مجید وقتی گواهی نامه گرفت، حاج رحمت برایش یک رنو گرفت. مجید دوست داشت رنو را بفروشد و برای #جبهه بلند گو و چراغ قوه بخرد؛ اما نه بدون رضایت پدرش.
می گفت: هر چه که دارم از خدا و پدرم است تا راضی نباشداین کار را نمی کنم. آن قدر اصرار کرد که راضی شد و رنو را به نفع جبهه فروخت.
#شهید_مجید_صنعتی_کوپایی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#سیره_اقتصادی_شهدا
#حسن_معاشرت_با_والدین
#دست_به_خیری
راوی: حاج حسین یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه 427.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
🔻احترام به پدر و مادر در سیره #شهید_محمد_گرامی 🌦محمد نسبت به #پدر_و_مادر ش کمال محبت و احترام را دا
💠برش دوم:
🔹محمد آزمونی داشت که برایش سرنوشت ساز بود. به همین خاطر یک هفته مرخصی گرفت تا خوب بخواند. اتفاقا این ایام مصادف شد با عود بیماری قبلی مادرش که نیاز به بستری داشت. محمد همه اولویت هایش را کنار گذاشت. مرخصی دوباره گرفت و مادرش را مرتب تا یک ماه و نیم به بیمارستان می برد. وقتی هم بستری شد خودش پیشش می ماند و کارهایش را انجام می داد.
🔸وقتی هم مرخص شد، ویلچری گرفت و مدام او را به فضای سبز می برد. می گفت: اگر قرار باشد مادرم بستری باشد، تا هستم اجازه نمی دهم شما کارهایش را انجام دهید. صندلی می گرفت و مادر را روی آن می نشاند و از پله های بیمارستان بالا می برد. گاهی با حسرت می گفتم: یعنی می شود فرزندم علی نیز مثل تو به من رسیدگی کند. محمد می گفت: اگر فرزندت را مؤمن تربیت کنی بقیه مسائل حل است.
#شهید_محمد_گرامی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#حسن_معاشرت_با_والدین
▫️راوی: ناصر ابوالحسنی و مهری ایازی(همسر شهید)
📚#کتاب_دل_دریایی ؛ خاطرات شهید محمد گرامی؛ نویسنده: الهه بهشتی. ناشر: لشکر 41 ثار الله. نوبت چاپ: اول-1376؛ صفحه 53 و 74-75.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺مثل امام زمان (عج)
▫️پدر شهید و حسین مولوی؛ هم رزم شهید:
🔹محمدتقی در در احترام به پدر ومادرش بی نظیر رود. وقتی پیش پدرش بود، دوزانو می نشست و لام تا کام حرف نمی زد. این رفتار او برایم خیلی ناشناخته بود. اوایل فکر می کردم خجالتی است و یا شاید اهل بازی و ریاکاری است.
🔸طوری پیش پدرش می نشست که انگار پیش امام زمان نشسته است. هیچ حرف اضافه ای نمی زد. پایش را جمع می کرد و ساعتها دو زانو می نشست.
🌱از کرامتهای اخلاقی او بوسیدن دست پدر و مادر بود؛ آنهم به صورت ناگهانی به طوری که آنها نتوانند دستشان را پنهان کنند.
💢زمان مجردی اش راضی نمی شد که مادرش از خواب بیدار شود و برایش صبحانه درست کند، با اینکه مادرش طوری با او رفتار می کرد که انگار همین یک فرزند را دارد.
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
#سیره_خانوادگی_شهدا
#حسن_معاشرت_با_والدین
📚#کتاب_هفت_روز_دیگر؛ صفحه ۲۲ و ۱۶۴.
✂️برشها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir