بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. 120 متری بود. پسندیدیم.
از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت.
حمید گفت: «اگر راضی باشی #نصف پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم».
از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود.
بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود 50 متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط.
همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و 95 هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#ایثار_اقتصادی
#کتاب_یادت_باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه 119-121.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری:
اتقان را در نظر بگیرید و روایت را #روایت_صحیح قرار بدهید؛ نگذارید #روضه خوانی برای #شهدا ، به سرنوشت روضهخوانی برای #سید_الشهداء (علیه الصّلاة و السّلام) - در دورههائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه.
14 تیر 1389
#فرهنگ_جهاد_و_شهادت_در_کلام_امامین_انقلاب
#روایت_گری_دفاع_مقدس
@boreshha
مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در #خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود.
وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول #لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد.
سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، #تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد.
مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود. روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد.
#شهید_مجید_شهریاری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_پدر_و_مادر
#شهید_علم ؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۲.
#کتاب_استاد ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۶۰.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
گزیده کتاب صوتی #یادت_باشد ؛ روایت فرزانه سیاهکالی مرادی از #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
کتاب «یادت باشد» روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید!
#قطعه_صوتی
#کتاب_صوتی
#کتاب_یادت_باشد
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
👇
@khateshahadat
برش ها
#شهید_علی_چیت_سازیان
مصیب مجیدی معاون علی آقا بود که قبل از خودش شهید شده بود. در عالم رؤیا ملاقاتش کرد و با التماس به او گفت: دلم برای تو و بقیه شهدای واحد خیلی تنگ شده. از کدام راهکار فتی که به این مقام رسیدی؟
جواب مصیب دو کلمه بود: « #راهکار_اشک » راهکاری که تا صبح شهادتش روز و شبی نبود که اشک توی چشمانش نباشد. به هر بهانه ای گریه می کرد؛ روضه، نماز شب، نماز و حتی توجیه نیروها. با صدای بلند بی ریای بی ریا.
برش اول:
سال ۱۳۶۶ توی #ماووت عراق بودیم. یک باره همه را به خط کرد و دستور حرکت داد. آمدیم سر پل ذهاب، ساختمان بخشداری. همان جایی بود که سال ۱۳۶۱ کار اطلاعات و عملیات را از همان جا شروع کرده بود. تک و تنها رفت روی پشت بام بخش داری. الان دیگر صدای گریه اش بلند شده بود. ضجه می زد و برای ما هم #مجلس_روضه دست و پا کرده بود. فریاد می کشید: «خدایا راضی نباش از رفقایم جا بمانم!».
برش دوم:
آخرین خداحافظی مان بود. می خواست نیمه شب حرکت کند. اما من اصرار داشتم که صبح حرکت کند. می گفتم: شب شگون ندارد. می گفت قول داده ام.
گفت: #نماز بخوانیم تا خدا آرامش دهد.
ساعت دو و نیم شب بود که علی مشغول نماز شد. او مشغول معشوق خودش بود و من هم. می دانستم که این نگاه ها آخرین بهره من از علی است.با یک دست قنوت گرفته بود و شانه هایش از گریه می لرزید. گریه اش تا عمق جانم می نشست و راه نفسم را می گرفت. قنوتش تمام شد؛ اما گریه اش نه. با اینکه زخم های تیر و ترکش نمی گذاشت به راحتی سجده کند؛ اما مشغول بود. هر دو گریه می کردیم. او #گریه_وصال و من گریه فراق.
برش سوم:
آخرین #نماز_جماعت مان بود. علی آقا داشت #قنوت می خواند. امام به رکوع رفت؛ اما علی آقا در قنوت مانده بود. گریه می کرد و با صدای بلند می گفت: «اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک».
این آخرین نماز علی در این دنیا بود.
#شهید_علی_چیت_سازیان
#شهید_مصیب_مجیدی
#سیره_عبادی_شهدا
#راهکار_شهادت
روات: حسین رفیعی، محمد محمدی،زهرا پناهی روا(همسر شهید) و سعید یوسفی
#کتاب_دلیل ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحات ۲۵۶، ۲۵۳-۲۵۴، ۲۴۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
آن سوی معبر.mp3
1.69M
هدایت شده از روی خط شهادت
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم
#مستند
#مستند_سوره_های_سرخ
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
مستند سوره های سرخ که هر قسمت به یک شهید قرآنی اختصاص دارد با همکاری سازمان قرآن و عترت بسیج تهران تهیه و تولید شده است. شهید حمید سیاهکالی مرادی متولد سال 1368بود، او با این سن کم توانسته بود فرمانده مخابرات گردان سیدالشهدای تیپ صاحب الامر(عج) استان قزوین شود. 5 آذرماه سال 1394 در حلب سوریه مثل حضرت عباس(ع) از ناحیه دو دست و دو پا دچار مصدومیت شد، به شهادت رسید.
@khateshahadat
میگما: استعفای وزیر کشاورزی
اخیرا باب شده بحث #استیضاح هر یک از وزرای دولت که جدی می شود، بزرگواران با یک #استعفا خودشان را خلاص می کنند. گرچه مجلس فعلی بی عرضه تر از آن است که اعتمادش را از وزیری پس بگیرد؛ خود همین سنگ بزرگ، درست است که نشانه نزدن است؛ اما چوبی است که #گربه دزده را لو می دهد. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.
ای کاش قانونی بود که راه فرار دزدانه این چنین صاحب منصبان را سد می کرد و آبی به جگر سوخته پابرهنگان و مستضعفان می چشاند.
تا زمانی که از قرآن فاصله داریم؛ -همان قرآنی که مجازات مسئولان متخلف را بسیار شدیدتر از مجازات مردم عادی می داند(آل عمران 159 و نمل 21)- روی سعادت دنیا و آخرت را نخواهیم دید.
#میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده.
@boreshha