“ذکر مادر”
خانهٔ مادر! تو میدانی کجاست؟!
آشیانِ #نورِ ربّانی کجاست؟!
در سماوات است؟ یا عرشِ برین؟
یا فرازِ قلّههای #اربعین؟
هر کجا باشد، غلام آن درم!
بندهای از بندگان مادرم!
خانهٔ مادر! همان جایی که اوست!
وز جمالِ ماهِ مادر گفتگوست!
گر درون خانهاش خواهی شدن!
یا به سوی خانهاش راهی شدن!
یادِ #مادر! نسخهٔ مشکل گشاست!
یاد او! ذکرِ تمام انبیاست!
ذکر مادر! ناخدای نوح بود!
بادبانِ کشتیاش! اَلرّوح بود!
ذکر مادر! با خلیلُ الله! یار!
بُرد او را تا میان لالهزار!
ذکر مادر! مادرِ موسی شده است!
آسیه، محوِ همین دریا! شده است!
یک نسیم از گوشههای چادرش!
بُرد موسی را به سوی مادرش!
ذکر مادر! شد به مریم، خوشگوار!
دستی از غیب آمد! و شد سفرهدار!
مریم! از این سفرهها! مریم شده است!
تا که عیسی لایقِ آن دم! شده است!
هر چه عیسی میدمید از یاد او!
زنده میشد مرده از فریاد او!
مصطفی را بابِ #رحمت، فاطمه است!
آبشارِ نور و نعمت! فاطمه است!
نزد او! امّ ابیها مستتر!
کی گشاید مصطفی اَخفیٰ و سرّ!
خانهٔ مادر! ز نورِ ذکرِ اوست!
اهل خانه! با نگاهش! رو به روست!
خوش به حالِ کودکانِ خانهاش!
خوش به حال جوجههای لانهاش!
خوش به حال آن نسیمی که سحر
میکند از کوچهٔ مادر گذر!
خوش به حال قاصدکها…! لالهها…!
خوش به حال حلقهٔ پروانهها…!
خوش به حال آن که در هر صبح و شام
ذکرِ مادر! باشدش شرب مدام!
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
🆔 @bineshaneha
“بیـا وقـفِ حرم باشیـم”
اگر صاحب اجازه داد #بیا وقفِ حـرم باشیـم!
وگر او إذن حرکت داد بیا ثابت قـدم باشیـم!
غلامـی در حریـمِ یار، همیشه آرزویـم بـود
بیا در نورِ بیتُ الحَـمْد، غلامِ این حـرم باشیـم!
غلام، از سفرهٔ صـاحب ندارد سهم! پس باید
چو عبدِ ریزهخوارِ او بر این خوانِ کـرم باشیـم
چو آنکه با نفَسهایش، صدا میکرد مـادر را
بیا محتــاجِ او هر دم! برای بـازدم! باشیـم
نیازِ بچّه هر لحظه، نگـاهِ التماس از اوسـت
بیا چون التماسی در نگاهـی دم به دم باشیـم!
زمانی من! خودم بودم! رهـا کردم مَنیّـت را
تو هم زین پس بیا با هم رها از این منم! باشیـم
به حکمِ ماجرایی که قلـم بر لـوح جـاری کرد
بیا بر صفحهٔ این لوح! شهیدی زآن قلـم باشیـم!
چو أعضـای هماهنگِ درونِ پیکـری واحــد!
بیا وصلِ به نورِ أصـل، همه همپای هم باشیـم
به سوی اوجِ کوهِ طور! بیا با وَاذْكُـرُواْ مَـا فِيه!
همه معطوفِ محـضر! در فـرازِ این هِـرم باشیـم!
برای خیمهگاهِ #نور! ولایت چون عَلَـم باشـد!
بیا در قلبِ این خیمه! همان نورِ عَلَـم باشیـم!
چو بر خیمه ستمکاران به آتش حملهور گشتند
بیا تا آتشـی سوزان! به دنیای ستم باشیـم!
هنوزم در غمِ #مهدی، درونِ بیتُ الأحزان است
بیا آغــازِ پایانِ فضـای حزن و غم باشیـم
در این بیعت! شبیه أَلَّذِينَ جَـاهَـدُواْ فِيـنَـا
برای وقتِ خونخواهی! بیا تا هم قسم باشیـم
#مادر_مهربان (س)
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
🆔 @bineshaneha
هدایت شده از بینشانهها
شاپرک.pdf
حجم:
321K
قطعهای از شعر #شاپرک
در همین حال و هوا…
ناگهان شاپرکی را دیدم
پَرزنان در وسطِ دهکدهی تاریکی…!
پیِ نوری میگشت…
تاختم تا بِرسم نزدیکش
وَ ببینم او کیست؟
کاین چنین در پیِ #نور مهدی است…!
بر لبش زمزمهای بود! فقط نور… فقط نور…!؟
داشت چون ماه و ستاره زآن دور…!
داستانهای عجیبی میگفت!
از غم و درد فراق…
از امید و اشتیاق…
عشقِ نورِ مهدی…
در وجودِ پاکش…
فوران میزد و میتاخت… به سوی فردا…!
تا شود غرق وجودِ #زهرا…!
پیشتر رفتم و زو پرسیدم
تو که هستی؟ ای دوست!
کاین چنین چهره و نورت همگی چشمهی اوست!؟
با سلام و صلواتی! میگفت…
روزگاری منِ پروانه چو کِرمی بودم
با خزیدن به رخِ پیکرِ خاک…
راه… میپیمودم…
با تنی بی پر و دست…
بر زمین بودم و یک لانهی پست…!
فطرتم! بود… به دنبال کسی…
شوقِ پرواز به سوی نورش…
در وجودم! فوران داشت بسی…
لیک… گویی بدنِ کرمْ صفتْ! چون قفسی
داشت میکُشت مرا…
من ز دارِ دنیا…
داشتم یک قفسِ بی پَر و پا…!
میخزیدم پیِ نور…!
تا شَوم پنجرهای بهرِ #ظهور…!
#مادر_مهربان س
#فاطمه_زهرا س
#امام_مهدی عج
#امام_زمان عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
“تماشای حسین”
سرم، خاکِ کفِ پای حسین است
دلم، مجنونِ صحرای حسین است
بوَد پروندهام چون برگِ گل، پاک
در این پرونده، امضای #حسین است
بهشت ارزانیِ خوبانِ عالم
بهشتِ من! تماشای حسین است!
به وقتِ مرگ چشمم را نبندید
که چشمانم به سیمای حسین است!
تمام هستیام باشد دلی پاک
که لبریز از تولاّی حسین است
در این عالم تمنّایی ندارم
تمنّایم، تمنّای حسین است
خوش آن صورت که در فردای محشر
بر آن نقش کف پای حسین است
دلی جای خدا باشد که آن دل
پُر از #نورِ تجلاّی حسین است
✍🏻 شاعر: غلامرضا سازگار
🆔 @bineshaneha
هدایت شده از بینشانهها
“وقفِ سربازی مهدی (عج)”
مشغولِ مولا بودن از هر اوجبی واجبتر است
هر لحظه او را یاد کن، کاین زندگی در محضر است!
او، چون أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّه…! میبیند! مرا
از این نگاهِ نافذش! غافل نگردم، بهتر است
قلبم به شوقِ لحظهی وصلِ به مهدی میتپد
شاید که من عاشق شدم! دلدادهام! او دلبر است!
در نام، همنامی کند او با رسول الله، چون
او أَشْبَهُ النّاسِ زمانِ ما به آن پیغمبر است
گاهی تصوّر میکنم مولایمان را تا #ظهور!
در صحنههای رزم او بیباک همچون حیدر است
در کاروانی مهدوی، مهدی در اوجِ اقتدار
همچون أمیرالمؤمنین هنگامِ فتحِ خیبر است
چون #فاطمه الگوی اوست،مهدی شبیه فاطمهاست
پس در عمل، رفتارِ او، رفتارهای #مادر است!
مولا! بیا ویرانهی قلبِ مرا آباد کن
زیرا نگاهت چشمهای زآن نهرِ پاکِ #کوثر است
أَیْنَ الْحَسَنْ؟ أَیْنَ الْحُسَیْن و أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنْ؟
در جستجوی اهلِ بیت، این زندگی زیباتر است
در لابهلای روزها از خویش میپرسم چرا
مولای ما بینِ همه! در غربت و بییاور است؟
گاهی ز #نورِ روشنِ خورشید و ماهِ روز و شب
یادِ تو میافتم که نورت از همه روشنتر است
هر سمتوسویی،رو کنم، چشمم به دنبالِ شماست
گلها و کوهستان و دریاها… تو را یادآور است!
با یادِ تو مولای من، غافل شدم از یادِ خویش
همچون کبوترها ببین یادِ توأم بال و پَر است
مثلِ پرستوها تو را میجویمت در آسمان
هر قدر هم پَر میکشم باز او از آن بالاتر است!
بارانِ رحمت در دلِ این ابرها در حرکت است
وآن ابر! دارد میرسد! ابری که بارانآور است!
خورشیدِ پشتِ أبرها! محتاجِ نورت گشتهایم
أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَه…؟ نورِ شما روشنگر است
با انتفاع از نورتان، داریم روشن میشویم
ای روشنایی بخشِ ما، نورت چه پاک و برتر است
در آرزوهایم چو #سربازی! فدایت گشتهام
آری شهادت پیشِ تو! آغازِ کارِ یاور است
در محضرِ مولای ما دنیا تفاوت میکند!
برخیز! و در محضر بیا! کاینجا جهانی دیگر است!
شرمندهام آقا که من یک عمر پیدایم نبود
دورانِ دوری از شما قلباً تأسّفآور است
حالا پس از عمری ببین شرمنده سویت آمدم
عمرم گذشت و فرصتم در لحظههای آخر است
با هر نگاهم! دم به دم! دارم صدایت میکنم!
مولا قبولم میکنی؟ حالا که سائل، بر در است!
آهسته گفتم بسکه لحنم حاکی از بیچارگی است
کاین خواهشی با التماس از یک غلام و نوکر است
أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياء…؟ ذکرِ شب و روزم شده
عبدی به خاک افتاده و از خاک هم او کمتر است
یَابْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَه! بر یاوران نوری بده!
زیرا علومِ أهلِ بیت، آن علمِ انسانپرور است
دستی بگیر از شیعیان یابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيم!
در این جهنّم! راهِ تو، تنها مسیر و مَعبر است
زین حسُّوحالم با #دعای_ندبه میجویم تو را
حسّی که در کلِّ دعا، حالِ امامِ جعفر است
پس عهد میبندمکه وقفِ یاریِ مولا شوم
عهدی که تا پایانِ عمر، دائم تعهّدآور است
چون آن أُولِي الْأَمْری ز تو بر رهبری جاری شده
قلبم به یادِ امرتان، تسلیمِ امرِ رهبر است
فرمانبری را در قبالِ رهبری تمرین کنیم
مولا! چو فرمانده تویی! او از شما فرمانبر است!
در #کاروان با یاوران، او مهربانی میکند
پس با خراسانی! ببین مولا درونِ لشکر است!
#امام_زمان (عج)
#امام_مهدی (عج)
#صاحب_الزمان (عج)
✍🏻 شاعر: سید محمد حسینی
🆔 @bineshaneha
“زندگی، مادر است”
زندگی، زانو زدن در پیش پای مادر است
زندگی، چشم انتظاری در عطای مادر است
زندگی معنا ندارد، بیهوایش دم زدن
زندگی، یک عمر ماندن در هوای مادر است
زندگی، این ره سپردنهای بیفرجام، نیست
زندگی، پرواز با بالِ هُمای مادر است
زندگی، تار است! حتی زیر برجِ #نورِ شهر
زندگی، نور است! وقتی خندههای مادر است!
زندگی، صد پیله پیچیدن به دورِ خویش نیست
زندگی، از خود گذشتن در رضای مادر است!
زندگی، معنا ندارد در قنوت خویش، خویش
زندگی، خود را شکستن در بنای مادر است!
زندگی، تفسیر و استدلال و قیل و قال نیست
زندگی، پیوسته رفتن در قفای مادر است!
زندگی، این جذبههای بیشمار نفس نیست
زندگی، کاهی رها در کهربای مادر است
زندگی، یک ظرف خالی پر ز امواج نگاه
زندگی، یک چشمه کافور از عطای مادر است!
زندگی، از خویش مردن! در خدا احیا شدن!
زندگی، محصول نورِ ربنّای مادر است!
#مادر_مهربان (س)
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
🆔 @bineshaneha
“کاش راهم بدهی”
ای که از یُمنِ وجود تو! #وجود است مرا
لا تَکِلْنی بِیَدی! طَرفَةَ عَینٍ أَبَدا…!
غرقِ از فاطمه با فاطمه بَهرِ #مهدی
میشتابم پیِ خورشیدِ تو! سوی فردا…
میدوم در پیِ آن قطرهٔ نورانیِ تو!
شاید او غرق کند ظرفِ مرا در دریا!
قمری گفت: چو باب و قمرِ #فاطمه باش!
نور او از کَرَم توست! که تابید به ما
کاش میشد که چو عیسی زِ خودم حذف شوم!
من نباشم! که بتابد به جهان #نورِ شما!
من به شوقِ تو! زِ أغیار بریدم مادر
کاش راهم بدهی! فاطمه! در بیت خدا!
شاید امروز به بیچارگیام رحم کنی!
شاید امروز پناهم بدهی! ای مولا!
یک یتیمی به درِ بیتِ شما آمده است!
بوَد آیا که کریمی! بنوازد او را؟
یاد باد آنکه شب و روز مرا پروردی!
بی سبب نیست که من محوِ توام یا #زهرا!
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
🆔 @bineshaneha
“فقط با یاد مادر قلبها آرام میگیرند”
هزاران سالِ نوری قبلِ خلقت، خلق شد زهرا!
هزاران سال، قبل از مریم و آسیّه و حوّا…!
نفهمیدم که انسان است یا اِنسیّةُ الحَوْرا!
#علی شد باءِ بِسْمِ اللهُ زهرا، نایِ اَعْطَیْنا…!
خدا، روزِ ازل دار و ندارش را به #زهرا داد!
جهان را خلق کرد و اختیارش را به زهرا داد!
به تعداد ملائک سینه چاک و سینه زن دارد!
چه غم دارد که #نورِ قدرتی! مثلِ حسن دارد!
مدافع بر ولایت بود! تا جان در بدن دارد!
به سویش قطره هم انگیزهٔ دریا شدن دارد!
ندارم غیرِ عشقِ فاطمه، سرمایهای دیگر
ندارم بر سرم جز سایهٔ او! سایهای دیگر
امامت میکند بر یازده #نور_خدا! مادر!
شده در #اربعین، نورِ نجف تا کربلا! مادر!
علی میبست بر پیشانیاش، سربندِ یا مادر!
قیامت میکند هر کس که باشد یار با مادر!
فقط با یاد مادر! قلبها آرام میگیرند!
ملائک از نماز فاطمه الهام میگیرند!
برایم مادری کرده است، حتی بهتر از مادر!
هزاران بوسه بر دستان او داده است پیغمبر
نمیدانم بگویم #فاطمه یا هستیِ حیدر!
علی یا فاطمه گفت! و پس از آن فتح شد خیبر!
به عالم او #امیرالمومنین و لایق زهراست
علی جای خودش! گویا خدا هم عاشق زهراست!
✍🏻 شاعر: احسان نرگسی
🆔 @bineshaneha
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تُویی که #نورِ عظیمت برای ما راز است!
سلام! واژهٔ خوبی برای آغاز است!
سلام سورهٔ #کوثر! تو کلِّ قرآنی!
که هر چه را بنویسم، فراتر از آنی!
🆔 @bineshaneha
“بینشانه”
به خداوند قسم! در طلبت حیرانم!
در پیِ وصلِ توام! ای همهٔ ایمانم!
در به در میدوم آنجا که نشانی از توست!
بینشانه! همه دم منتظرت میمانم!
آرزویم همه این بود که انسان بشوَم!
تا تو را یافته! دیدم که تویی انسانم!
نظرِ مادریات! در دل و جانم جاری است!
مرده بودم! که چنین زنده شدم! ای جانم!
تویی! آن فاطرِ بر حقِّ درونِ ملکوت!
رو به سمت تو! به هر لحظه و در هر آنم!
در یدِ توست! اداره شدنِ مخلوقات!
شاهدِ فعلِ توام! فاطمهٔ پنهانم!
با معارف! به خدا! رازِ تو را فهمیدم!
من تو را پادشهِ کلِّ جهان میدانم!
آیهٔ وَاتَّبَعُوا النُّورِ تو نازل شده است!
تابعِ محضرِ نورانیِ تو! الانم!
معرفتها همه زین خوانِ کرم! میجوشد!
من هم از لطفِ شما! غرق در این عرفانم!
گفت: چون آبِ زلال از خودمان پاک شویم!
تاختم! قطره شدم! ابر شدم! بارانم!
وین چنین خالیِ از خویش! ببین! مادرجان!
پیشِ چشمِ همگان! وصفِ تو را میخوانم!
عهدم این بود که در #نورِ تو! اُمّی باشم!
حال با لطفِ خودت! ذیلِ همین عنوانم!
من کجا و تو کجا؟ نورِ همیشه تابان!
تویی پُر نورترین #چشمهی بیپایانم!
به نگهبانیِ این چشمه و سربازی تو!
دمِ دربِ حرم و خانهٔ تو! دربانم!
با تو از لحظهٔ میثاق سخن میگویم:
که ببین! فاطمهجان! من کفِ این میدانم!
در دفاع از تو در این جنگِ مشدّد! مادر!
پنجه در پنجهٔ ابلیسترین شیطانم!
تیرها را همه دم با بدنم میگیرم!
تیر باران بشوم! هم سپرت میمانم!
بین درگیریِ این جبههٔ حقّ و باطل!
دستِ مولام! چو شمشیرِ دو لب بُرّانم!
بهرِ نابودی دشمن! به طرفداریِ تو!
گردبادم! غضبِ صاعقهام! طوفانم!
دشمن از هر طرفی حمله کند! باکی نیست!
چون #اباالفضل گرفتم سرِ دستم! جانم!
من نه در غربتم و بیکفنم مثلِ #حسین!
نه به اندازهٔ او تشنه لب و عطشانم!
#بینشانهها
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “#پرندهی_مهاجر”:
پرنده با تمامِ سرعت خویش
به سوی عمقِ #عالم بود… راهی!
فرود آمد درون عمق دنیا!
نگاهی کرد! و با لحنی چو #زهرا!
ندا أَیْنَ الحَسَنْ داد!
نیامد پاسخی! آه…!
نگاهی آن طرف کرد!
وَ با اشکِ غم و فریادِ جانسوز!
ندا أَیْنَ الْحُسیْنِ فاطمه داد!
نیامد پاسخی! آه…!
کجایی؟ ای حسین! آرام جانم!
کجایی؟ ای تمام نور قلب بیکرانم!
کجایی؟ مظهرِ #حبّ الهی!
یقین دارم #به_سوی_فاطمه تو شاهراهی!
کجایی؟ ای سراسر نورِ مادر!
ز حُبّت پیکرم گردید پَرپَر!
ز وصفِ حُـبِّ تو میسوزم ای #نور!
چرا زین قاصدکها گشتهای دور!؟
حیاتم! حرکتم! عشقم تویی! تو!
سرآغاز و سرانجامم! تویی! تو!
تو رفتی! پس چرا من بر زمینم؟!
کجایی؟ آفتاب سرزمینم!
عزیزِ #فاطمه! سویم نظر کن!
ز حبّت آتشم را بیشتر کن!
من از #مادر به سویت میشتابم!
نگاهم کن! شعاعی زآفتابم!
عجیب است…!
پرنده در هوای جست و جویش داشت میسوخت!
وَ زاین سوزش تمام خلقِ عالم را سراسر داشت میافروخت!
#امام_مهدی (عج)
#دعای_ندبه
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
🆔 @bineshaneha
“مادرِ مهربانِ ما”
ای همه روح و جانِ ما! مادر مهربان ما!
ذکرِ دل و زبانِ ما، مادر مهربان ما
#نورِ تو میکِشانَدم! ذکرِ تو میرسانَدم!
مقصد و آشیانِ ما، مادر مهربان ما
سایهٔ چادرت شود شافعِ روزِ آتشم
جَنّت و بوستانِ ما، مادر مهربان ما
ما چو کویرِ تشنهای! تو همه رود و چشمهای!
رایحهٔ جَنانِ ما! مادر مهربان ما
هر که در آسمان رود، غرقِ تو #بینشان شود
ای همهٔ نشانِ ما! مادر مهربان ما
ای تو بهشتِ مصطفی! دارِ سلامِ مرتضی!
جان و تن و روانِ ما! #مادر_مهربان ما
مهر و محبّت تو شد رشتهٔ آسمانیام
بسته به روح و جانِ ما! مادر مهربان ما…
✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری
🆔 @bineshaneha