eitaa logo
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
748 دنبال‌کننده
156 عکس
13 ویدیو
9 فایل
ڪافہ ڪتاب انقلاب دریچہ ای بہ دنیاے ڪاغذے ڪتاب @book_caffe_Eng👈 کانال انگلیسۍ ما پیج اینستاگرام بہ زودی.....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍋🌸فواید ڪتابخوانۍ ⚡️🌚افرادۍ ڪه ڪتاب میخوانند اجتماعۍ ترند. 🌨🪐📘 تماس مداوم با به خودی خود نمی‌تواند ڪمڪۍ بڪند؛ اما نحوه برداشت و استفاده‌ ما از زبان را تحت تاثیر قرار میدهد. 🦋 ما را شکل می‌دهد و همه میدانند ڪه قدرت ڪلام ڪلید حیاتی موفقیت است. 🙃🤝🤝 آیا دوست دارید دامنه لغات خود را افزایش دهید؟ 💎🤓کتاب ها پر از کلمات رنگارنگ‌اند!🌈🐳 ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_دوازدهم 🎵🦋صدایۍ حس مۍ ڪردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه . به
📗 🦋داشتم بال در مۍ آوردم. از دستش راحت شده بودم. ڪنجڪاوۍ ام گل ڪرده بود بدانم ڪجاست. خبرۍاز اردوهاۍ بسیج نبود، همه بودند الا او. 🍄خجالت مۍ ڪشیدم از اصل قضیه سر در بیاورم تا اینڪه ڪنار معراج شهدا اتفاقۍ شنیدم از او حرف مۍ زنند. یڪی داشت مۍگفت : « معلوم نیست این محمد خانۍاین همه وقت توۍ مشهد چۍ ڪار مۍ ڪنه!» 🌞نمۍ دانم چرا؟ یڪ دفعه نظرم عوض شد. دیگر به چشم یڪ بسیجۍ افراطۍ و متحجر نگاهش نمۍ ڪردم. حس غریبۍ آمده بود سراغم. نمۍ دانستم چرا این طور شده بودم. نمۍ خواستم قبول ڪنم ڪه دلم برایش تنگ شده است، با وجود این هنوز نمۍ توانستم اجازه بدهم بیاید خواستگارۍ ام. 🌜راستش خنده ام مۍ گرفت ، خجالت مۍڪشیدم به ڪسی بگویم دل مرا هم با خودش برده! ✨وقتۍبرگشت پیغام داد مۍ خواهد بیاید خواستگارۍ. باز قبول نڪردم. مثل قبل عصبانۍ نشدم، ولۍ زیر بار هم نرفتم. خانم ابویۍ گفت: دو سه ساله این بنده خدا رو معطل خودت ڪردۍ! طورۍ نمی شه ڪه ! بذار بیاد خواستگارۍ و حرفاش رو بزنه ! گفتم: « بیاد ، ولۍخوش بین نباشه ڪه بله بشنوه !» 🍩🧁شب میلاد حضرت زینب (س) مادرش زنگ زد براۍقرار خواستگارۍ . نمۍ دانم پافشارۍ هایش باد ڪله ام را خواباند یا تقدیرم؟ شاید هم دعاهایش. به دلم نشسته بود!!!.... ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
˹✨.🐬˼ زندگۍ زیباست چشمۍ باز ڪن🙂🌸 گردشۍ در ڪوچه باغ راز ڪن هر ڪه عشقش در تماشا نقش بست عینڪ بدبینۍخود را شڪست🙃🤞 صبحتون به خیر و شادی🦋🌺 ●○●○●○●○ - ●○●○●○●○ ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
فصل اول : این مای تڪه پاره 🚁☘در زمان هخامنشیان هلیڪوپتر داشتیم یا چیزۍ نداشتیم؟ ❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒
...🌺🌝نگاه "ما همه چیز بودیم" و نگاه "ما چیزی نبودیم" ظاهراً دو نگاه است اما در واقع خیلۍ با هم فرق ندارند؛ نتیجه شان یڪۍ است ، این ڪه ڪارۍ از دست ما بر نمۍ آید. اگر بودیم، الان فقط به آن افتخار مۍڪنیم و چه ڪارۍ مهم تر از افتخار ڪردن به گذشته درخشان؟!😐💔اگر هم نبودیم که خب، الان هم نیستیم.💁🏻‍♀ 🔎🦠بعضی ها خیال می ڪنند عیب در این خاڪ و آب و هواست و تا این خاڪ و این آب و این هوا عوض نشود، ماهر چه هم زور بزنیم به جایۍ نمۍ رسیم. خاڪ و آب و هوا هم ڪه فعلا عوض ڪردنۍ نیست و باز هم باید بسوزیم و بسازیم و منتظر روزۍ بنشینیم ڪه بشود خاڪ و آب و هوا را نیز از ڪشوری دیگر مثلا چین وارد ڪنیم. 🥥🍃راستش را بخواهید ، ،« ما» نه همه چیز بودیم و نه هیچ چیز. گاهۍ خیلۍ چیزها بودیم و گاهۍهم خیلۍ چیز ها نبودیم. 🚎تاریخ سرگذشت ها و هاۍ ماست، سرگذشت ضعف ها و قوت ها، شڪست ها و پیروزۍ ها و سرگذشت تغییرهاۍ ماست. ❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒ 📗 ✍علۍاصغر_سید_آبادۍ ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪐🌜🌸📚 قناعت به آنچه میدانۍ ، قناعت نیست؛ اسراف است◠◡◠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭──────── • ◆ • ────────╮ ༺◍⃟🌧 🌾پادشاهۍ بر فراز قصرش و هنگام دیده بانی از قلمرو وسیع و غنۍ حڪومتش به وزیرش گفت: چقدر خوب بود اگر دنیا مۍ ماند و جدا نمۍ شد. 🍃وزیر آگاهش جواب داد: اگر دنیا از دیگران جدا نشده بود، به تو نمۍرسید و در دست همانها مۍماند. ☄ خوبۍ دنیا در این نیست ڪه با ما بماند؛ خوبۍ ما در این است ڪه از دنیا برداریم و از آن ڪام بستانیم 🚶‍♂ ╰──────── • ◆ • ────────╯ ⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻ 🎙 📚 مسئولیت و سازندگی ✍ ˹🌞.🖇˼✎﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ بہ ڪافہ کتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_سیزدهم 🦋داشتم بال در مۍ آوردم. از دستش راحت شده بودم. ڪنجڪاوۍ
📗 🌚با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگۍ اش آمد. از در حیاط ڪه وارد خانه شد، با خاله ام از پنجره او را دیدیم . خاله ام خندید:« مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست!» با خنده گفتم :« خب شهدا یڪی مثل خودشون رو فرستادن برام!» ✨خانواده اش نشستند پیش مادرم و پدرم. خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره ڪردند ڪه « این دو تا برن توی اتاق حرفاشون رو بزنن ! » با آدمی ڪه تا دیروز مثل ڪارد و پنیر بودیم حالا باید با هم مۍ نشستیم برای آینده مان حرف مۍ زدیم‌ . 🍁تا وارد اتاق شد، نگاهۍ انداخت به سرتاپاۍ اتاقم و گفت « چقدر آینه ! از بس خودتون رو میبینین این قدر اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه!» ⚪️از بس هول ڪرده بودم فقط با ناخن هایم بازۍمۍ ڪردم. مثل گوشۍ در حال ویبره مۍ لرزیدم. خیلۍ خوشحال بود. به وسایل اتاقم نگاه مۍ ڪرد. خوب شد عروسڪ پشمالو و عڪس هایم را جمع ڪرده بودم. 😐😂 ✔️فقط مانده بود قاب عڪس چهار سالگۍ ام. اتاق را گز مۍزد. انگار روۍ مغزم رژه مۍ رفت . جلوۍ همان قاب عڪس ایستاد و خندید. چه در ذهنش مۍ چرخید نمۍ دانم! نشست رو به رویم. خندید و گفت :« دیدید آخر به دلتون نشستم!»😊 ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
زندگۍ ، سبزترین آیه ، در اندیشه ۍبرگ🍀🌞 زندگۍ، 💦خاطر دریایۍ یڪ قطره، در آرامش رود◠◡◠ صبحتون به خیر و شادی🙂🦋 ●○●○●○●○ - ●○●○●○●○ ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
⛳️و اگر #خير و حق و صواب پيروز شد ، تو باز خواهی گشت🙃🤞 ؛ وگر نه ....... 😓و فرشته ها همه گريستند.🕸
🦋فرشته را گرفته بود. پیش خدا رفت و گفت: «خدایا مۍ خواهم زمین را از نزدیڪ ببینم🤲. اجازه میخواهم و . دلم بۍ تاب تجربه اۍ زمینۍ است🙃.» 🌺🖇خداوند درخواست فرشته را پذیرفت. فرشته گفت: «تا بازگردم را اینجا مۍ سپارم. این بال ها در زمین چندان به ڪار من نمۍ آید.» 🧚‍♂خداوند بالهاۍ فرشته را بر روۍ پشته اۍ از بالهاۍ دیگر گذاشت و گفت: « بالهایت را به امانت نگه مۍ داریم. اما بترس ڪه زمین اسیرت نڪند زیرا ڪه خاڪ زمینم است.» فرشته گفت: « باز مۍ گردم، حتما باز مۍ گردم. این قولۍ است ڪه فرشته اۍ به خداوند مۍ دهد😌✅.» فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته بۍ بال تعجب ڪرد!!😲 🌷🌝او هر ڪه را ڪه مۍ دید به یاد مۍ آورد. زیرا او را قبلا در دیده بود. اما نمۍفهمید چرا این فرشته ها براۍ پس گرفتن بال هایشان به بهشت بر نمۍ گردند.👀 فرشته هر روز چیزۍ را از یاد برد. 🤒 و روزی رسید ڪه دیگر چیزی از آن گذشته دور و زیبا به یاد نمۍ آورد؛ نه را و نه را. فرشته فراموش ڪرد. فرشته در زمین ماند.🌎 فرشته هرگز به زمین بر نگشت. ..‌ ... ✍عرفان_نظر_آهاری 📘 ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5958710778906280930.mp3
5.11M
😊👍 🎧 🧸 ༺◍⃟🌞🦋 ⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻ ━━━━━━━━━━━━━━━━ ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐬.💕رابطه عاشقانه ای با خدا داشت. این را از صحبت های خصوصی اش می فهمیدم. من از بقیه نیروهای رزمنده کوچکتر بودم. غیر مستقیم مرا نصیحت می کرد. یک بار به من گفت: «خدا، خدا، خدا😇 همه چیز دست خداست.🤲 تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست. ما باید مطیع محض باشیم. او از سود و زبان ما خبر دارد. هر چی گفته باید قبول کنیم. خیر و صلاح ما در همین است. »🦋🌺 👓🌞بعد به من گفت : این آیه رو ببین، چقدر خدا قشنگ با ما حرف زده. آدم می خواد از خوشحالی فریاد بزنه: 🍁الیس الله بکاف عبده؟ آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ 📙خدای خوب ابراهیم ✍ ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱