eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
12 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 😇 ( فکر نان کن که خربزه آب است ) در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشت مالی بود . از تا شب برای ديگران خشت درست می کردند و اجرت بخور و نميری می گرفتند. آنها هر روز مقدار زيادی را با آب مخلوط می کردند تا درست کنند ، بعد به کمک قالبی چوبی ، از گل آماده شده خشت می زدند . يک روز که هر دو خيلی خسته و بودند ، يکی از آنها گفت : " هرچه کار می کنيم ، باز هم به جايی‌نمی رسيم . حتی آن قدر نداريم که غذايی بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن می رسد . بهتر است تو بروی کمی بخری و بياوري و من هم کمی بيشتر کار کنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولی که داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار که رسيد ، ديد يکجا کباب می فروشند و يکجا آش، دلش از ديدن غذاهای گوناگون ضعف رفت . اما چه می توانست بکند ، پولش بسيار کم بود . به سختی توانست جلوی خودش را بگيرد و به طرف کباب و و غذاهای متنوع ديگر نرود . وقتی كه به سوی نانوايی می رفت ، از جلوي يک ميوه فروشی گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدتها بودکه خربزه نخورده بود . ديگر حتی آن را نداشت که قدم از قدم بردارد . با خود گفت : کاش کمی بيشتر داشتيم و امروز و می خورديم . حيف که نداريم . تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي ، بخرم. هم بد نيست، آدم را می‌کند. با اين ، هرچه داشت، به فروش داد و خربزه ای خريد و به محل کار ، برگشت. در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشکر خواهد کرد؟ فکر می کرد کار مهمی کرده که توانسته به جای ، بخرد. وقتی به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول کار بود . از سر و صورتش می ريخت و از حالش معلوم بود که خيلي است . او درحالی که را پشت خودش پنهان کرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتی چی خريده ام؟ "دوستش گفت : " را بياور بخوريم که خيلی گرسنه ام . مگر با پولی که داشتيم ، چيزی جز نان هم می توانستی بخری؟ زود باش . تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."مرد وقتی اين حرفها را شنيد ، کمی نگران شد و با خود گفت: " نکند سيرمان نکند. " دوستش که برگشت ، ديد که او زانوی غم بغل گرفته و به جای‌ ، ای درکنار اوست.در همان نگاه اول همه چيز را فهميد . جلوی عصبانيت خودش را گرفت و گفت: پس خربزه دلت را برد؟ حتما  انتظار داری با خوردن بتوانيم تا گل لگد کنيم و بزنيم ، نه جان من ، قوت ديگری دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "آن روز دو دوست خشتمال به جاي ، خوردند و تا با قار و قور شکم و به کارشان ادامه دادند. از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بی اهميت بودن چيز ديگری حرف بزنند ، می گويند : " فکر کن که خربزه آب است . " 🙈@cartoon_ghadimy🙊