eitaa logo
بېسېم چې
831 دنبال‌کننده
19هزار عکس
8.4هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
😅 😂 🍀👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده😴بودیم دو سه نفر بیدارم کردند😧 و شروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 🤔مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤 🍃گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😃😂 خلاصه همین طوری سی نفر را بیدار کردیم!😅😉 💟حالا نصف شبی جماعتی بیدار شدیم و همه دنبال کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه کنند!😃😄 😀فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هر شرایطی 😶خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 🌺یکی میگفت: محمدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شی!😫 دیگری داد میزد: دیگه چی میگی؟⁉ مگه تو نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!😐😅 ✴گفتیم: برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این که فکر میکردند جدیه رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم: ✅برو خودت رو روی محمد رضا بینداز و یک نیشگون بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضا و گفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا از جا پرید و چنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه 👊 شدیم ولی حسابی خندیدیم🤣😂🤣😅😄😁😆 یاد شهدا با صلوات✨ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍀بیسیم چی🍀 ┄┄┅┅❅༻‌☑️༺❅┅┅┄┄ https://eitaa.com/ghasen ┄┄┅┅┅❅═❁═❅┅┅┅┄
🌸فلفل🌶 آقامهدی هر وقت می‌افتاد تو خـط شوخی دیگر هیـچ‌کس جلـودارش نبود...😄 یک‌وقت هندوانه‌ای را قاچ‌کرد، لای‌آن فلفل پاشید، بعد به‌ یکی‌از بچه ‌ها ‌تعـارف‌ کرد... اون‌ هم برداشت و شروع کرد به ‌خـوردن! وقت حسابی دهانش سوخت..آقامهدی هم‌ صدای خنده ‌اش بلند شد. بعد رو کرد بهش‌ گفت : داداش! شیرین بود؟! 😁😁😁😁 🌷صلوات ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯
بېسېم چې
حرفای‌حاج‌حسین‌از‌جبهہ‌رفتنش‌😂🔪
😂 🌸پدر🌸 🌹از قبل به همه گروهان گفته بودم کسی حق ندارد در گروهان سیگار بکشد ، شب تعداد هفت نفر نیرو به گروهان ما ملحق شده بودند و من نمیدونستم که پدرم در بین آنهاست فردا صبح زود که هوا هنوز نیمه تاریک بود ، در حین برگزاری صبحگاه متوجه شدم کسی کبریت زد و سیگاری را روشن کرد ، خوب که دقت کردم دیدم از نیروهای جدید دیشب است ، نگاهم را تیز کردم دیدم پدرم است بعضی بچه‌ها که متوجه شده بودند و می‌شناختند با خنده گفتن پدرته داره سیگار میکشه بعد هم زدند زیر خنده من هم هاج و واج مانده بودم گفتم برادر نظر زاده سیگار کشیدن تو این گروهان قدغنه پدرم که بشدت عصبانی بود در حالی که داشت از صف گروهان خارج میشد بلند گفت تو غلط میکنی ، من سیگار می‌کشم به تو هم ربطی نداره بعد ادامه داد تا دیروز پدرش بودم حالا شدم برادرش ... و صدای خنده ... 😂😂😂
خواستگاری اومد گفت: من تا دارم اول با ازدواج کردم بعدبا بعدبا آخرش با
گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم: تا منظورت چه باشد.🙃 گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔 گفتم: آری. گفت: در چی؟ 😳 گفتم: در خواندن نماز شب.😊🤲🏻 گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری.🌺 گفت: در چی؟ 😮 گفتم: در توفیق شهادت.😇🌷 گفت: جرزنی بود؟ 😳 گفتم: آری.🌾 گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات.😭💠 گفت: بخور بخور بود؟😏 گفتم: آری.☺ گفت: چی می‌خوردید؟ 😏 گفتم: تیر و ترکش 🔫😔❣ گفت: پنهان کاری بود؟ گفتم: آری.😊 گفت: در چی؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه‌ها.👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری.🌸 گفت: چه پستی؟؟ 🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین.🧔🏻 گفت: آوازم می‌خوندید؟🎙 گفتم: آری. گفت: چه آوازی؟ گفتم: شبهای جمعه دعای کمیل.📿 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫 گفتم: آری. گفت: صنعتی یا سنتی؟؟😏 گفتم: صنعتی، خردل، تاول‌زا، اعصاب☠🥀 گفت: استخر هم می رفتید؟💧 گفتم: آری... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی، مجنون.🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید؟ گفتم: آری. گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین، شلمچه، فکه، طلائیه.🇮🇷 گفت: زیر ابرو هم برمی‌داشتید؟ 🙄 گفتم: آری گفت: کی براتون برمی‌داشت؟😏 گفتم: تک‌تیرانداز دشمن با تیر قناصه.😞🗡 گفت: پس بفرمایید رژ لبم می‌زدید؟😏💄 گفتم: آری خندید و گفت: با چی؟😅 گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان🌹😭 سڪوت کرد و چیزی نگفت... :) 😔