eitaa logo
بېسېم چې
810 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
•| 🥀 |• خاکے‌ترازخاک‌شدند.. آنانےکه راهِ‌آسمان‌رابہتراز زمین‌شناختند..((:
اولا جووناۍ ما نمردن ! دوما جنگ نعمت بود تو نمیفهمے.. یَقَتَم بِبَنْد🚶🏻‍♂✋🏿!!
4_6008192929619773969.mp3
9.05M
احمد شدھ داماد و 😍 خدیجه است عروسش 😍 جبریل زمین آمده با خیل نفوسش 😍 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢غربی ها در حال تخریب چهره ی حضرت مهدی(ع) با ساخت فیلم های پر هزینه و آخرالزمانی
به خودشون میگن کابوس جمهوری اسلامی 😂😂 شما دو تا ته تهش در حد عکس پایینی هستید :)
بېسېم چې
به خودشون میگن کابوس جمهوری اسلامی 😂😂 شما دو تا ته تهش در حد عکس پایینی هستید :)
🔴اجازه بدید اصلاح کنم: مادری که یک فرزندش بابت مصرف مواد مخدر سنگ‌کوب کرد و فرزند دیگه‌اش دست به خودکشی زد. قطعا اون یک مادر موفق نبوده و نیست؛ فرح حالا فقط یک پیرزن رو به مرگه و بس؛ حالا چه به ریش اخوند بخنده چه به قبر شوهرش :) ✍️پوریا فاضل
•بسم الله الرحمان الرحیم• 📚| ❤️| صدای زنگ در، چشم های مادر را باز کرد، به طرف آیفون دوید🚶 تا صدای زنگ بعدی علی را بیدار نکند، صدای بچه ها بود، به قرار همیشگی، نوبت استراحت مادر بود و پرستاری آن ها، انگار علی بیدار بودـ -سلام داش علی!‌خوبی برادر؟☺️😉 صدای گرفته اش را صاف کرد و در حالیکه آب دهانش را قورت می داد یک کمی روی تخت جابجا شد و کمرش را صاف کرد.😃 -فعلا این بالش رو بذار پشتم تا برادریتو ثابت کنی!😉 -به روی چشم🙈😁 شما امر بفرمائید کیه که اجرا کنه؟!😂 -بذار بگما! ما دو تا محض ریا آومدیم اینجا، و الا اولین نفری که بخوابه خود منم ، گفته باشم😂😂 صدای خنده هایشان که خط و خش خواب آلودگی ، داغون و زمختش کرده بود، مادر با عجله با سینی به اتاق کشاند -بچه های گلم ساعت یک شبه حق الناسه مادر😄 -چشم حاج خانوم !چشم!شرمنده🙈😪 -خدا خیرتون بده پسرای من!شبتون بخیر.😄😊 -شب بخیر مادر خیالتون راحت🌙 ادامه دارد....
•بسم الله الرحمان الرحیم• 📚| ❤️| لبخند ملایمی زده و سرش را مودبانه تکان میداد.😄 -خیالتون راحت باشه مادر، خودم علی اقا رو می کشم!😂 این را گفت و پرید به طرف علی، 😂🏃 انقدر خسته بود که تا سرش را روی بالش گذاشت آروم ب خواب رفت😊😴 ما می رفتیم خونه ی علی رو حیه می گرفتیم و بر می گشتیم ؛ با اینکه حالش بد بود اینقدر با نمک صحبت می کرد و تکه می انداخت و... مثلا با حشره ها هم شو خی میکرد😃 میزدشون کنار و می گفت : برو عقب😅 به جای اینکه یه تلی اقای داغون ببینیم که افتاده و بچه ها هم بعد دیدنش داغون بشن بیان بیرون😣 وقتی علی اقا رو میدیدن یک ربع بیست دقیقه بعد با خنده میومدن بیرون😃😉 واقعا پیش علی اقا رفتن انرژی داشت😁 ادامه دارد....