ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
📸🍁پس هر بار ڪه با حقۍ رویارو شد، آن را پوشاند، تا زیستنش را آسان ڪند. فرشته ها مۍ گریستند و میگفتند
🏠پیامبرۍ از خانه ما رد شد. آسمانِ حیاط ما پر از عادت و دود بود، پیامبر ڪنارشان زد.🙃
🌝خورشید را نشانمان داد و تڪه ای از آن را توۍ دستهایمان گذاشت✋.
🕊❣پیامبرۍ از خانه ما رد شد و ناگهان هزار گنجشڪ عاشق از #سرانگشت_هاۍ_درخت ڪوچڪ باغچه روییدند🌱 و هزار آوازۍ را ڪه در گلویشان جا مانده بود به ما بخشیدند و ما به یاد آوردیم ڪه با درخت و پرنده نسبت داریم.🌳🕊
🗝🚪پیامبرۍ از خانه ما رد شد. ما هزار در بسته داشتیم و هزار قفل بۍ ڪلید. پیامبر #ڪلیدۍ برایمان آورد. اما نام او را ڪه بردیم قفل ها بۍ رخصت ڪلید باز شدند.🎈
💌من به خدا گفتم: امروز پیامبرۍاز خانه ما رد شد. امروز اینجا #بهشت است.
خدا گفت: ڪاش مۍ دانستۍ #هر_روز پیامبرۍ از ڪنار خانه تان مۍگذرد و ڪاش مۍ دانستۍ ڪه بهشت همان #قلب توست.🥨
#ادامه_دارد...
#پارت_ششم
✍عرفان_نظر_آهاری
📘#پیامبرے_ازڪناࢪ_خانه_ما_ࢪد_شد
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
4_5926838350588676358.mp3
5.98M
🎶یڪ فنجان آرامش☘🌝☕️
༺◍⃟🌞🦋
⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻
━━━━━━━━━━━━━━━━
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
امروزتو با یه نگاه تازه آغاز کن!💁🏻♀
برات نیرویی رو آرزو می کنم که تو رو قادر به نهایت استفاده از امروزت کنه🐝🍯
صبح بخیر دوست خوب من!🌺🦋
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_نوزدهم 🍊🐝خیلۍ نازنازیه! خندید و گفت : من فڪر ڪردم چه مسئله مهم
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_بیستم
🔎پروژه #تحقیق پدرم ڪلیدخورد . بهش زنگ زد: یه نفر رو معرفۍڪن تا اگه سوالۍ داشتم از اونا بپرسم . شماره و نشانۍ دو نفر روحانۍ و یڪۍ از رفقاۍ دانشگاهش را داده بود. وقتۍ پدرم با آن ها صحبت ڪرد، ڪمۍ آرام و قرار گرفت.🖇🦋
🕸🌵نه ڪه خوشش نیامده باشد، براۍ آینده زندگۍ مان نگران بود. براۍ دختر نازڪ نارنجۍ اش. حتۍ دفعه اول ڪه او را دید گفت این چقدر مظلومه.😔🙂
🎿☘ باز یاد حرف بچه ها افتادم حرفشان توۍ گوشم زنگ مۍ زد: شبیه شهدا مظلوم! یاد حس و حالم قبل از این روزها افتادم و محمدحسینۍ ڪه امروز مۍدیدم ، اصلا شبیه آن برداشت هایم نبود.🤷🏻♀ براۍمن همان شده بود ڪه #همه مۍ گفتند. 🙃
⚓️پدرم ڪمی ڪه خاطر جمع شد، به محمدحسین زنگ زد ڪه مۍخوام ببینمت! قرار و مدار گذاشتند برویم دنبالش. هنوز در خانه دانشجویۍ اش زندگی مۍڪرد. من هم با پدر و مادرم رفتم . خندان سوار ماشین شد. 🚙
🎀برایم جالب بود ڪه ذره اۍاظهار #خجالت و ڪم رویۍ در صورتش نمۍدیدم. پدرم از #یزد راه افتاد سمت روستایمان، اسلامیه، و #سیر_تا_پیاز زندگۍ اش را گفت : از ڪودڪۍ اش تا ازدواج با مادرم و اوضاع فعلۍ اش .
✋🌸بعد همه ڪف دستش را گرفت طرف محمد حسین و گفت :
«همه زندگیم همینه، گذاشتم جلوت. ڪسی ڪه مۍ خواد دوماد خونه من بشه، فرزند خونه منه و باید همه چیز این زندگۍ رو بدونه!»
🦋✋او هم ڪف دستش را نشان داد و گفت :« منم با شما رو راستم!» تا اسلامیه از خودش و پدر و مادرش تعریف ڪرد . حتۍ وضعیت مالۍاش را شفاف بیان ڪرد. دوباره قضیه #موتور_تریل را ڪه تمام دارایۍ اش بود گفت.
#ادامه_دارد...
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
☃همچون هر دانه برفۍ ڪه منحصر به فرد است ،
هر #صبح نیز همین طور است🌈🌸
🌵روز خود را با این درڪ آغاز ڪن
ڪه می توان آن را به یڪ روز #بۍنظیر و #خاص تبدیل ڪنۍ🌝🍀
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱