eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه اسماعیل می گفت : خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و مفقود الجسد هستند. هر شب جمعه حضرت زهرا (س) خودش به دیدن آن ها می رود. 🌷معرفی شهیدان #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_اسماعیل_فرجوانی و #شهید_ابراهیم_فرجوانی 💠ارائه : جناب جامانده از شهدا در دو قسمت 📆سه شنبه ۹۸.۱۰.۰۳ 📆چهارشنبه ۹۸.۱۰.۰۴ ⏰ساعت ۲۱:۰۰ 🕊گروه به یاد شهدا http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
رزمنده‌ای که شجاعانه اسماعیل هایش را راهی قربانگاه کرد #دفاع_مقدس #شهادت_زمینه_سازان_ظهور #شهید #مدافع_حرم #شهید_اسماعیل_وابراهیم_فرجوانی #شهادت #گردان_153_حضرت_قاسم
همکلامی‌مان با «عصمت احمدیان» متولد ۱۳۲۴، ‌شیرزنی ۶۶ ساله، به بهانه سکونت ایشان در دهدز بود، ‌اما بیان شیوا و رسای مادر شهیدان فرجوانی و جانباز نسرین فرجوانی ما را به سوی آنچه می‌خوانید کشاند.
خانم احمدیان معروف به خانم فرجوانی والده محترم شهیدان حاج اسماعیل و ابراهیم فرجوانی بانوی شجاع و جانباز نسرین فرجوانی هستند. #دفاع_مقدس #شهادت_زمینه_سازان_ظهور #شهید #مدافع_حرم #شهید_اسماعیل_وابراهیم_فرجوانی #شهادت #گردان_153_حضرت_قاسم
خانم فرجوانی که اکنون ۳ سال است که به دهدز آمده اند، چهره‌ای آشنا برای مردم علی الخصوص خوزستانی هاست، آنچه در ادامه می خوانید گفت‌و‌گوی خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی عصرایذه در دهدز با این بانوی بزرگوار است
خانم فرجوانی همواره درکنار فرزندانش علیه رژیم ستم شاهی در میادین اعتراض حاضر شده و با شروع جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده در پشت جبهه ها به یاری رزمندگان اسلام شتافت و با تقدیم دو جوان برومندش در راه اسلام به همگان ثابت کرد خوزستان مهد شیرمردان و شیرزنان است.
خانم فرجوانی با اینکه چهره‌ی شناخته شده‌ای هستید، برای آشنایی بیشتر کاربران ما لطفاً کمی درباره خودتان بگویید:
درسال ۱۳۲۴ در روستای باغ بهادران اصفهان متلد شدم، والده شهیدان حاج اسماعیل وابراهیم فرجوانی، چه نام های زیبا و نیکویی، من همیشه این دو اسم رادوست داشتم، اسماعیلم ذبیح الله است چون در راه خدا ذبح شدند، ایشان فرزند ارشد من بودند من در سن ۱۱ سالگی ازدواج کردم و ۱۲ ساله بودم که اسماعیل به دنیا آمد، با اسماعیل عجین بودم و الفت خاصی داشتم، با هم همبازی بودیم.
فعالیت شما در راه پیروزی اسلام و انقلاب اسلامی از چه زمانی شروع شد؟ زمانی که اسماعیل کلاس پنجم ابتدایی بودند متوجه رفتارهای مشکوکش در رفت و آمد به مدرسه شدم، گذشت تا زمانی که اسماعیل پا به مقطع راهنمایی گذاشت آن زمان پایه دوم راهنمایی بود که دیدم رفت و آمدهایش به خانه و مدرسه خیلی نامیزان شده بود، تا اینکه بعد از صحبت با او، راضی شد که همراهش بروم تا از نزدیک ببینم چه می‌کنند. با او رفتم، دیدم معلم درس دینی اشان دارد ظلم های رژیم ستم شاهی را برایشان آشکار می‌کند و بچه ها رابرای انقلاب آماده میکند.
چگونگی شروع جنگ تحمیلی درخاطرتان هست؟   بله، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دست دنیا از آستین صدام ملعون بیرون آمد، و ایرانی که تازه انقلاب کرده بود و اصلا نمی‌دانست که تجهیزات و وسایل جنگی چیست، ارتش به هم خورده بود بدون سازماندهی بود، وصدام ملعون با خیال اینکه به وسیله یک تهاجم نظامی مملکت ما را تصاحب می‌کند وکشور گشایی م‌کند به ایران حمله کرد.
یک دفعه دیدم معلم دارد وسط صحبت هایش از کلمه “شاه خائن” استفاده می‌کند، خیلی ناراحت شدم، در راه برگشت به اسماعیل گفتم: مادر، دیگر اینجا نیا، اسماعیل گفت: چرا مادر؟ گفتم: مگر نشنیده ای؟ معلمتان گفت شاه خائن، اگرسازمان امنیت (ساواک) بفهمد میدانی چه بلایی سرمان می آورد؟ زندانی مان می‌کند؛ ناخن‌هایمان را می‌کشد، شکنجه مان می دهد، اسماعیل گفت مادر، همین مادرهای کم جرأتی مثل شما به پهلوی ها اجازه می‌دهندکه مملکت ما توسط پهلوی ها چپاول شود و کسی هم جرات دم زدن نداشته باشد؛ این طور نیست که شما می‌گویید، بلکه معلممان حقیقت راگفت و نباید هراس داشته باشیم. در این زمان و مکان اسماعیل شد مادر من و من فرزند او! آغاز فعالیت های قبل از انقلاب من از روز بعدش شروع شد، اسماعیل گفت: مادر جان شما رانندگی بلدید پس هروقت راهپیمایی می آیید خواهش میکنم خانم های همسایه راهم باخود همراه کنید و به راهپیمایی متصل کنید، گفتم: چشم مادر جان، کم کم، انقلاب با ورود رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) اوج گرفت و در نهایت جمهوری اسلامی پیروز شد.
در آن زمان بنی صدرخائن سمت فرمانده کل قوا راداشت و از تجاوز بعثی های عراقی به خاک ایران آگاه بود سکوت اختیار کرد تا اینکه تمام فرودگاه های ما را آشکارا تخریب کردند و صدا و سیما وقت به استاندار آن زمان مهندس غرضی گفت: در تلویزیون حاضر شود و او گفت: در ۲۰ کیلومتری اهواز تانکهای بعثی عراق به قصد ورود به شهر در حال حرکتند.
همین اسماعیل های ۱۶ و ۱۷ ساله با توجه به خیانت بنی صدر، جلو دشمن ایستادند، گفتند: یاالله، هرکسی درخانه اش شیشه دارد بیاورد و با یونولیت وبنزین، کلوتوف مولوتوف می ساختند و به دست مادر، خواهر و برادر و پدرخود می دادند و می گفتند: اگر بعثی های عراقی وارد منطقه شدند این شیشه را به طرف تانک آنها پرتاب کنید.
دخترتان چگونه جانباز شد؟ ۱۴ مهرماه ۵۹ دخترم نسرین در مسجد جوادالائمه که نزدیک خانه مان بود در ستاد مقاومت بودند که مسجد مورد اصابت موشک بعثی ها قرار گرفت و سقف آبدارخانه وشیشه های مسجد ریختند و در آن روز ۶ شهید و ۳۶ مجروح به جای ماند که یکی از آنها نسرین من بود و از ناحیه صورت و فک، لثه، زبان ،سینه، دست راست و پای راست آسیب کلی وحشتناکی نصیب نسرینم شد که باعث شد.
نسرین پنج سال در بیمارستانهای ایران و یک سال دربیمارستان آلمان تحت درمان قرار گیرد که ۵۰ بار زیر تیغ جراحی رفت، همچنین ۱۷ مهرماه ۵۹ پادگان ۹۲ زرهی مورد اصابت دور بردهای بعثی قرار گرفت وتجهیزات جنگی درآتش این انفجار سوختند، شدت انفجار صدای مهیبی ایجاد میکرد که هر کسی هرکجای اهواز بود تصور میکرد انفجار الان کنار پایش اتفاق افتاده.
به یاد دارم ابراهیم پسر دومم یک چوب بلندی مثل دست بیل برایم ساخت وخنجری به انتهای آن وصل کرد وگفت: مادرمن میدانم شما شیرزن هستی، اگردیدی بعثی عراقی به شما نزدیک شد همین خنجر را بالا ببر و بدون فاصله محکم برفرق بعثی فرود بیاور،ما هم حرف های بچه هایمان رامی پذیرفتیم.
اهواز کاملاً تخلیه شد، هرکسی دنبال راه فرار بود، خیلی ها ازتریلی ها افتادند و مردند، خیلی ها هم دربین راه ویا کوهسارها توسط نیش  ماروحمله دیگرجانوران وحشی جان خود را از دست دادند، ما در اهواز ماندیم جنگ جدی شد باورمان شد خبرهایی است. آیت الله موسوی جزایری امام جمعه اهواز و نماینده ولی فقیه ستادی به نام “ستاد جنگ زده ها” تشکیل دادند که به مردمی که از خرمشهر، هویزه، بستان و یا حاشیه مرز ایران عراق فرار کرده بودند لباس و پوشاک میرساندیم بعدها این ستاد جنگ زده ها شد “ستاد پشتیبانی جبهه وجنگ”.
خانم فرجوانی درحال حاضرمشغول چه کاری هستند؟ من سه سال است که در دهدز سکونت دارم وقتی با این مردم آشنا شدم عهدکردم که حالا که جایی آمدم که مردم خونگرم و شریفی دارد و البته محروم مانده وهرسنگش چون طلای ناب است با این یلان بختیاری همدوش و هم پیمان شوم تا از مشکلات این شهر بکاهیم.
خانم فرجوانی لطفا کمی از فعالیت هایتان در زمان دفاع مقدس بگویید: ما سی، چهل نفر خانم بودیم، که درستادپشتیبانی جبهه وجنگ خدمت میکردیم، تا اینکه یک روز به ما خبر دادند که درپشت جبهه نیاز به چند نفر خانم داریم ما دو سه نفر خانم بودیم رفتیم وپشت جبهه درعشیره طالقانی بین سوسنگرد و بستان که عراقی ها آمدند و سوسنگرد وهمینطور بستان را تصرف کردند و ما رفتیم خرمشهر، اتفاقاً خانم مهین خوش اقبال (رییس دانشکده پرستاری آن زمان) هم همراه ما در خرمشهر بود، که بعثی ها خرمشهر را هم تصرف کردند و آنقدر پست و بی حیا بودند که قراربود با عبور از پل خرمشهر، آبادان را هم تصرف کنند و نیروهای خودی مجبور شدند پل خرمشهر، کوت شیخ، راتخریب کنند تا مانع پیشروی عراقی ها به آبادان شوند، خیلی ازبچه های ما آن طرف آب به آب زدند و آمدند کوت شیخ که بازهم آبادان درمحاصره بود و امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب فرمان دادند که حصر آبادان باید شکسته شود و رزمندگان اسلام طی عملیاتی آبادان را آزاد کردند
سال گذشته درسه مسجد به تدریس قرآن پرداختم، سپس کتاب قرآن و نرم افزار ونهج البلاغه را از حجت السلام موسوی جزایری تحویل گرفتم وبه علاقمندان شرکت کننده دراین کلاس ها تقدیم کردم
سخن آخر: امیدوارم که این اقدامات پلی باشند برای عبور از پل آخرت، خیلی خوشحالم وخداوند راشاکرم که فرزندانم رابه همان پاکی  تحویل او دادم.  
نام و نام خانوادگی: اسماعیل فرجوانی تاریخ تولد:۱۳۴۱ تاریخ شهادت:۱۳۶۵ محل تولد: اهواز محل شهادت:اروند زندگینامه #دفاع_مقدس #شهادت_زمینه_سازان_ظهور #شهید #مدافع_حرم #شهید_اسماعیل_وابراهیم_فرجوانی #شهادت #گردان_153_حضرت_قاسم
زندگینامه در طلوع فجر ششم آبان ماه سال ۱۳۴۱ ه ش در خانواده ای مؤمن و متعهد طلوع کرد، کودکی را با تحصیل و انس با قرآن و جلسات مذهبی در کنار خانواده گذراند، وجودهمسایگانی عالم و روحانی در پرورش روحی و معنوی اش تأثیر به سزایی داشت، در کنار تحصیل برای خود در آمدی از کار در کارگاه نجاری داشت که روح استقلال و اتّکا به خداوند را در او پرورش می داد. دوران تحصیل متوسطه ی او ,همزمان بود با ماه های پایانی دوران ستم وخفقان پهلوی. عشق وعلاقه ی زیاد اسماعیل به امام خمینی و شناخت اهداف مقدس امام , او را به صحنه مبارزه با حکومت پهلوی کشاند. از روزی که اسماعیل در راه تحقق اهداف امام خمینی وارد مبارزه شد تا روزی که به شهادت رسید از پیشگامان این مبارزه مقدس بود. هجوم ساواک و نیروهای نظامی شاه و فرار او به همراه کتابهای مذهبی, اولین درگیری مستقیم او بود. شهادت حمید صالح شوشتری، یکی از همرزمانش قبل ازپیروزی انقلاب بارقه ای فروزان از شجاعت و شهامت را در دلش زنده کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و دوشادوش پاسداران و بسیجیان به مبارزه با اشرار و ضد انقلاب پرداخت تا امنیت و آسایش هم وطنان کرد را تامین کند. آغاز جنگ تحمیلی ارتش عراق بر علیه کشورمان باعث شد ,خانواده فرجوانی وارد جنگ شوند. او و برادرش در جبهه ها و حضور داشتند ,در حالیکه مادر، پدر و خواهرش در پشت جبهه، فعالیتهای زیادی را در کار پشتیبانی از رزمندگان انجام می دادند.سال ۱۳۶۰ در روز ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار ازدواج کرد. ازدواج وتشکیل خانواده خللی در اراده اش برای حضور در جبهه ایجاد نکرد. بعداز ازدواج به جبهه خرمشهر رفت و به دفاع از این شهر به همراه همرزمانش پرداخت.
همیشه می گفت : خوشا به حال کسانی که مفقودالاثر و مفقود الجسد هستند. هر شب جمعه حضرت زهرا (س ) خودش به دیدن آن ها می رود. بالای سرشان می نشیند، خوشا به حالشان که خانم را می بینند. آن وقت مادرها همه اش بی تابی می کنند که چرا شهیدمان را نیاوردند بگو آخه مادر جان تو بروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم فاطمه زهرا (س ) ؟می گفتم : خب معلومه حضرت زهرا (س ) . #دفاع_مقدس #شهادت_زمینه_سازان_ظهور #شهید #مدافع_حرم #شهید_اسماعیل_وابراهیم_فرجوانی #شهادت #گردان_153_حضرت_قاسم
اسماعیل از روزی که به جبهه رفت تا لحظه ی شهادت حضوری تاثیر گذار داشت.او در عملیات گوناگون از شکست محاصره آبادان گرفته تا عملیات کربلای ۴ که در سال ۱۳۶۵رخ داد حماسه های بی نظیری به یادگار گذاشت. در این مدت اسماعیل هشت نوبت مجروح شد.در عملیات بدر دست راستش قطع شد اما او باز هم پس از بهبودی در جبهه ماند. روزهای پر افتخار دفاع مقدس مردم ایران در برابر دنیای ظلم وستم سپری شد .د ی ماه سال ۱۳۶۵ موعد انجام عملیات کربلای چهار بود, اسماعیل در این عملیات با گردان کربلا کارهای فوق العاده ای انجام داد که فقط از اسطوره ها ساخته است .اسماعیل در این عملیات ,پس از سالها مجاهدت و تلاش در راه اعتلای اسلام ناب محمدی و اقتدار ایران بزرگ ,مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و پیکر مطهرش در آن سوی آبهای اروند رود باقی ماند .او در فرازهایی از وصیت نامه اش می نویسد: از شهادت من هیچ نگرانی به خود راه ندهید، و کاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باشید؛ اساس رضایت و خوشنودی خداست، همیشه در راه خدا قدم بگذارید و توکلتان به توسلتان به ائمه اطهار (ع) باشد و به آینده اسلام فکر کنید که اساس حفظ اسلام است، به همگی وخانواده توصیه ی اتحاد، دوستی و محبت بین یکدیگر را می کنم.در راه خدا حرکت کنید.
خب معلومه حضرت زهرا (س ) .  پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من مفقود الاثر شدم چرا نیامدم اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم . برای خودش این سفارش را می‌کرد اما نمی‌گذاشت هیچ یک از بچه های گردان کربلا پیکر مطهرشان توی خط بماند. گاهی طناب می بستند به پیکر شهید و روی زمین می‌کشیدند و عقب می آوردند. تا در خط نماند. می گفتم :
#دفاع_مقدس #شهادت_زمینه_سازان_ظهور #شهید #مدافع_حرم #شهید_اسماعیل_وابراهیم_فرجوانی #شهادت #گردان_153_حضرت_قاسم