ملاعباس چاووش مازندرانی شب جمعه به کربلا مشرف شد. آقا را در عالم رویا دید.
آقا بهشون فرمودند: (رفتی شهرتون
سلام منو به چایی ریز هیئت تون (در بعضی نقلها کفش جفتکن) برسون. بهش بگو حساب چاییهایی که تا حالا برا ما ریخته رو داریم.)
آقا صحبتشون ادامه دادند:(اگه بازم شب جمعه آمدی کربلا، دیگه روضه علیاکبر ما رو نخون! آخه مادرما شب جمعه کربلاست. طاقت شنیدن روضه علی اکبر رو نداره.)
📒کتاب کرامات الحسينيه، ج۲ ص ۱۱.
#بغض_قلم
#محرم_خوانی
🆔 @bibliophil
آنگاه که همه رفتند با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه، آمدی که:(مولای من، به خدا که جگرم از داغ رفتگان میسوزد و زندگی را بیاینان خوش نمیدارم! آقای غریب و بیکسم! بگذارید بجنگم!)
_بگذارم بجنگی؟ تو آخرین امید و عزیزترین کس حسینی. تو ماه خاندان بنیهاشمی.
تو تکیهگاه منی. اگر گزندی به وجود نازنینت برسد، چه؟
اگر زنان و اطفال خیمهگاه خبردار شوند که به تو چشم زخمی رسیده، امیدشان پاره میشود...
نه برادرم، نه امیدم، نه...
جنگ نه!
اما کودکان تشنهاند!
اگر میتوانی، فقط قدری آب...
📒 کتاب ماه به روایت آه
#محرم_خوانی
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
پدرتان یزید، سه بار در برابر لوای حسین، نشست و برخاست و با اعجاب و تحسین گفت: (یاللعجب! شگفتا غیرت و حمیت و شجاعت حامل این پرچم که حتی اجازه نداده است بر تیر پرچم نیز خدشه وارد شود!)
زحر به قیس گفت: پرچم را پس از کشتن حسین با سختی و مشقت از زین اسب عباس بن علی بیرون کشیدیم.
عباس لوای حسین را چنان بر زین اسب خود استور کرده بود که حتی پس از قطع دو دست و تیر باران او که باعث فرو افتادنش از اسب شد، لوای حسین تا عصر عاشورا بر زین اسب عباس در اهتزاز بود.
📒کتاب ماه به روایت آه
#حامل_لوا_الحسین
#یا_عباس_دخیلک
#محرم_خوانی
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
بیش از پنجاه تن از جنگاوران سپاه شام و کوفه مدعی کشتن عباس بودند. به خدا نزدیک بود فتنهای رخ دهد که امیر عمربنسعد بر سرشان فریاد زد که: خاموش باشید. به خدا قسم کشتن صاحب لوای حسین کاری نیست که از ده کس و بیست کس ساخته باشد.
📒 کتاب ماه به روایت آه/ ابوالفضل زورویی نصرآباد/ نشر نیستان
#یا_عباس_دخیلک
#محرم_خوانی
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
02.Baqara.100-101.mp3
1.32M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت صد و صد و یکم | سوره بقره|
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: 7mint
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
دستش که به آب خـورد
یاد وصیت پـدرش افتاد
"کنارش بمان"
مظلوم تر از او نیسـت
چنان سراسیمه بازگشـت
که دست هایش را جا گذاشـت
#السلام_علیک_یا_قمر_العشیره💔
#تاسوعا
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
اولین بار که نگاهم به گنبد علمدار خورد اربعین سال ۹۱ بود. قبل از رسیدن به کربلا، در حوالی ستون هزار مسیر پیادهروی نجف تا کربلا موکبی بود با پنجرههای آبی و دیوارهای نقرهای.
در حیاط موکب پرچم بزرگی نصب بود. بلند و سیاه با نوشتهی: یا حامللوا الحسین.
قبل از رسیدن به حرم، مهماننوازی علمدار را دیدم. خادمهای موکب با تحصیلات بالا بزرگترین افتخار خود را خادم عباس بودن میدانستند. یکی دکتری داشت، دیگری فوقلیسانس و...
آن که دکتری داشت، سرویس بهداشتی موکب را تمیز میکرد. آن دیگری که پا نداشت به زائرها خوشآمد میگفت.
هرچه برای رفاه یک زائر خسته در راه آمده نیاز بود، در این موکب تمیز و بزرگ فراهم بود.
ما سیراب از عشق عباس، وارد کربلا شدیم. من از بین نخلها دنبال گنبد میگشتم، و ماه را دیدم، ایستاده به تماشای خورشید.
به پشت درب حرم علمدار که رسیدیم. از ازدحام جمعیت درب خانه بابالحوائج بسته شده بود. باورم نمیشد. مگر در خانه بابالحوائج هم بسته میماند؟
این همه راه، پیاده آمده بودیم و به در بسته خوردیم!
باور نمیکردم، شاید بعضی برگشتند ولی من باور نمیکردم درب خانه باب الحوائج بسته بماند. ایستادم، باید این در باز میشد.
هجوم جمعیت افراد پشت در، چون سیل خود را به ساحل آرامش ضریح رساند.
من اولین نفری بودم که قفسه سینهام به مشبکهای ضریح کوبیده شد.
همینجا بود که عشق علمدار بر قلبم نقش بست و بیرون نیامد. هرچند جسم ضعیفم را زنان عراقی بیرون کشیدند اما این عشق بیرون کشیدنی نبود.
بعد از آن روز چند بار دیگر راهی کربلا شدم. همیشه برایم فاصله حرم علمدار تا خیمهگاه اشکآور بود. من سواری را میدیدم که با تمام وجود به دنبال رسیدن است و فقط چشم به خیمهگاه دارد.
و وقفالعباس، ایستاد، ایستاد و دنیا از حرکت ایستاد. چه فاصلهی کمی مانده بود که برسد، عمو به خیام! کربلا که میروم به همین فاصلهها گریه میکنم!
فاصله کم تل زینبیه تا حرم امام حسین
فاصله کم خیمهگاه تا حرم حضرت عباس
فاصله خیمه حضرت عباس تا خیمه امام حسین(علیهالسلام)
من بارها دست علمدار را بعد از آن زیارت اول در زندگیام دیدم.
وقتی کتاب پشتپرچمقرمز برای نوقلمی چون من بدون پرداخت یک ریال چاپ شد، وقتی مسیر حرفهای شدنم از پشت پرچم قرمز آغاز شد، من عنایتهای ویژه عباسبنعلی را دیدم.
تا عمر دارم مدیون عباسم!
او که یکبار شرمنده بچههای حسین شد، دیگر شرمنده کسی نمیماند.
او کمترینها را به بالاترین قیمت میخرد!
و چقدر دوستت دارم ماهترین عموی دنیا
این عشق را از قلبم نگیر!
#دلنوشته
#تاسوعا
🆔 @bibliophil
موکب حرم حضرت عباس(عليهالسلام) در مسیر پیادهروی اربعین/ با پرچم بزرگ حامللوا الحسین(عليهالسلام)
#یا_عباس_دخیلک
#محرم_خوانی
#حامل_لوا_الحسین
🆔 @bibliophil
#عبّاس باید هم از مشک محافظت کند،
هم از جان خویش.
حفظ جان برای حفظ آب وَ
حفظ آب برای حفظ جانان.
اگر عبّاس نماند چه کسی آب را به خیمه ها برساند و اگر آب نماند، عبّاس با چه رویی خودش را به خیمه ها برساند؟!
آنچه اکنون در آغوش عبّاس است،
فقط یک مشک آب نیست،
آبروی عبّاس است،حیثیت عبّاس است.
📒کتاب سقای آب و ادب/ سیدمهدیشجاعی/ نشر نیستان
#تاسوعا
#یا_عباس_دخیلک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
چون درک کرده حالت یک نا امید را
خیلی به رفع حاجت مردم مصمم است
#باب_الحوائج
#غروب_تاسوعا
#یا_عباس_دخیلک
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
علامه امینى(رحمهاللهعلیه) شب عاشورا براى امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) صدقه کنار میگذاشتند و میگفتند: امشب قلب حضرت در فشار است...
#محرم
#عاشورا
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
عالم همه قطرهاند و دریاست حسین
مردم همه بندهاند و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کرم دارد و آقاست حسین
#محرم
#عاشورا
#شعرهای_معروف
#شاعران_گمنام
🆔 @bibliophil
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
#محرم
#عاشورا
#شعرهای_معروف
#شاعران_گمنام
🆔 @bibliophil
گرفتارم، گرفتارم ابالفضل
گره افتاده در کارم ابالفضل
#محرم
#عاشورا
#شعرهای_معروف
#شاعران_گمنام
🆔 @bibliophil
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
#محرم
#عاشورا
#شعرهای_معروف
#شاعران_گمنام
🆔 @bibliophil
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمیخواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود.
روز عاشورا میگوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟»
شب صحبت میکند تا مبادا خبیثی در بین طیّبها باشد، و روز سخن میگوید تا مبادا طیّبی در بین خبیثها مانده باشد.
شب غربال میکند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال میکند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند.
#بغض_قلم
#محرم
#عاشورا
🆔 @bibliophil
چون حسین (علیهالسلام) شهید شد. فرشتگان شیون و گریه به خدا بلند کردند و عرض کردند: پروردگارا! این حسین مهمان تو است، پسر دختر پیغمبر تو است.
خدا نمونهی قائم را برپا داشت و فرمود: انتقام میگیرم!
📒کتاب نفسالمهموم/ ص ۳۲۶
#محرم
#عاشورا
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
چه غروب دلگیری!
دلگیر باد از این پس تمام غروبهای عالم!
تو هم چشمهایت را ببند خورشید!
که پس از حسین، در دنیا چیزی برای دیدن وجود ندارد. دنیایی که حضور حسین را در خود برنمیتابد، دیدنی نیست!
📒کتاب آفتاب در حجاب/ سید مهدی شجاعی/ نشر نیستان
#بغض_قلم
#شام_غریبان
#محرم
🆔 @bibliophil
دشمن آب را آزاده کرده است.
یعنی به فرزندان زهرا هم اجازه داده است که از مهریه مادرشان سهمی داشته باشند.
بچهها را میبینی که با رنگ روی زرد، با لبهای چاک چاک و گلوهای عطشناک، مقابل ظرفهای آب نشستهاند، اما هیچکدام لب به آب نمیزنند. فقط گریه میکنند.
به آب نگاه میکنند و گریه یکی عطش عباس را به یاد میآورد، یکی تشنگی علیاکبر را تداعی میکند، یکی به یاد قاسم میافتد، یکی از بیتابی علیاصغر میگوید و...
در این میانه، لحن سکینه از همه جانسوزتر است که با خود مویه میکند: پدرم را آب دادند یا تشنه شهیدش کردند؟!
تاب این منظره طاقت سوز، بیمدد از غیب، ممکن نیست. پرده را کنار میزنی و چشم به دور دستها میدوزی، به ازل، به پیش از خلقت، به لوح، به قلم به نقشآفرینی خامهی تکوین، به معماری آفرینش و...
میبینی که آب به اشارت زهراست که راه به جهان پیدا میکند و در رگهای خلقت جاری میشود.
همان آبی که دشمن تا دمی پیش به روی فرزندان زهرا بسته بود و هماکنون با منت به رویشان گشوده است.
باز میگردی.
دانستن این رازهای سر به مهر خلقت و مرورشان، بار مصیبت را سنگینتر میکند.
باید به هر زبانی که هست آب را به بچهها بنوشانی تا حسرت و عطش از سپاه تو قربانی دیگری نگیرد.
چه شبی است امشب زینب!
عرش تا بدین پایه فرود آمده است یا زمین زیر پای تو تا جایگاه خدا اوج گرفته است؟
اگرچه خسته و شکستهای زینب! اما نمازت را ایستاده بخوان! پیش روی خدا منشین.
📒کتاب آفتاب در حجاب/ سید مهدی شجاعی/ نشر نیستان
#شام_غریبان
#یا_زینب
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil