eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
12 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 😇 «از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم!» در زمانهای یک روستائی جل و پلاسش را برداشت و به ده همسایه رفت و دوستش شد. نه یک روز نه دو نه سه روز بلکه چند ای آنجا ماند. یک روز زن که از او شده بود به شوهرش گفت: بیا یک فکری کنیم شاید بتوانیم این سمج ر ا از اینجا بیرون کنیم. با همدیگر مشورت کردند دست آخر زن گفت امروز تو که از بیرون آمدی بنا کن به کتک زدن من و بگو چرا به کارهای نمی رسی و هرچه میگویم نمیکنیو من با و زاری میروم پیش میگویم شما که چند هفته است منزل ما هستی و امروز هم میخواهی بروی آیا در این مدت از من بدی دیدی؟ شاید به این وسیله خجالت بکشد و برود. قبول کرد و روز بعد که از سرکار به آمد بنا کرد با زنش اوقات تلخی کردن و دست به چوب برد و بنا کرد به زدن زن. زن گفت چرا مرا میزنی؟ شوهر گفت نافرمانی میکنی. زن کنان به پناه برد و گفت ای برادر تو که چند است ما هستی و امروز دیگر میخواهی بروی آیا از من نافرمانی دیده ای؟ با خونسردی گفت: من چند هفته است اینجا هستم و چند هفته دیگه هم خواهم ماند، اما از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم.😂 «برگرفته از تمثیل مثل » 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (آستين نو ، بخور پلو) روزي ملا نصرالدين به يك رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي به گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت . اينبار با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد . ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت نوي اوست . آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو . صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني . ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس نو بخور ، آستين نو بخور پلو .. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (هم بالایت را دیدیم، هم پایینت را) گدایی به قصد دریافت چیزی خانه ای را کوبید ۰ صاحب خانه فریاد براورد : کیست؟ گدا پاسخ داد : «فقیری عاجز و بینوا." سر براورد و پرسید :"چه می خواهی ؟» گدا گفت :" چه خواهد؟ هر چه مرحمت کنی." صاحب خانه گفت: " مرا جود و بخشش چون حاتم طائی است . چه کنم که این بالا گرفتارم ودرهم و دینار در سرای پایین و اکنون مرا به آن دسترسی نیست." گدا آهی سرد برکشید ، از بخت بد خویش نالید و سر در راه نهاد . مدتی بعد از قضا دوباره را به همان خانه کار افتاد . دق الباب کرد . صاحب خانه فریاد براورد :" کیست؟" گدا پاسخ داد : « فقیری عاجز و بینوا.» سر براورد و پرسید :«چه می خواهی ؟» گدا گفت :«فقیر چه خواهد؟ هر چه مرحمت کنی.» صاحب خانه گفت: «مرا جود و کرم بیش از حاتم طائی است . چه کنم که اکنون این پایین گرفتارم ودرهم و دینار در سرای بالا و فی الحال مرا به آن دسترسی نیست.» پوزخندی زد و گفت : « ما هم پائینت را دیده ایم و هم بالایت را» 🙈 @cartoon_ghadimy🙊