#تعهد_کاری
مسائل حفاظتی را رعایت می کرد. وقتی از نوع کارش سوال میشد با بذله گویی جواب و چیزی لو نمی داد، مثلا گاهی با شوخی میگفت ما کفشهای رزمنده ها را واکس میزنیم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#عشق_به_امام_و_شهدا
از سال 82 هر سال برای سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) مسیر اصفهان تا تهران را همراه با دانشجویان دانشکده افسری به صورت دوی امدادی طی میکرد، دو سال آخر نیز مسئول بخشی از کاروان شده بود. از برنامههای این کاروان سر زدن به خانوادههای شهدا در مسیر پیاده روی بود. محسن گاهی میایستاد همه بروند و با پدر و مادر شهید صحبت میکرد یکی از دوستانش دیده بود وقتی همه رفتند پای مادر شهید را بوسید.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#ولایتمداری
به اتفاق جمعی از فامیل به پارک رفته بودند، محسن همراه خود رادیویی آورده بود که خطبههای نماز جمعه تهران را که حضرت آقا میخواند حتماً گوش کند. رهبری فرمود: « از هرکس با اسرائیل مبارزه کند حمایت میکنیم. در جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه علیه اسرائیل، کمک کردیم و اگر در بحرین دخالت می کردیم اوضاع جور دیگری میشد.» محسن از جایش بلند شد دستانش را بالا برد و تکبیر میگفت. شوق عجیبی داشت. در قضایای فتنه 88 رهبر انقلاب در آخر آن خطبه معروف نماز جمعه تهران خطاب به امام زمان(عج) گفتند: «ای سید و ای مولای ما... من جان ناقابلی دارم. جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی دارم... همه اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد، اونها هم نثار شما... » محسن از تلوزیون به سخنان رهبرش گوش می داد و اشک بر گونه هایش جاری بود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#ازدواج
بیست و چهار ساله بود که ازدواج کرد. جشن عقدی بسیار ساده برگزار شد. از تجملات و تشریفات دست و پاگیر در زندگیش خبری نبود. مدت زیادی از عروسی نگذشته بود که بخشی از جهیزیه منزل را که ضروری نبود دست نخورده به عروس دم بختی هدیه کردند.
شب عقدش با قرآن استخاره گرفت، آیه جهاد آمد، شب عروسی باز همین تکرار شد. گاهی که بر سر مزار دایی شهیدش میرفت قرآن باز میکرد و آیات جهاد و شهادت میخواند.
معمولا هرکجا در برنامه ای مجری می شد اولین جمله اش آیات سوره مبارکه توبه بود «.. أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ ... »
💠گروه #به_یاد_شهدا
#خصوصیات
خیلی اهل صله رحم بود و به آن اهمیت میداد، دائماً به مادر و فامیلهای نزدیکش سر میزد. وقتی قرار بود هدیه ای برای کسی ببرند اگر حس می کرد بوی چشم و هم چشمی و حرف مردم می دهد نمیبرد و در مجالس این چنینی شرکت نمی کرد. برعکس جایی که اصلاً به چشم نمیآمد صرف دیدار و شادی مومن هدیه ای شایسته میبرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#خادم_الشهدا
ایام نوروز اغلب خانه نبود. به صورت داوطلب خادم زائران شهداء میشد. در راهیان نور بیشتر مسئولیت پشتیبانی و خدماتی داشت. حتی گاهی سرویسهای بهداشتی را تمیز میکرد. میگفت من دوست دارم چنین کاری بکنم. وقتی همسرش باردار بود باز هم رفت. محسن گفته بود من وعده داده ام که بروم، عمل من روی دخترم تأثیر دارد و شاید کنار شهداء بودن وظیفه و مسئولیت من را در قبال «مرضیه» جبران کند، حتی آن عید نوروز نیز در کنار خانواده نبود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#تربیت_فرزند
خیلی اهل محبت به همسر و فرزند بود. توجه خاصی به دخترش داشت. خیلی با او بازی میکرد، به روحیات و به خواستههایش توجه داشت. نوازشش می کرد. همراه خود به مسجد می برد ولی این دوره طولانی نبود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#انس_با_شهدا
کتاب در مورد شهدا و دفاع مقدس زیاد مطالعه میکرد، تقریباً هر چه کتاب داشت را خوانده بود. کتاب هم زیاد میخرید. موقع خواب آن طرف اتاق مینشست مطالعه میکرد، میخواست هم کنار خانواده باشد هم باعث آزار دیگران نشود. تصمیم داشت سیره شهدا را بنویسد به همین جهت در کارگاه های آموزشی شرکت می کرد. عجیب با شهداء مأنوس بود. در همه حال مداحیهای شهدا زمزمه لبش بود. هنگام رانندگی نیز همین نواها را پخش میکرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#نماز_اول_وقت
اعتقاد داشت اذان که میگویند باید آماده نماز باشی. به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد. عادت داشت اول، نمازش را بخواند. با کسی تعارف نداشت در میهمانی ها مواقع نماز اول نمازش را میخواند بعد سر سفره میآمد. قرآن هم زیاد میخواند، هربار چند آیه و بعد بر آن تأمل میکرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#انجام_وظیفه
در حل مسائل فرهنگی و اجتماعی در محیط اطرافش با تمام توان تلاش می کرد. اهل تحقیق و مشورت بود مسیر صحیح را تشخیص می داد و با قدرت طی می کرد خودش را مأمور به وظیفه میدانست تا نتیجه.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#ورزش
برای ورزش وقت می گذاشت، به فوتبال، شنا، والیبال و ورزش های رزمی علاقه داشت. کوچکتر که بود با تیم مدرسه نایب قهرمان مسابقات فوتبال مدارس شهر شده بود. بلند پرواز بود و اهل حمله! هیچوقت دفاع یا دروازبان نمی ایستاد، معمولا بعد از مسابقه یک جایی از سرش شکسته بود! به دو نوع شنا مسلط و در مسابقات دانشجویان دانشکده افسری مقام کسب کرده بود. مسابقات ورزشی که جنبه ملی داشت را از تلوزیون پیگیری می کرد. در حین تماشای یکی از بازی های حساس جام باشگاه های آسیا که در اوج قضایای بحرین برگزار می شد، افسوس می خورد که چطور وقتی جهان استکبار از همه ابزارها برای تبلیغ علیه اسلام استفاده می کند ما نمی توانیم از ورزش و ظرفیت 80 هزار نفری استادیوم در برابر تیمی سعودی استفاده کنیم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#قرآن
چند مرتبه در مراسم شهدای سوریه شرکت کرده و قرآن خوانده بود. آنجا بیشتر اهل سنت بودند. قرائت قرآن محسن و «شهید زاداکبر» از همرزمانش در این مراسم ها بسیارتأثیر مثبت داشت. مولوی سنی ها این قدر از این قرائت خوشحال میشود که بعد از آن حدیثی در مدح ائمه اطهار(ع) خوانده و از شیعه تعریف میکند. مولوی روایتی میخواند که میگوید در آخر الزمان سوریه به فساد کشیده شده و مردانی از ایران قائله را ختم میکنند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#شجاعت
برا حمایت از دین جانش را میداد. نترس و شجاع بود. جایی رد پایی از افراطی گری مذهبی دیده، و تمام قد کمر به روشن گری بسته بود. در دفاع از ولایت فقیه حتی از آبرویش مایه گذاشت.
شبی به شدت تهدیدش کردند، رفقای محسن نگران بودند مبادا آسیبی ببیند، توصیه کردند تنها رفت وآمد نکند ولی در جواب با همان لحن همیشگی گفته بود: «آدم یک بار بیشتر نمی میرد، من تا خدا را دارم از کسی ترسی ندارم» و با شجاعت تنها در مسیر تردد کرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#کار_فرهنگی_در_سوریه
نزدیک عید فطر سال 92 بود و به رزمندگان مقدار کمیپول سوریه ای به عنوان عیدی داده بودند، با فرمانده هماهنگ کرده بود تا در یکی از مساجد روزانه نیم ساعت کلاس قرآن برگزار کند. عیدی اش شد هدیه تشویقی به بچههای روستایی کلاس قرآن.
وقتی با ماشین در روستا عبور میکردند بچه ها شعارمیدادند "الله محی الجیش" محسن سرش را بیرون میکرد و میگفت "الله محی الاطفال" یعنی خدا بچه ها را حفظ کند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#انجام_ماموریت
وظایفش را بدون بهانه به خوبی انجام میداد. ساعت 2 نصف شب رفته بود نزدیک دشمن دیده بانی کند. آن شب آماده باش داده بودند و قرار شد تا صبح همه آماده باشند. محسن داخل سنگری در 1500 متری تکفیری ها با یکی از سوری ها تا صبح در مورد مسائل اعتقادی صحبت می کند، میگفت تا جایی که امکان اصلاح افراد هست باید تلاش کنیم و اعتقاداتمان را بگوییم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#آخرین_نماز_جمعه
ظهر بود و موقع نماز، از همرزمش خواسته بود با هم به مسجد بروند ولی او موافق نبود، می گفت اینجا مسجد اهل سنت است، از لحاظ امنیتی صحیح نیست! ولی محسن قبلاً هم آنجا رفته بود. با مسجدی پر از جمعیت نماز جمعه برگزار شد. بعد از نماز محسن هم صحبت امام جماعت شده بود. روبوسی سلام و علیک. برایشان خیلی جالب بود تا بحال نظامیها را در آن مسجد ندیده بودند. یکی از اهالی به محسن گفت که سید است، شجره نامهاش را نشانش داد، اجدادش به امام جعفر صادق(ع) میرسید. محسن شجره نامه را بوسید و بر روی چشم گذاشت. معتقد بود تأثیر فرهنگی رزمندگان ایرانی بیشتر از تأثیر نظامیشان است. قرار گذاشتند که از هفته بعد در نمازجمعه آن مسجد شرکت کنند ولی این آخرین نمازجمعه محسن بود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#سِیر_معنویات
این دو سال آخر سیر معنوی زیادی داشت، اهل دعا و مناجات بود. در ماموریت سوریه نیز اهل نماز اول وقت و نماز شب بود و از معنویاتش کم نمیگذاشت.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#تشییع
ظهر روز 31 مرداد 92 شوری بی نظیر در شهر بپا شده می شود، پیکر مطهر شهید محسن حیدری از مسیر طولانی سپاه سابق خمینی شهر تا گلزار شهدای محله هرستان روی دست سیل عظیم جمعیت تشییع می شود. عموم مردم ولایتمدار، روحانیون، پاسداران، بسیجیان و هیئات مذهبی همه آمده بودند تا مدافع حریم قدسی حضرت زینب(س) را تا منزلگاه بهشتیش بدرقه کنند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#شهادت
صبح 28 مرداد 92 محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم گفت "دارند دورمان میزنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید". حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را میزد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن میخواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: "دوربینم را زدند، جایم بد است". قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه میگردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بود، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفت ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دید به مسئول بهداری گفت "من خوبم به دیگران برس" و برگشت
حالا تانکهای زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و میخواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو میرفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم زد، محسن جواب داد "دارند ما را میزنند... من کنار تانک هستم". داشت گرای محل خودش را میداد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار گرفت. محسن در بی سیم گفت:" دارند ما را میزنند ... زدنمون ... یا حسین ..." و دیگر صدای محسن شنیده نشد. حالا محسن است و کارنامه ای سبز و مهر سرخ قبولی در امتحان بزرگی که به مادرش گفته بود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
یکی از فرماندهان ارشد منطقه پس از شهادت محسن گفته بود: او در کار خود بسیارمتخصص بود و با شهادتش چشم توپخانه ما کور شد.
او بسیار به کارش مسلط بود و به بهترین نحو گرای مواضع، ادوات و حتی نفرات دشمن را می داد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#مقام_معظم_رهبری
خانواده شهید محسن حیدری خدمت مقام معظم رهبری می رسند، مادر شهید به حضرت آقا می گوید: من از دست فرزندم راضی ام، انشاالله خدا و رسول خدا هم راضی باشد ... دو تا پسر دیگر هم دارم که هر وقت بگویید آماده اند که فدای شما شوند.
آقا که در حین صحبت های مادر چهره ای متبسم دارد می فرمایند: آفرین، آفرین به شجاعت این مادر، رشادتهای شهیدتون را شنیده ایم … آفرین …
تولد شناسنامه ای رهبرعزیز مبارک💐🌹❤️
💠گروه #به_یاد_شهدا
مرضیه خیلی بهانه بابایش را میگیرد. به دختر دو ساله اش گفته بودند بابا رفته سر کار. اوایل بعضی وقت ها که بچهها از باباهایشان حرف می زدند به بچها می گفت بابای من سرکاره! ولی این روزها که کمی بزرگتر شده کاملا فهمیده که بابایش بر نمی گردد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
شادی روح شهدای گلگون کفن و #مدافع_حرم #شهید_محسن_حیدری فاتحه و صلواتی ختم کنیم. 🌹🌹🌹
💠گروه #به_یاد_شهدا