یک لحظه دلم زائر ایوان نجف شد
دل رفت به پابوسی ومهمان نجف شد
به به چه جلال وچه شکوه وجبروتی
سر تا قدم من همه حیران نجف شد
ذکر لب هر ذره علی بود در آن شب
دیدم در و دیوار غزلخوان نجف شد
ناد علیً یا علی، آمد به دل وجان
ذکرش ز شعف سلسله جنبان نجف شد
بارید مرا اشک ز چشمان گنهکار
ناگاه دلم غرقهی باران نجف شد
دل رفت به یاد علی و فرق پر از خون
از غصه فلک دست به دامان نجف شد
یادم به غم و غربتِ مولا علی افتاد
محراب هم از غصه پریشان نجف شد
#علی_زینبی
#غزل
@beytolghazal
ولی تمام نشد مرتضی؛ دوباره تپید
به سینهی من و ما رفت و نام او دل شد❤️
#سید_حمیدرضا_برقعی
#تک_بیتی
@beytolghazal
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست
یک لحظه غمت از دل من مینشود دور
گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست
یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که: فرمای، دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست
#عراقی
#غزل
@beytolghazal
از دوست قاصدی که پیام آورد به دوست
انصاف میدهم که کم از جبرئیل نیست
#حکیم_نزاری
#تک_بیتی
@beytolghazal
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین، خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا، قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
#حافظ
#غزل
@beytolghazal
امشب که در آخرین فرازم یا رب
از غصه پر از سوز و گدازم یارب
چون حسرت یک ماه چنین تلخ بُود
با حسرت یک عمر چه سازم یا رب؟!
#عاصی_خراسانی
#رباعی
@beytolghazal
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
#تک_بیتی
@beytolghazal
با تمام ابرهای در سفر همراه ما
گفتهایم از اینکه پایانی ندارد راه ما
زندهایم و از نظرها غالبا پنهان، بناست
بر همه پوشیده باشد راز مخفیگاه ما
ما کبوترهای چاهی، گاه بیهمصحبتیم
هرکه دلتنگ است گاهی سر کند در چاه ما
ما رفیق وعدههای قبل و بعد خرمنیم
ذرّهای جریان ندارد آب زیرِ کاه ما
ما غروب جمعههای بیتفاوت نیستیم
در دل هرکس نمیافتد غم ناگاه ما
ما به روی بام میمیریم همچون آفتاب
بر سر پیشانی ما میدرخشد ماه ما
نعش ما پروانهها را باد با خود میبرد
میرود از دست گاهی فرصت کوتاه ما
ما سوار اسبهای بالدارِ عزّتیم
در زمین پیدا نمیشد مرکب دلخواه ما
غُرّشی کردیم روزی آنچنانکه سالهاست
هیچ کفتاری نمیآید به جولانگاه ما
دل در آتش، سینه خاکستر، جگرهامان مذاب
آه اگر روزی بگیرد دامنی را آه ما...
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
چند سال است دو ديوانه به هم خيره شدند
دستها را زده بر چانه به هم خيره شدند
از پس پنجرهای رو به هم اما بسته
چون دو همسايهی بيگانه به هم خيره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند
طاقت شيشهایِ پنجره از هم پاشيد
بس که يک عمر جسورانه به هم خيره شدند
عشق در نقطهی پايان خود آرام گرفت
روي قافی که دو افسانه به هم خيره شدند
#انسیه_سادات_هاشمی
#غزل
@beytolghazal
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان، غم مجنون شیدا را...
#سعدی
#تک_بیتی
@beytolghazal