eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
780 عکس
407 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
تموم بدنم از استرس میلرزید و نمیدونستم باید چیکار کنم همون لحظه سروکله راننده پیدا شد البته با دو مرد عرب دیگه و از خنده های شیطانیشون مشخص بود که نقشه‌ ی بدی توی سرشون دارن ،اون لحظه تنها چیزی که به ذهنم رسید کمک خواستن از ائمه بود روکردم کربلا و گفتم امام زمان من ناموس شمام ، من مهمون جدت حسینم نذار این ها بلایی سرمن بیارن سه مرد عرب هرلحظه نزدیک تر می‌شدن طوری که صدای گریه های من با خنده های اونا یکی شده بود تا اینکه ..‌... https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9
Ziarate Ale Yasin- Ali Fani.mp3
5.76M
🍃🌹🍃 🌸▫️صوتِ " زیارتِ آل یاسین " با صدای "علی فانی " 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
😭 دختری مریض بودم که مادرزادی پای راستم می‌لنگید. همسایه‌هامون به خاطر همین موضوع چلاق صدا می‌کردند برای همین کسی حاضر نبود باهام ازدواج کنه . کار شب و روزم شده بود گریه کردن و به خدا می‌گفتم که چرا این کارو با من کرده تا اینکه یکی پیدا شد باهام ازدواج کنه اما هنوز چند وقت نگذشته بود که فهمیدن منو به بازی گرفتن و تنها هدفشون تمسخر منه خیلی عذابم دادن اما با بلایی که خدا سرشون آورد ...😱😱 https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2
سرطان جهل.mp3
8.24M
࿐჻ᭂ🍃🌹🍃჻ᭂ࿐ √ چرا من نمی تونم مثل بقیه مشکلاتم، برای امام زمان علیه السلام دعا کنم؟ 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🍃🌹🍃 ⭕️نشریه مساوات وابسته به علیف،شلیک چند راکت از ‎ به کپر نشین‌های بلوچستان را با تصویر یک انفجار بزرگ به مخاطبان میفروشد، شبکه آذ تیوی باکو هم عملیات ایران در اربیل که منجر به هلاکت چندین افسر موساد شد را با عنوان "قتل کودکان توسط ایران " به مخاطب قالب میکند! حسابی ترسیده اند! 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
یه کار قشنگ از بچه های هنری خوش سلیقه. ببینید کیا میگن رای ندید😂 میخوای این سرود رو گوش کنی بیا اینجا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
بابام خدا رو قبول نداشت منم بهش لج کردم تو مدرسه با یه دختر مذهبی دوست شدم و واقعا علاقه مند به احکام دینی و انقلابی شدم. به همین دلیل بابام همه مدارک و حتی وسایلهای شخصیم رو ازم گرفت آپارتمان رو داد اجاره و بی پناه رو آوردم به خونه دوستم... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb داستانی براساس واقعیت، توصیه میکنم دختران جوان این داستان رو بخونید👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ziarate Ale Yasin- Ali Fani.mp3
5.76M
🍃🌹🍃 🌸▫️صوتِ " زیارتِ آل یاسین " با صدای "علی فانی " 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
بابام خدا رو قبول نداشت منم بهش لج کردم تو مدرسه با یه دختر مذهبی دوست شدم و واقعا علاقه مند به احکام دینی و انقلابی شدم. به همین دلیل بابام همه مدارک و حتی وسایلهای شخصیم رو ازم گرفت آپارتمان رو داد اجاره و بی پناه رو آوردم به خونه دوستم... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb داستانی براساس واقعیت، توصیه میکنم دختران جوان این داستان رو بخونید👌
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۲۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با گریه بالاسرش ایستادم _باباجون توروخدا... توروخدا چشماتو باز کن... تورو خدا بابا...چشماتو باز کن... همینطور گریه میکردم که ناصر و نصیر کمک کردند تا روی زمین بخوابوننش صورت بابا از سرخی به کبودی می‌زد. مامان هراسون زد روی صورتش _ فشارش رفته بالا... شایدم قلبشه.... یکی بره قرص‌هاشو بیاره، محبوبه که رفته بود داروهاش رو بیاره قرص زیر زبونی رو از توی ظرف برداشت و گذاشت توی دست ناصر اونم به زور گذاشت زیر زبون بابا... به یک ربع نکشیده بابا به هوش اومد . اما نمی‌تونست حرف بزنه. داداش گفت _بابا شما الگو و تکیه‌گاه مایی‌... شما به همین زودی کم بیاری پس ما چکار کنیم؟ مگه به همین راحتیه طلاق گرفتن؟ مگه ما می‌ذاریم این بلا رو سر زندگی خواهرمون بیاره؟ بابا که کم کم داشت حالش بهتر می‌شد با کلماتی منقطع گفت _زندگی دخترم... آبروش... آبرومون... دوباره آروم زیر لب نجوا کرد _آبرومون... مامان التماسش می‌کرد که حرف نزنه و به خودش مسلط باشه. محبوبه از تو ظرف داروها یه قرص هم به مامان داد و بزور مجبورش کرد تا بخوره _ مامان بخدا الان تو هم غش می‌کنی و میفتی ... کم حرص بخورین دیگه... یکم که استرس و اضطراب ناشی از بدحالی بابا در همگی مون کمتر و جو آروم شد دوباره یاد بدبختی خودم افتادم. به زور جلوی اشکها و بغضم رو گرفته بودم که یه وقت مامان و بابا دوباره غصه‌م رو نخورند. ناصر بهم اشاره کرد همراهش بیرون برم . کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨