یادتـــــ🖐ـ باشــد(قسمت دوم).mp3
8.57M
🖇#نمایشنامه🎭
ࢪمــان یــ✋ـــادت باشـــــد
🌺🦋قسمت: دوم
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
هر روز صبح🌞
شروع یک صحنه
از داســـتـانِ زندگـیه 📗
بهترینش رو بساز... 🚌💚
صبح تون بخیر و شادی 🦋🌺
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_نهم 😲...بهههه!!! آقا خودش آن جاست؛ نمونه اش حسینیه ۍ گردان تخ
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_دهم
🧣شال سبزۍداشت ڪه خیلۍ به آن تعصب نشان مۍ داد، وقتۍروحانۍ ڪاروان مۍ گفت « بانداۍِ بلندگو رو زیر سقف اتوبوس نصب ڪنین تا همه صدا رو بشنون»،من با آن شال باندها را مۍبستم. با این ترفند ها ادب نمۍشد و جاۍ مرا عوض نمۍ ڪرد. 😷🤕
🚎در سفر مشهد ساعت یازده شب با دوستم برگشتیم حسینیه. خیلۍ عصبانۍشد اما سرش پایین بود و زمین را نگاه مۍڪرد. گفت،: « چرا به برنامه نرسیدین؟»
عصبانۍگذاشتم توی ڪاسه اش :« هیئت گرفتین برای من یا امام حسین (ع) ؟ اومدم زیارت امام رضا (ع) نه ڪه بند برنامه ها و تصمیمای شما باشم! اصلا دوست داشتم این ساعت بیام، به شما ربطۍ داره؟»
🛵🔪دق دلۍ ام را سرش خالۍڪردم . بهش گفتم: « شما خانمایی رو به اردو آوردین ڪه همه هیجده سال رو رد ڪردن. بچه پیش دبستانی نیستن ڪه! » گفت :«گروه سه چهار نفرۍ بشید، بعد از نماز صبح پایین باشین خودم میام مۍ برمتون . بعدم یا با خودم برگردین یا بذارین هوا روشن بشه و گروهۍ برگردین. مۍ خواست خودش جلو ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان. مسخره اش ڪردم ڪه از اینجا تا حرم فاصله اۍ نیست ڪه دو نفر بادیگارد داشته باشیم. ڪلۍکل کل ڪردیم. متقاعد نشد.
🦋خیلۍ خاطرمان را خواست ڪه گفت براۍ ساعت ۳ صبح پایین منتظرش باشیم. به هیچ وجه نمۍ فهمیدم اینڪه با من اینطور سرشاخ میشود و دست از سرم بر نمۍ دارد، چطور یڪ ساعت بعد مۍ شود همان ادم خشڪ مقدس از آن طرف بام افتاده! آخر شب جلسه گذاشت برای هماهنگۍ برنامه هاۍ فردا. گفت: خانما بیان نمازخونه!
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
man_an_sobham.mp3
2.93M
#انگیزشی🎧 🧸
#هوشنگ_ابتهاج
#دکلمه
༺◍⃟🌞🦋
⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻
━━━━━━━━━━━━━━━━
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
#معرفی_ڪتاب
✍#نیلوفر_شادمهرۍ
📕#خاطرات_سفیر
🖇خاطرات دختر مسلمانۍ ڪه در ڪشور فرانسه، هر چند براۍ ادامهۍ تحصیل در مقطع دڪترۍ حضور دارد اما #سفیری شده است برای دفاع از حقیقت اسلام. مواجههۍ او با آدمهاۍ مختلف و اتفاقات متفاوت این خاطرات را جذابتر مۍڪند، از قبول نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه تنها به دلیل حجابش و دست ندادن با سرشناسترین اساتید مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای ڪمیل برای «یڪ سلیم النفس».
📝نیلوفر شادمهری در این ڪتاب، حدود سۍ خاطره را به رشتهۍ تحریر درآورده ڪه این مجموعه در واقع بخش ڪوچڪی از تمام خاطرات اوست.
🦋🕸درگیری هاۍروحۍ و ذهنۍ روابط با انسان هایۍ با ارزش ها و فرهنگ هاۍ متفاوت و چالش هایی ڪه در یڪ ڪشور اروپایی مۍ تواند دخترۍمسلمان را درگیر خود ڪند ،به تمامۍ در این ڪتاب و در لابلاۍ خاطرات نیلوفر آمده است.
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_دهم 🧣شال سبزۍداشت ڪه خیلۍ به آن تعصب نشان مۍ داد، وقتۍروحانۍ ڪ
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_یازدهم
🍃دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده ڪه تنها در بین نامحرم نباشد.
رفتارهایش را قبول نداشتم. فڪر می ڪردم ادای رزمنده هاۍ دوران جنگ را در مۍ آورد. نمۍ توانستم با ڪلمات قلمبه سلنبه اش ڪنار بیایم. دوست داشتم راحت زندگۍڪنم، راحت حرف بزنم، خودم باشم. به نظرم زندگی با چنین آدمۍ اصلا ڪار من نبود دنبال آدم بۍ ادعایۍ مۍ گشتم ڪه به دلم بنشیند.😷🤒
☘در چارچوب در با روۍ ترش ڪرده نگاهم را انداختم به موڪت ڪف اتاق بسیج و گفتم:« من دیگه از امروز به بعد ، مسئول روابط عمومۍ نیستم. خداحافظ !»
🌚✨فهمید ڪارد به استخوانم رسیده. خودم را برای اصرارش آماده ڪرده بودم، شاید هم دعوایۍ جانانه و مفصل.🔪
برعڪس، در حالیڪه پشت میزش نشسته بود، آرام و با طمانینه گونه ۍ پر ریشش را گذاشت روۍ مشتش و گفت: یه نفر رو به جاۍ خودتون مشخص ڪنید و برید!»😊
نگذاشتم به شب بڪشد. یڪی از بچه ها را به خانم ایوبی معرفۍ ڪردم حس ڪسی را داشتم ڪه بعد از سال ها تنگۍ نفسش آزاد شود سینه ام سبڪ شد. چیزۍ روی مغزم ضرب گرفته بود : « آزاد شدم! »😌🦋
#ادامه_دارد...
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
و این #آغاز_انسان بود...
🍎🌸از بهشت که بيرون آمد، دارايی اش فقط يک سيب بود. سيبی که به وسوسه آن را چيده بود. و مکافات اين وسوسه هبوط بود.😔
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می ميری✋
زمين جای تو نيست. زمين همه ظلم است و فساد.🥺
و انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام . زمين #تاوان_ظلم من است. اگر خدا چنين می خواهد ، پس زمين از بهشت بهتر است.🙂
🦋خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند ، از زمين می گذرد ، از زمينی که آکنده از شر و خير ، از حق و باطل ، از #خطا و #صواب است.
#ادامه_دارد
#پارت_یک
✍عرفان_نظر_آهاری
📘#پیامبرے_ازڪناࢪ_خانه_ما_ࢪد_شد
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فصل اول : این مای تڪه پاره
🚁☘در زمان هخامنشیان هلیڪوپتر داشتیم یا چیزۍ نداشتیم؟
❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒
👀با چشم خودم ندیدم. با گوش های خودم هم نشنیدم. اما یڪی از دوستانم مۍ گوید ڪه یکی از بستگانشان اعتقادات عجیب و غریبۍ دارد. به نظر او ایرانیان در زمان هخامنشیان آن قدر پیشرفته بوده اند ڪه چیزهایۍ شبیه هواپیما و هلیکوپتر ها و تکنولوژی ساختنشان هم از بین رفته!!
⚠️من و شما می توانیم باور نڪنیم. اما هر چه بحث و جدل ڪنیم نمۍ توانیم به این شخص محترم بقبولانیم ڪه چنین نیست. حالا این یڪ جورش است، این ماجرا جورهاۍ دیگرۍ هم دارد. ڪسانۍ را هم مۍشناسیم ڪه فڪر می ڪنند ایران هیچ وقت چیزۍ نبوده و بعد از این هم چیزۍ نخواهد شد. در دوره باستان هم چیزۍنبوده و بیخودۍ بزرگش ڪرده اند. ما باید با عقب ماندگۍ خودمان بسازیم و بسوزیم یا برعڪسش😥
خیال نکنید ڪه این حرفها فقط در حد حرفهاۍ همین فامیل رفیق ماست ! نهه😲
بعضۍاز این ها ڪتاب ها نوشته اند و به نظر خودشان نشان داده اند ڪه ما دوازده قرن چیزۍ نبودیم. 😳
#پارت_یک
❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒❒
📗#ایران_چگونه_ایران_شد
✍علۍاصغر_سید_آبادۍ
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
Ali Ghelich - Muhammad The Nabi 128.mp3
3.2M
#عیدانه🎧🌝🍭🍩🍿🎂👏👏👏👏
#یا_رسول_الله💚
#انگلیسی_عربی🦋🌸
༺◍⃟🌞🦋
⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻
━━━━━━━━━━━━━━━━
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
و این #آغاز_انسان بود... 🍎🌸از بهشت که بيرون آمد، دارايی اش فقط يک سيب بود. سيبی که به وسوسه آن را
⛳️و اگر #خير و حق و صواب پيروز شد ، تو باز خواهی گشت🙃🤞 ؛ وگر نه .......
😓و فرشته ها همه گريستند.🕸 اما انسان نرفت....
انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وا مانده بود. می ترسيد و مردد بود. و آن وقت خدا چيزی به انسان داد. چيزی که #هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه وا داشت.😲
انسان دست هايش را گشود 🤲 و خدا به او « اختيار » داد.❣
🌞خدا گفت: حال انتخاب کن. زيرا که تو برای انتخاب کردن آفريده شده ای. برو و بهترين را برگزين که بهشت پاداش به گزيدن توست.
🎬 #عقل و #دل و #هزاران_پيامبر نيز با تو خواهد آمد تا تو بهترين را برگزينی. 😇 و آن گاه انسان #زمين را انتخاب کرد.
رنج و نبرد و صبوری را ... و اين، آغاز انسان بود...
#ادامه_دارد...
#پارت_دو
✍عرفان_نظر_آهاری
📘#پیامبرے_ازڪناࢪ_خانه_ما_ࢪد_شد
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ 📗#قصه_دلبری #پارت_یازدهم 🍃دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده ڪه تنها در بین نامحر
✍ #محمدعلۍ_جعفرۍ
📗#قصه_دلبری
#پارت_دوازدهم
🎵🦋صدایۍ حس مۍ ڪردم شبیه زنگ آخر مرشد وسط زورخانه . به خیالم بازۍ تمام شده بود. زهۍ خیال باطل! تازه اولش بود هر روز به هر نحوۍ پیغام مۍ فرستاد و مۍ خواست بیاید خواستگارۍ. جواب سربالا مۍ دادم.
✨🪐داخل دانشگاه جلویم سبز شد. خیلۍ جدۍ و بۍ مقدمه پرسید: « چرا هر ڪی رو مۍ فرستم جلو جوابتون منفیه؟» بدون مڪث گفتم « ما به درد هم نمۍ خوریم!» با اعتماد به نفس صدایش را صاف ڪرد :« ولۍ من فڪر میڪنم خیلۍبه هم مۍ خوردیم!»
🔊جوابم را ڪوبیدم توۍصورتش : « آدم باید ڪسی ڪه مۍ خواد همراهش بشه ، به دلش بشینه!» 🤷🏻♀
🌝خنده ء پیروزمندانه اۍ سر داد ، انگار به خواسته اش رسیده بود: « یعنی این مسئله حل بشه، مشڪل شمام حل مۍ شه؟» جوابۍ نداشتم. چادرم را زیر چانه محڪم چسبیده و صحنه را خالۍ ڪردم. از همان جایۍ ڪه ایستاده بود، طورۍ گفت ڪه بشنوم :
« ببینید! حالا این قدر دست دست می ڪنید ، ولۍ میاد زمانی ڪه حسرت این روزا رو بخورید! »
زیر لب با خودم گفتم :« چه اعتماد به نفس ڪاذبۍ» ، اما تا برسم خانه، مدام این چند ڪلمه در ذهنم مۍ چرخید: « حسرت این روزا!»
مدتۍ بود پیدایش نبود، نه در برنامه هاۍ بسیج، نه ڪنار معراج شهدا...
#ادامه_دارد...
⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید
~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🚛 @book_caffe
┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱