eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
109 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
مژگان نادری ادامه می دهد: آخرین بار كه خیال همه از تمام شدن جنگ راحت بود پدرم رضا را بغل كرد، به پشتش زد و گفت: 'برو پسرم؛ برو و مردانه بجنگ!'. رضا هم كه یك پاشنه پایش در عملیات قبلی از بین رفته بود با عصا و دمپایی عازم جبهه شد. از خانه كه بیرون می رفت چهار پنج بار هم برگشت و گفت: 'كاری ندارید؟'
وی اضافه می كند: همیشه می گفت عراقی ها عرضه ندارند من را شهید كنند و آخر نیز به دست منافقان به شهادت رسید. یكی دیگر از ویژگی های رضا، توجه خاص او به انجام فرایض دینی است. خانواده اش می گویند نماز شبش هیچ گاه ترك نمی شد و پای جانماز نیز مدام گریه می كرد. این نكته در وصیت نامه او نیز دیده می شود. آن جا كه خواهر و برادرانش را به ادای نماز، خمس و زكات دعوت می كند: 'كمی از وقت روزانه خود را به امورات معنوی و عبادت اختصاص دهید. كمی از عمر خود را به نماز و طاعت و بندگی آن معبودی كه غفلت از او باعث كنار زدن ما از طرف او می شود صرف كنیم و وای به حال بنده ای كه خداوند او را به حال خود بسپارد.
هوش و ابتكار شهید نادری به قدری بود كه با وجود داشتن سن كم در واحد اطلاعات عملیات خدمت می كرده و نقشه های بسیاری نیز در عملیات های گوناگون برای نابودی دشمن كشیده است. خواهرش در این باره می گوید: هر وقت از جبهه می آمد چیزی از كارهایی كه انجام می داد تعریف نمی كرد و ما هم فكر می كردیم او یك بسیجی ساده است كه پشت جبهه فعالیت می كند. پس از شهادت هریك از دوستانش خاطره ای از او تعریف می كردند و ما تازه آن موقع فهمیدیم رضا چه می كرده است.
وصیت نامه او در صفحات آخر دفتری است كه از ابتدا تا انتهایش كه ورق می زنی نام یك شهید بالای هر صفحه آن نوشته شده است. شهید عبدالهادی قرغی، شهید محمد طاهری، شهید حسن رحمانی نیا، ... .
دفتری ساده با جلدی روزنامه ای كه تمام زمان های ماندن در خانه را با ثبت دل نوشته هایش در آن می گذرانده و روی جلد دفتر نوشته است: 'بدون اجازه خوانده نشود'. بالای صفحه وصیت نامه ای را كه 581 روز پیش از شهادتش نوشته، جمله 'وصیت نامه فقط توسط اعضای خانواده خوانده شود' با خطی ریز به چشم می خورد و پایان آن نیز با نام «عبدالعاصی رضا نادری» امضا شده است.
مكان به خاك سپردنش نیز داستانی متفاوت دارد. گفته بوده پس از شهادت او را بالای سر دوست شهیدش علی كرباسی به خاك بسپارند و دقیقا این خواسته او اجابت می شود. نه اینكه قبرش را از قبل خریده باشد، جایگاهی كه برای خود انتخاب كرده بود تا زمان شهادتش خالی می ماند. سنگ قبر شهید نادری در گلزار شهدای شاهرود حال و روزی متفاوت دارد. بنابر وصیت خودش روی آن این گونه نوشته اند:
ای برادر به كجا می‌روی، كمی درنگ كن! آیا با كمی گریه و خواندن یك فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را كه با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم فراموش خواهی كرد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود كه تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی كرد
#دفاع_مقدس #شهادت_زمینه_سازان_ظهور #شهید_رضا_نادری #مدافع_حرم #شهادت #گردان_153_حضرت_قاسم
پس ای معبود من اکنون با حالتی زار از گذشته رو به سویت کرده ام. خدایا لطف و مرحمت تو نهایت ندارد. مانند دریایی است که اگر بخواهی میتوانی با یک موج کل گناه و عصیان خلایق را پاک کنی. الهی تو غنی هستی از مجازات ما و ما ضعیف در برابر عذابت. پس درگذر از گنا ه ما/
بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا، نمیدانم چه شده است! قلب خود را سیاه میبینم و چشم خود را خشک از اشک. میخواهم ناله و فغان خود را بلند کنم و دل را آینه معرفت و عشق نسبت به تو نمایم. اما در دل جز هوی و هوس و تاریکی چیز دیگری را مشاهده نمیکنم. خدایا نمیدانم چرا از این مناجات محرومم. وقتی نَفْس خود را به میز محاکمه میکشانم از آینده و آخرت خود بیمناک میشوم. همه گمان واهی در رابطه با من دارند و تنها این منم که از خودم خبر دارم و میدانم که اسیری هستم در بند شیطان. سگ نفس دائماً بر من حمله ور میشود. الهی میخواهم خوب شوم اما حریف خودم نمیشوم. خدایا در این مکان مقدس و به این لحظات عزیز تو را به چهارده معصوم قسمت میدهم که به من توفیق دهی و از گناه دور گردانی. و عبادت خالصانه و گریه و زاری به درگاهت در دل شب عنایت فرمایی و مرا از زمره مُخلصان درگاهت قرار دهی
رابطه من با تو نزدیک و نزدیکتر میشد. تا اینکه مرا سخت عاشق خودکردی. بارها درد عاشقی پوست و گوشت و استخوانم را در هم میفشرد. من سرمست از این شور بارها به دیار جبهه پا نهادم. اما نمیدانم که پایان این ظلمات و تاریکی کی خواهد بود. نمیدانم چه زمان خورشید تابان شهادت تیرگی شب را کنار میزند و سپیده آن، آسمانِ تارِ دلِ مرا روشن م یسازد.
در پایان: بر روی قبرم این مطلب نوشته شود: ای برادر، به کجا میروی کمی درنگ کن آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد! ما نظاره میکنیم که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد. و اما مسئولیت ادامه دادن راه ماست و... پیکر مرا در گلزار شهدای شاهرود در کنار دوستم علی کلباسی دفن کنید. اگر جنازه ام برنگشت مزار هر یک از شهدا مزار من است. در نهایت از تمامی دوستانم حلالیت میطلبم و امیدوارم که هر بدی از طرف من به شما رسیده است را به بزرگی خود ببخشید. والسلام رضا نادری