#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(کینه شتری)
#شتر حیوانی بسیار #آرام و #مهربان است و از نظر #قدرت و #استقامت در حمل بار نظیر ندارد و میتواند مسافتهای #طولانی را بدون خوردن #آب طی کند. #تحمل و #مقاومت شتر در تشنگی زبانزد خاص و عام است.
از زمانی که #شتر متولد میشود به او راه رفتن را آموزش میدهند و برای آهسته و تند رفتنش آهنگهایی را مینوازند.
در کشور #عربستان شتر ماده ناقه و #شتر نر، لوک نام دارد. در کشور ایران به شتر نر لوک و به #شتر ماده ارونه میگویند. جالب است بدانید به نوزاد شتر نر هاشی و به نوزاد #شتر ماده مجی میگویند.
حال اگر ساربانها #شتر را آزار بدهند و او را #عصبانی کنند، #شتر از آنهاکینه به دل میگیرد و منتظر زمان مناسب برای گرفتن #انتقام از ساربان میماند. نکتهی جالب این است که #شتر هر چقدر هم که خشمگین باشد این را میداند اگر در زمانی که ساربانها دور هم جمع شدهاند به آنها حمله کند، افراد دیگر با #چوب به او میزنند. پس فقط به چشمهای ساربان با #کینه و #خشم نگاه میکند و با صدای #بلند نعره میزند.
اما زمانی که #شتر کینهتوز ساربان مورد نظر را در #بیابان #تنها به چنگ آورد، انتقامش را از او میگیرد. اما ساربانها برای این چنین مواردی نقشهای #طراحی کردهاند و آن اینگونه است که هنگامی که لوک یا شتر نر به دنبال ساربان میافتد، او لباسهای خود را در هنگام فرار از تن درآورده و بر زمین میاندازد. لوک هم #فریب میخورد که این خود ساربان است و #لباس را گاز گرفته و روی آن مینشیند. در این فاصله ساربان میتواند خود را به #دهکده یا جای امنی رسانده یا #پنهان شود. اگر قبل از اینکه ساربان تمام لباسهایش را درآورده و پشت سرش بیاندازد، #شتر او را بگیرد، به طرز خیلی وحشتناکی جانش را از دست خواهد داد.
به همین دلیل کینهی شتری به صورت #ضربالمثل در میان مردم رواج دارد و اشاره به افرادی دارد که تا #انتقام خود را نگیرند #آرام نمیشوند.
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(از کوره در رفتن !!)
در کوره آهنگری #آهن را تا جایی حرارت میدهند که ذوب شود و از آن #آهن مذاب برای ساختن ابزار و وسایل زندگی استفاده میکنند.
#طبیعی است که از آن ابتدا #آهن سرد را در #کوره با #حرارت بالا نمیاندازند. بلکه درجه #حرارت کوره آهنگری را به آرامی بالا میبرند تا #آهن هم به تدریج گداخته شود. علت هم این است که #آهن این خاصیت را دارد که اگر در معرض گرما و حرارت بالا قرار بگیرد، سخت گداخته میشود و با صدای مهیبی منفجر میشود و از «کوره در میروند» به این معنا که از کوره به بیرون پرتاب میشوند.
از همین روست که برای افرادی که عصبیمزاج هستند و در برابر برخی اتفاقات چنان #خشمگین میشود که از حد تعادل خارج میشوند و شاید دست به اعمال غیرمنتظره هم بزنند.
اصطلاح «از کوره در رفتن» در مورد افراد تندخو و #خشمگین که #قدرت و توانایی کنترل #اعصاب خود را ندارند به کار میرود
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(باز هم خطش)
این مثل را به طعنه در مواردی به کار میبرند که از نظر گویندهی مثل، شخصی هیچ نکته خوشایندی نداشته باشد.
در امثال و حکم دهخدا اینگونه نوشته که میرزا محمد خان سپهسالار (به نظر همان میرزا محمد خان قاجار دولو معروف به کشیکچیباشی که بعدها سپهسالار، وزیر جنگ و صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود) گذشته از اینکه از فضائل علمی بهرهای نداشت خطش نیز به غایت بد بود تا حدی که جز یکی دو تن از منشیان #خاص او شخص دیگری نمیتوانست خطش را بخواند.
#بامداد عیدی که مردم در مجلس خان بودند پسر یغما به خاطر سوء معاملهای که با خان داشت، برخاست و به آواز بلند اجازه خواست تا خواب شب گذشته را به عرض برساند. محمد رضا خان اجازه داد. پسر یغما گفت دیشب پدرم را به خواب دیدم و از تنگدستی خود برای وی گفتم. پدرم گفت: امروز که خان به #قدرت رسیده دیگر شکایت از تنگدستی در حضور او بیجاست. مدیحه بساز و در حضور ایشان از صفات بارز و فضائل خان بگو و همین برای تو کافیست.
به پدرم گفتم فضائل خان بیشمار است کدام یک را مدح گویم.
پدرم مدتی به فکر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت:
ای پسر، "باز هم خطش"
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(خدا خر را شناخت شاخش نداد)
یا:
(خدا خرشو شناخت شاخش نداد)
خر هر چند به ظاهر #آرام و #بیآزار به نظر میآید اما به وقتش جفتکهای ناگهانیش بسیار زبانزد و #خطرناک است.
حال، همین خر که جفتک میاندازد اگر شاخ نیز داشت حتما خطرناکتر میشد.
به نظر میرسد چنین طرز فکری منجر به باب شدن این #ضربالمثل شده باشد.
این #ضربالمثل در مورد کسانی استفاده میشود که اگر چیزهایی را که در حال حاضر ندارند میداشتند #آسایش مردم را سلب کرده و به هر طریقی سوءاستفاده میکردند.
چنانچه #قدرت داشته باشند #امنیت را از مردم میگیرند.
چنانچه #ثروت داشته باشند فخر میفروشند و از آن در راه آزار و #تحقیر دیگران و سوءاستفاده از آنان استفاده میکنند.
و در کل یعنی شخصی #لیاقت و ظرفیت نداشته باشد که نعمتها و #امکانات بیشتری به او بدهند.
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
( فکر نان کن که خربزه آب است )
در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشت مالی بود . از #صبح تا شب برای ديگران خشت درست می کردند و اجرت بخور و نميری می گرفتند.
آنها هر روز مقدار زيادی #خاک را با آب مخلوط می کردند تا #گل درست کنند ، بعد به کمک قالبی چوبی ، از گل آماده شده خشت می زدند .
يک روز #ظهر که هر دو خيلی خسته و #گرسنه بودند ، يکی از آنها گفت : " هرچه کار می کنيم ، باز هم به جايینمی رسيم . حتی آن قدر #پول نداريم که غذايی بخريم و بخوريم . پولمان فقط به خريدن #نان می رسد .
بهتر است تو بروی کمی #نان بخری و بياوري و من هم کمی بيشتر کار کنم تا چند تا خشت بيشتر بزنم . " دوستش با پولی که داشتند ، رفت تا نان بخرد . به بازار که رسيد ،
ديد يکجا کباب می فروشند و يکجا آش، دلش از ديدن غذاهای گوناگون ضعف رفت . اما چه می توانست بکند ، پولش بسيار کم بود . به سختی توانست جلوی خودش را بگيرد و به طرف کباب و #آش و غذاهای متنوع ديگر نرود .
وقتی كه به سوی نانوايی می رفت ، از جلوي يک ميوه فروشی گذشت . ميوه فروش چه خربزه هايي داشت! مدتها بودکه خربزه نخورده بود . ديگر حتی #قدرت آن را نداشت که قدم از قدم بردارد . با خود گفت : کاش کمی بيشتر #پول داشتيم و امروز #ناهار #نان و #خربزه می خورديم .
حيف که نداريم . تصميم گرفت از خربزه چشم پوشي كند و به طرف #نانوايی برود. اما نتوانست. اين بار با خود گفت: اصلا ً چه طور است به جاي #نان، #خربزه بخرم. #خربزه هم بد نيست، آدم را #سير میکند. با اين #فکر ، هرچه #پول داشت، به #ميوه فروش داد و خربزه ای خريد و به محل کار ، برگشت.
در راه در اين فكر بود كه آيا دوستش از او تشکر خواهد کرد؟ فکر می کرد کار مهمی کرده که توانسته به جای #نان، #خربزه بخرد.
وقتی به دوستش رسيد ، او هنوز مشغول کار بود . #عرق از سر و صورتش می ريخت و از حالش معلوم بود که خيلي #گرسنه است .
او درحالی که #خربزه را پشت خودش پنهان کرده بود ، به دوستش گفت : " اگر گفتی چی خريده ام؟ "دوستش گفت : " #نان را بياور بخوريم که خيلی گرسنه ام . مگر با پولی که داشتيم ، چيزی جز نان هم می توانستی بخری؟
زود باش . تا من دستهايم را بشويم، سفره را باز کن."مرد وقتی اين حرفها را شنيد ، کمی نگران شد و با خود گفت: " نکند #خربزه سيرمان نکند. " دوستش که برگشت ، ديد که او زانوی غم بغل گرفته و به جای #نان ، #خربزه ای درکنار اوست.در همان نگاه اول همه چيز را فهميد .
جلوی عصبانيت خودش را گرفت و گفت:
پس خربزه دلت را برد؟ حتما انتظار داری با خوردن #خربزه بتوانيم تا #شب گل لگد کنيم و #خشت بزنيم ، نه جان من ، #نان قوت ديگری دارد . خربزه هر چقدر هم شيرين باشد ، فقط آب است. "آن روز دو دوست خشتمال به جاي #ناهار ، #خربزه خوردند و تا #عصر با قار و قور شکم و #گرسنگی به کارشان ادامه دادند.
از آن پس ، هر وقت بخواهند از اهميت چيزي و درمقابل ،بی اهميت بودن چيز ديگری حرف بزنند ، می گويند : " فکر #نان کن که خربزه آب است . "
🙈@cartoon_ghadimy🙊