دیشب به سیلِ اشک رَهِ خواب میزدم
نقشی به یادِ خَطِّ تو بر آب میزدم
ابرویِ یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یادِ گوشهٔ محراب میزدم
هر مرغِ فکر کز سرِ شاخِ سخن بِجَست
بازش ز طُرِّهٔ تو به مِضراب میزدم
رویِ نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخِ مهتاب میزدم
چشمم به رویِ ساقی و گوشم به قولِ چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
نقشِ خیالِ رویِ تو تا وقتِ صبحدم
بر کارگاهِ دیدهٔ بیخواب میزدم
ساقی به صوتِ این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و مِیِ ناب میزدم
خوش بود وقتِ حافظ و فالِ مراد و کام
بر نامِ عمر و دولتِ احباب میزدم
#حافظ
#غزل
@beytolghazal
روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو!
عُمرِ مرا ببین که به افتادگی گذشت...
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal
تنم تابوت غمگینی که جانم رانمی فهمد
دل تنگم حصار استخوانم را نمی فهمد
شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست می گرید
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد
انارم دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم
کسی تا نشکنم راز نهانم را نمیفهمد
دلم تنگ است و می گریم،دلم تنگ است و میخندم
کسی که نیست دیوانه جهانم را نمی فهمد
چنان درآتش غم سوخته جانم که میدانم
پس ازمرگم کسی نام و نشانم را نمیفهمد
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
تار و پود موج این دریا بههم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
باید کمک کنی، کمرم را شکستهاند
بالم نمیدهند ، پرم را شکستهاند
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پلهای امنِ پشت سرم را شکستهاند
هم ریشههای پیر مرا خشک کردهاند
هم شاخههای تازهترم را شکستهاند
حتی مرا نشان خودم هم نمیدهند
آئینههای دور و برم را شکستهاند
گلهای قاصدک خبرم را نمیبرند
پای همیشهی سفرم را شکستهاند
حالا تو نیستی و دهانهای هرزه گو
با سنگِ حرفِ مُفت، سرم را شکستهاند
#مهدی_فرجی
#غزل
@beytolghazal
ز شرمْ گرچه تهی ماند از تو آغوشم
نمیشود شب دیدارمان فراموشم
دلم که بود خروشان چو بحر شد خاموش
چو موج گرم صدایت دوید در گوشم
زدی به شانهی من تکیه و ندانستی
که بار غم فتد از رفتن تو بر دوشم
به رنگ بخت منَش آفریده است خدا
بیا که مُردهی آن گیسوی سیهپوشام
گَرَم تو خون جگر دادهای حلالم باد
وگر ز جام لبت مِی کشیدهام، نوشم
به خویش بازنیارد مرا ز مستیِ عشق
اگر که بالزنان آید از سفر هوشم
نمیشود دل دریاییام تهی از شور
اگر به صورتِ ظاهر فتاده از جوشم
از آن زمان که جدا ماندم از گل رویت
چو بلبلی که خزانش زده است خاموشام
به یکدو حرف کنم مختصر حکایت را
تو را ز یاد نبردم، مکن فراموشم!
#محمد_قهرمان
#غزل
@beytolghazal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را🥀
#کاظم_بهمنی
#تک_بیتی
@beytolghazal
با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی
روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهیهای عاشق را چه خوش پرداختی
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی...
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
ماهیشدن به هیچ نیرزد، نهنگ باش
بگریز از این حقارتِ آرامشی که جوست
#حسین_منزوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
میکشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود
بی شانهی تو سر به کجا میگذاشتم،
ای نارفیق! کوه و بیابان اگر نبود؟!
پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه میشکافت، گریبان اگر نبود!
در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!
از این جهانِ سفله به یک خیزش بلند،
رد میشدیم، تنگیِ دامان اگر نبود!
میگفتمت چه دیدهام و چیست در دلم،
این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!
#حسین_جنتی
#غزل
@beytolghazal
تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش
دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود، میبخشیدمش
از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر
در کنارم بود و من با دیگران میدیدمش
هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه مینامیدمش
با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر میخواستم آن روز میبوسیدمش
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
اين ماه، عادتم شده در وا نمیكنم
از پشت شيشه، برف تماشا نمیكنم
از ترس خشک بودنشان پشت پنجره
يک لحظه هم نگاه به گلها نمیكنم
اين روزها از آينهها طفره میروم
با حرفهای راست مدارا نمیكنم
بيرون از اين اتاق مكرّر نرفتهام
پرواز از اين قفس به تماشا نمیكنم
در كفشهام شوق خطر خاک میخورد
پای سفر ندارم اگر پا نمیكنم
چندیست نامههام بدون نشانیاند
حتی خودم خودم را پيدا نمیكنم
اين ماه، باورم شده در خانه نيستم
گيرم كه زنگ هم بزنی، وا نمیكنم
#مهدي_فرجی
#غزل
@beytolghazal
چای دم کن! خستهام از تلخی نسکافهها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
#حامد_عسکری
#تک_بیتی
@beytolghazal
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید...
جوشید چشمه در دل قرآن به نام او
اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید
یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک
لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید...
از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود
از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید
میخواست تا خلاصه شود عشق در کلام
از بین واژههای جهان مادر آفرید
#مهدی_مردانی
#غزل
@beytolghazal
عفیفه بود و نشان داد برتری در چیست
که فرق ریگ و دُر آن است: این صدف دارد!
#محمود_کریمی
#تک_بیتی
@beytolghazal
باران! بزن بر شانههایم هیچدستینیست
هرگز کسیبامن چنانیکه توهستینیست
برخاستماز سفرهی دلتنگی دنیا
برخاستم،آنگونهکه شوقنشستینیست
دلکندهام از هرچه...حتیاز خودم آری!
رودمکه کوهم نیز بند و پایبستینیست
ساقی!مجالتازهای از عشقمیخواهم
پشتخرابآباد اینهشیار مستینیست
ایروزگار! ایسنگیجاری! مرا بشکن
در وسعت آیینه مفهوم شکستی نیست
تنهاییام را هیچکس پرپر نخواهدکرد
باران! بزن بر شانههایم هیچدستینیست
#سید_وحید_سمنانی
#غزل
@beytolghazal
گفتم که: بعد از آن همه دلها که سوختی،
کس می خورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم!
#رهی_معیری
#تک_بیتی
@beytolghazal
عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
#خاقانی
#غزل
@beytolghazal
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از مایی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلسافروزی تو ماه مجلسآرایی
منم ابر و تویی گلبن که میخندی چو میگریم
تویی مهر و منم اختر که میمیرم چو میآیی
مراد ما نجویی ورنه رندان هوسجو را
بهار شادیانگیزی حریف باده پیمایی
مه روشن میان اختران پنهان نمیماند
میان شاخههای گل مشو پنهان که پیدایی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی
مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی
من آزردهدل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانیها به ترک جان توانایی
#رهی_معیری
#غزل
@beytolghazal
بیدل در این ستمگاه از دردِ ناامیدی
بسیار گریه کردیم، حالا بیا بخندیم...
#بیدل_دهلوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مِهرورزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راهِ دیگر آید
گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد
گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید
گفتم که نوشِ لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید
گفتم زمانِ عِشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
#حافظ
#غزل
@beytolghazal