eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
12 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 😇 (کینه شتری) حیوانی بسیار و است و از نظر و در حمل بار نظیر ندارد و می‌تواند مسافت‌های را بدون خوردن طی کند. و شتر در تشنگی زبانزد خاص و عام است. از زمانی که متولد می‌شود به او راه رفتن را آموزش می‌دهند و برای آهسته و تند رفتنش آهنگ‌هایی را می‌نوازند. در کشور شتر ماده ناقه و نر، لوک نام دارد. در کشور ایران به شتر نر لوک و به ماده ارونه می‌گویند. جالب است بدانید به نوزاد شتر نر هاشی و به نوزاد ماده مجی می‌گویند. حال اگر ساربان‌ها را آزار بدهند و او را کنند، از آنهاکینه‌ به دل می‌گیرد و منتظر زمان مناسب برای گرفتن از ساربان می‌ماند. نکته‌ی جالب این است که هر چقدر هم که خشمگین باشد این را می‌داند اگر در زمانی که ساربان‌ها دور هم جمع شده‌اند به آن‌ها حمله کند، افراد دیگر با به او می‌زنند. پس فقط به چشم‌های ساربان با و نگاه می‌کند و با صدای نعره می‌زند. اما زمانی که کینه‌توز ساربان مورد نظر را در به چنگ آورد، انتقامش را از او می‌گیرد. اما ساربان‌ها برای این چنین مواردی نقشه‌ای کرده‌اند و آن اینگونه است که هنگامی که لوک یا شتر نر به دنبال ساربان می‌افتد، او لباس‌های خود را در هنگام فرار از تن درآورده و بر زمین می‌اندازد. لوک هم می‌خورد که این خود ساربان است و را گاز گرفته و روی آن می‌نشیند. در این فاصله ساربان می‌تواند خود را به یا جای امنی رسانده یا شود. اگر قبل از اینکه ساربان تمام لباس‌هایش را درآورده و پشت سرش بیاندازد، او را بگیرد، به طرز خیلی وحشتناکی جانش را از دست خواهد داد. به همین دلیل کینه‌ی شتری به صورت در میان مردم رواج دارد و اشاره به افرادی دارد که تا خود را نگیرند نمی‌شوند. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از کوره در رفتن !!) در کوره آهنگری را تا جایی حرارت می‌دهند که ذوب شود و از آن مذاب برای ساختن ابزار و وسایل زندگی استفاده می‌کنند. است که از آن ابتدا سرد را در با بالا نمی‌اندازند. بلکه درجه کوره آهنگری را به آرامی بالا می‌برند تا هم به تدریج گداخته شود. علت هم این است که این خاصیت را دارد که اگر در معرض گرما و حرارت بالا قرار بگیرد، سخت گداخته می‌شود و با صدای مهیبی منفجر می‌شود و از «کوره در می‌روند» به این معنا که از کوره به بیرون پرتاب می‌شوند. از همین روست که برای افرادی که عصبی‌مزاج هستند و در برابر برخی اتفاقات چنان می‌شود که از حد تعادل خارج می‌شوند و شاید دست به اعمال غیرمنتظره هم بزنند. اصطلاح «از کوره در رفتن» در مورد افراد تندخو و که و توانایی کنترل خود را ندارند به کار می‌رود 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (باز هم خطش) این مثل را به طعنه در مواردی به کار می‌برند که از نظر گوینده‌ی مثل، شخصی هیچ نکته خوشایندی نداشته باشد. در امثال و حکم دهخدا اینگونه نوشته که میرزا محمد خان سپهسالار (به نظر همان میرزا محمد خان قاجار دولو معروف به کشیکچی‌باشی که بعدها سپهسالار، وزیر جنگ و صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود) گذشته از اینکه از فضائل علمی بهره‌ای نداشت خطش نیز به غایت بد بود تا حدی که جز یکی دو تن از منشیان او شخص دیگری نمی‌توانست خطش را بخواند. عیدی که مردم در مجلس خان بودند پسر یغما به خاطر سوء معامله‌ای که با خان داشت، برخاست و به آواز بلند اجازه خواست تا خواب شب گذشته را به عرض برساند. محمد رضا خان اجازه داد. پسر یغما گفت دیشب پدرم را به خواب دیدم و از تنگدستی خود برای وی گفتم. پدرم گفت: امروز که خان به رسیده دیگر شکایت از تنگدستی در حضور او بی‌جاست. مدیحه بساز و در حضور ایشان از صفات بارز و فضائل خان بگو و همین برای تو کافیست. به پدرم گفتم فضائل خان بی‌شمار است کدام یک را مدح گویم. پدرم مدتی به فکر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت: ای پسر، "باز هم خطش" 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (خدا خر را شناخت شاخش نداد) یا: (خدا خرشو شناخت شاخش نداد) خر هر چند به ظاهر و به نظر می‌آید اما به وقتش جفتکهای ناگهانیش بسیار زبانزد و است. حال، همین خر که جفتک می‌اندازد اگر شاخ نیز داشت حتما خطرناک‌تر میشد. به نظر می‌رسد چنین طرز فکری منجر به باب شدن این شده باشد. این در مورد کسانی استفاده می‌شود که اگر چیزهایی را که در حال حاضر ندارند می‌داشتند مردم را سلب کرده و به هر طریقی سوءاستفاده می‌کردند. چنانچه داشته باشند را از مردم می‌گیرند. چنانچه داشته باشند فخر می‌فروشند و از آن در راه آزار و دیگران و سوء‌استفاده از آنان استفاده می‌کنند.  و در کل یعنی شخصی و ظرفیت نداشته باشد که نعمت‌ها و بیشتری به او بدهند. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 ( فکر نان کن که خربزه آب است ) در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشت مالی بود . از تا شب برای ديگران خشت درست می کردند و اجرت بخور و نميری می گرفتند. آنها هر روز مقدار زيادی را با آب مخلوط می کردند تا درست کنند ، بعد به کمک قالبی چوبی ، از گل آماده شده خشت می زدند . يک روز که هر دو خيلی خسته و بودند ، يکی از آنها گفت : " هرچه کار می کنيم ، باز هم به جايی‌نمی رسيم . حتی آن قدر نداريم که غذايی بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن می رسد . بهتر است تو بروی کمی بخری و بياوري و من هم کمی بيشتر کار کنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولی که داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار که رسيد ، ديد يکجا کباب می فروشند و يکجا آش، دلش از ديدن غذاهای گوناگون ضعف رفت . اما چه می توانست بکند ، پولش بسيار کم بود . به سختی توانست جلوی خودش را بگيرد و به طرف کباب و و غذاهای متنوع ديگر نرود . وقتی كه به سوی نانوايی می رفت ، از جلوي يک ميوه فروشی گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدتها بودکه خربزه نخورده بود . ديگر حتی آن را نداشت که قدم از قدم بردارد . با خود گفت : کاش کمی بيشتر داشتيم و امروز و می خورديم . حيف که نداريم . تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي ، بخرم. هم بد نيست، آدم را می‌کند. با اين ، هرچه داشت، به فروش داد و خربزه ای خريد و به محل کار ، برگشت. در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشکر خواهد کرد؟ فکر می کرد کار مهمی کرده که توانسته به جای ، بخرد. وقتی به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول کار بود . از سر و صورتش می ريخت و از حالش معلوم بود که خيلي است . او درحالی که را پشت خودش پنهان کرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتی چی خريده ام؟ "دوستش گفت : " را بياور بخوريم که خيلی گرسنه ام . مگر با پولی که داشتيم ، چيزی جز نان هم می توانستی بخری؟ زود باش . تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."مرد وقتی اين حرفها را شنيد ، کمی نگران شد و با خود گفت: " نکند سيرمان نکند. " دوستش که برگشت ، ديد که او زانوی غم بغل گرفته و به جای‌ ، ای درکنار اوست.در همان نگاه اول همه چيز را فهميد . جلوی عصبانيت خودش را گرفت و گفت: پس خربزه دلت را برد؟ حتما  انتظار داری با خوردن بتوانيم تا گل لگد کنيم و بزنيم ، نه جان من ، قوت ديگری دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "آن روز دو دوست خشتمال به جاي ، خوردند و تا با قار و قور شکم و به کارشان ادامه دادند. از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بی اهميت بودن چيز ديگری حرف بزنند ، می گويند : " فکر کن که خربزه آب است . " 🙈@cartoon_ghadimy🙊