تماشاچیان رو می شنیدم ؛ درشکه سرخیابون ما نگه داشت و گفت : من جلوتر نمیرم همین جا پیاده بشین ؛ آقام دست کرد توی جیبشو سی شاهی داد به درشکه چی و بدون چون چرا پیاده شد و منم دنبالش ؛ ما می دونستیم که درشکه ها از ترس شکسته شدن چرخ هاشون توی اون خیابون پر از چاله و چوله نمیرن . بعد مثل همیشه دست منو گرفت و همینطور که شونه به شونه هم میرفتیم بطرف خونه گفتم : آقاجون شما خوشحال نشدین که نقشم رو خوب بازی کردم ؟ چرا اوقاتون تلخه حرف نمی زنین ؟ گفت :بانو جان این حال تو رو می فهمم ؛ خندیدم و پرسیدم کدوم حال ؟ گفت :همین غروری که بهت دست داده ؛ همین بی خبری از آینده ؛ تا این ده شب تموم بشه جون منم بالا میاد ؛ گفتم عه آقاجون این چه حرفیه ندیدین مردم برام چیکار کردن ؟ شما بهم افتخار نکردین ؟ گفت : خطرشو بیشتر حس کردم ؛ بابا گول این کف زدن ها رو نخور مردم امروز برات کف می زنن و فردا به هر دلیلی که خوششون نیاد تو رو هو می کنن ؛ می خوای خودتو بدی دست این احساس های زودگذر ؟ این چند شب که تموم شد این کارو ببوس و بزار کنار ؛ من می خوام تو درس بخونی و برای خودت کسی بشی آینده ی این کار جلوی چشمت هست باز کن و ببین ؛ من آینده ی تو هستم ؛ گفتم : خب اگر