۶) بدیهیسازی
سادگی یک شیوه فرمی
بدیهیسازی یک شیوه ساختاری
مثال
(فردوسی که نویسنده شاهنامه است.)
(نویسنده شاهنامه)
بدیهی که ذهن بلافاصله میفهمد که نویسنده شاهنامه همان فردوسی و نیاز به ذکر نمیبیند.
۷)تکهبرداری
برداشتن بخشی از داستان یا متن که حاشیه تلقی شود و غیرضروری.
تکهبرداری شکلی از حذف
اما تفاوت آن در این که بخش کاملی
از متن یا داستان برداشته میشود.
مثل برداشتن یک اپیزود مستقل و کامل
از بدنه اصلی یک داستان اصلی
۸)مرتبسازی
نظم بخشیدن که از حجم داستان کم میکند.
گاهی بخشی از انتها به ابتدا میاد مثل مرتب کردن اثاثیه در یک انبار که فضا بیشتر میکند.
#ادامه_دارد
👇مبحث جلسه بعد(روش انتخاب موضوع برای داستان کوتاه)
🆔 @bibliophil
بغض قلم
📒کتاب چگونه یک داستان کوچک بنویسیم؟! 🖌احسان عباسلو / نشر صاد قسمت اول / کوچک، کوتاه و مینیمال
تمام مباحث چگونه یک داستان کوچک بنویسیم
استاد عباسلو انجمن کوچکنویسان ایران راهاندازی کردند، چهار دوره هم مسابقه برگزار کردند برای داستان کوچک
سایت زیر سایت این انجمن
و داخل اون داستانکهای ایرانی و خارجی
قرار گرفته و هر شخص هم میتونه
داستانک خودش برای نقد و شرکت در مسابقه داخل سایت بفرسته.
https://www.mykaaf.com/frames.php
🆔 @bibliophil
📒داستاک برای ایران
🖌مولود توکلی
⭐️داستانک برگزیده جشنواره چهارم
صدای گریه نوزاد در اتاق عمل پیچید. روی صندلی نشست. ماسک را پایین کشید. گوشی همراهش را برداشت و انگشتانش را روی آن لغزاند:
-باز هم نشد سال تحویل کنار هم باشم. رسیدی لب مرز، مراقب خودت باش جناب سرهنگ.
🆔 @bibliophil
801.5K
📒مروری بر کتاب آینهداران آفتاب
🔹قسمت سی و ششم/ منزل سوم: تنعیم
🖌استاد محمدرضا سنگری
👇شناختی نو از یاران امامحسین
#از_مبعث_تا_عاشورا
#بعثت_حسین
#آینهداران_آفتاب
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
چشمه های خروشان ترا می شناسند
موجهای پریشان ترا می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی جوابی
ریگ های بیابان ترا می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران ترا می شناسند
هم تو گلهای این باغ را میشناسی
هم تمام شهیدان ترا می شناسند
از نشابور با موجی از لا گذشتی
ای که امواج طوفان ترا میشناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن ترا می شناسند
گر چه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان ترا می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان ترا می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
🖌قیصر امینپور
#چله_عاشقی
#چله_این_کار_نکن
#دوازدهمین_شب_چله_امامرضایی
🆔 @bibliophil
03.Ale.imran.079.mp3
3.04M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۷۹ | سوره آلعمران | مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
گشتم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشتهاست، گنه کار نیاید
****
_ میدانی چه کردم؟!
خیال کردم خیلی میدانم. گمان بردم همان گونه که شیخ بهایی در معماری استادی تمام است و حرفش حجت برای بقیه، در آداب زیارت هم میتواند نظر بدهد. خیال باطل! خواستم هرکس نتواند پا به حرم بگذارد. خواستم سر در حرم (امام مهربانیها) بر کتیبهای ذکر بگذارم که تنها و تنها پاکان و شنوندگان پیغام سروش، لیاقت زیارت این آستان را داشته باشند. اما غلط بود. انگار که همهی افکارم در این باره اشتباه بود و چه زود امام خود جواب این نادانیام را دادند.
متولی پیشم آمد. خوابی دیده بود در مورد من، او گفت؛ (امام رضا را به خواب دیده که فرمودهاند کتیبهی شیخ بهایی را بر در خانهی ما نزنید.خانهی ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمیشود و هرکس بخواهد میتواند بیاید.)
شیخ دوباره گریست. بغضش ترکیده بود و امان نمییافت تا حرف بزند. محمد علی و ابوالقاسم نمیتوانستند چیزی بگویند تا او را آرام کنند. شیخ در همان حال حرفش را ادامه داد.
_ یا ستار العیوب! در این بارگاه شاه و گدا راه دارند، درویش و غنی، قدیس و گنهکار. اینجا ضامن آهو چشم انتظار آنان است که از نفس خود فراری شده و مامنی میجویند.
یا ستارالعیوب! از آنچه بر دلم رفته و مورد رضای رضایت نبود. بگذر.
یا رضا! به توبهام، بهاالدین محمد، شیخ بهایی بی بها، این خادم کمترینت را ببخش.
شیخ زمزمه کرد و داخل بقعه رفت. کاش مولا پاسخ درستی و نادرستی همه را به همین سرعت و سادگی بدهد.
📒 کتاب غریب قریب/ سعید تشکری/ نشر کتابستان معرفت
#امام_رضا
#شیخ_بهایی
#روز_بزرگداشت_شیخ_بهایی
🆔 @bibliophil
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه
عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
تا غنچهی بشکفتهی این باغ که بوید
هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
#شیخ_بهایی
🆔 @bibliophil