یه اردو برا دخترهای نوجوانه ❤️
قرار قبل ماه مبارک درست نمازخواندن
رو تمرین کنند، در ثواب زنده کردن دخترهایی
که مادر آینده هستند و سازندهی یک نسل
در حد توانتون کمک کنید ❤️😍
سکینه خانم، مادر شهید مطهری سواد مکتب خانهای داشتند و در نزد پدر ملا جعفر خراسانی مقداری درس خوانده بود. در همان سن نوجوانی کتاب «تحفه حکیم مومن» را خوانده بود و تمام آن را در حافظه داشت. این کتاب درباره طب سنتی بود و بانو از روی همین کتاب و یاد گرفتن قابلگی، به طبابت و قابلگی در روستا مشغول بود. بانو سکینه گاهی کار تدریس به زنان و دختران فریمانی را هم انجام میداد.
بعدها که ایشان با شیخ محمدحسین پدر شهید ازدواج کرد. خداوند به آنها پنج پسر و دو دختر داد که مرتضی یکی از آنها بود.
مادر شهید مطهری او را که باردار بود، شبی در عالم خواب دید که در مسجد فریمان به همراه زنان روستا نشسته که بانویی محترم به همراه دو خانم دیگر وارد مسجد شدند. آن بانو روی سر همه زنان گلاب میپاشید و وقتی به ایشان رسید، سه دفعه روی سرشان گلاب پاشید.
سکینه بانو از ترس اینکه مبادا در انجام امور دینی کوتاهی کرده باشد، از بانو میپرسد «چرا فقط روی سر من سه دفعه گلاب پاشیدید؟» و جواب شنید که «این به خاطر فرزندی است که در شکم داری، او خدمات بزرگی به اسلام می کند».
از ۱۰ سالگی دیگر درسهای مکتب خانهای برای شهید مطهری کاملا تکراری شده بود و برای همین پدر شروع به آموزش مقدامات حوزه به او کرد.
مرتضی خیلی باهوش بود و سریع دروس را یاد میگرفت، البته گاهی مادر هم در کنار پسرانش مینشست و در جلسه درس شرکت میکرد، آن وقت وقتی همسرش مسئلهای دینی یا حکمی را به پسرها یاد میداد، آهسته به بچهها میگفت که از پدرشان بپرسند چرا فلان و بهمان!
یعنی طرز سوال کردن را به آنها آموزش میداد. بعدها استاد در مصاحبهای گفته بود «من فکر کردن را از مادرم آموختم».
👇منبع
#شهید_مطهری
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
🌸 فُطرس شویم!
وقتی حضرت امام حسین متولد شد،
حق تعالی جبرئیل را امر فرمود که نازل شود
با هزار ملک برای آنکه تهنیت گوید حضرت رسول را از جانب خداوند و از جانب خود.
وقتی جبرئیل نازل شد در جزیرهیی از جزیرههای دریا، به ملکی گذشت که او را فُطرس میگفتند و از حاملان عرش الهی بود. زمانی، حقتعالی او را امری فرموده و او کندی کرده بود، پس حق تعالی بالش را درهم شکسته و او را در آن جزیره انداخته بود.
پس فطرس هفتصد سال در آن جا عبادت کرد تا روزی که حضرت امام حسین متولد شد.
و به روایتی دیگر، حقتعالی او را مُخیر گردانید میان عذاب دنیا و آخرت، او عذاب دنیا را اختیار کرد؛ پس حقتعالی او را معلق گردانید به مژگانهای هر دو چشم در آن جزیزه و هیچ حیوانی در آن جا عبور نمیکرد و پیوسته از زیر او دود بدبویی بلند میشد. 😔
وقتی دید که جبرئیل با ملائکه فرود میآیند، از جبرئیل پرسید: ارادهی کجا دارید؟ گفت:چون حقتعالی نعمتی به محمد کرامت فرموده است، مرا فرستاده که او را مبارکباد بگویم. 🌸
فطرس گفت: ای جبرئیل مرا نیز با خود ببر، شاید که آن حضرت برای من دعا کند تا حق تعالی از من بگذرد.
پس جبرئیل او را با خود برداشت و زمانی که به خدمت حضرت رسالت رسید، تهنیت و تحیت گفت و شرح حال فطرس را به عرض رسانید.
حضرت فرمود که به او بگو که خود را به این مولود مبارک بمالد و به مکان خود برگردد.
فطرس خویشتن را به امام حسین مالید، بال برآورد و این کلمات را گفت و بالا رفت، عرض کرد: یا رسولالله همانا زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند و او بر من، به جهت این نعمتی که از او به من رسید، مکافاتی ست که هر که او را زیارت کند، من زیارت او را به حضرت حسین برسانم
و هر که بر او سلام کند، من سلام او را برسانم
و هر که بر او صلوات بفرستد،
من صلوات او را به وی میرسانم.
و فطرس زمانی که به آسمان بالا رفت، میگفت: کیست مثل من؟ و حال آنکه من آزاد کردهی حسین بنعلی و فاطمه و محمد میباشم.
📒کتاب منتهیالامال/ شیخ عباسقمی/ ص۳۸۸ و ۳۸۹
#امام_حسین
#فطرس
#بغض_قلم
#ماه_شعبان
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils